✅کوتاه درباره ی قطعه فوق
🖌یوسف محمدی
کمتر پیش آمده که مجذوب گروهی در سبک پست راک (یونان)شوم، اما گروه No Clear Mind از همان ابتدا نظرم را جلب کرد، هم به لطف آهنگسازی و تنظیم های درست و اصولی و هم اینکه از تم های رایج سبک پست راک فاصله دارند و به نحوی سبک و سیاق خود را دنبال می کنند. این روزها کمتر گروهی در این سبک است که متفاوت کار کنند و بیشتر گروهها از یک قالب رایج در آهنگسازی و ساز بندی استفاده می کنند.... در این باره مطلب بسیار است که در این نوشتار کوتاه نمی گنجد.
اما درباره ی قطعه فوق که یکی از بهترین قطعات(تنها برای همین قطعه موزیک ویدئو ساخته شده است) گروه است به شکل بسیار مفهومی به فقدان دیگری در روان و رابطه می پردازد، در حالی که دیگری همچون ابژه در دسترس است، گویی غایب است. کارگردانی این موزیک ویدئو با هوشیاری منحصرانه ای انجام گرفته است تا که این موضوع را انتقال دهد. افراد در سوبژکتیویته (ذهن) خودشان زندگی می کنند و دیگری را به شکلی شهودی در آنجا می جویند، درحالیکه چشم انداز واقعیت اضمحلال رابطه در خودآگاه افراد را نشانه گرفته است.
در سوی دیگر در ناخودآگاه افراد همچنان ادامه می دهند، اما همان ناخودآگاه آنها را وارد فضای شخصی و منفرد می کند و تنها دیگران و دیگری می تواند نظاره گر و نه جزیی از این فضای شخصی باشد. زن درون رقصی غمگینانه و حزن انگیز غرق در این شهود می شود.
☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
🖌یوسف محمدی
کمتر پیش آمده که مجذوب گروهی در سبک پست راک (یونان)شوم، اما گروه No Clear Mind از همان ابتدا نظرم را جلب کرد، هم به لطف آهنگسازی و تنظیم های درست و اصولی و هم اینکه از تم های رایج سبک پست راک فاصله دارند و به نحوی سبک و سیاق خود را دنبال می کنند. این روزها کمتر گروهی در این سبک است که متفاوت کار کنند و بیشتر گروهها از یک قالب رایج در آهنگسازی و ساز بندی استفاده می کنند.... در این باره مطلب بسیار است که در این نوشتار کوتاه نمی گنجد.
اما درباره ی قطعه فوق که یکی از بهترین قطعات(تنها برای همین قطعه موزیک ویدئو ساخته شده است) گروه است به شکل بسیار مفهومی به فقدان دیگری در روان و رابطه می پردازد، در حالی که دیگری همچون ابژه در دسترس است، گویی غایب است. کارگردانی این موزیک ویدئو با هوشیاری منحصرانه ای انجام گرفته است تا که این موضوع را انتقال دهد. افراد در سوبژکتیویته (ذهن) خودشان زندگی می کنند و دیگری را به شکلی شهودی در آنجا می جویند، درحالیکه چشم انداز واقعیت اضمحلال رابطه در خودآگاه افراد را نشانه گرفته است.
در سوی دیگر در ناخودآگاه افراد همچنان ادامه می دهند، اما همان ناخودآگاه آنها را وارد فضای شخصی و منفرد می کند و تنها دیگران و دیگری می تواند نظاره گر و نه جزیی از این فضای شخصی باشد. زن درون رقصی غمگینانه و حزن انگیز غرق در این شهود می شود.
☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
#نقل_قول
مردم،
حتی زمانی که از شما ميخواهند
معایبشان را اشکارا به آنها بگویید
باز هم انتظار دارند
ستایش و تحسین شوند !
سامرست موام
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
مردم،
حتی زمانی که از شما ميخواهند
معایبشان را اشکارا به آنها بگویید
باز هم انتظار دارند
ستایش و تحسین شوند !
سامرست موام
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
.
جمعه ها و معرفی فیلم
در این جمعه ۲ فیلم را در نظر گرفته ایم.
( اول و دوم در معرفی فیلم ها بدون اولویت است.)
🛑توضیح ثابت 👇👇👇
✔️در معرفی فیلم طبق روال جمعه ها تصمیم بر این شد تا چند فیلم را معرفی کنیم. پرواضح است که این فیلم ها، فیلم هایی هستند که در چند وقت اخیر دیده ام. در این میان خیلی از فیلم هایی که از کارگردان های مورد علاقه نظیر تارکوفسکی، برگمان، برسون، وایلدر، ویسکونتی، هیچکاک و... که در سالهای دور دیده ام پرداخت نمی شود، مگر آنکه نقد و یانوشته ای کوتاه درباره شان بنویسم.
🖌یوسف محمدی
۱. جسد سوز (۱۹۶۹) کارگردان: یورای هرتز(چکسلواکی)
The Cremator
فیلمی از سینمای موج نو چکسلواکی در دهه ۶۰ به کارگردانی یورای هرتز. داستان مردی که شغلش سوزاندن اجساد است، اما ذهن این مرد با مسائل متفاوتی گره خورده است که مخاطب شنونده آنها است؛ ذهنیتی آشفته و در عین حال منظم با فیلمبرداری تامل برانگیز(به نظر می رسد سوخوروف فیلم ساز روسی در فیلم «فاوست» که از نمایش نامه فاوست گوته اقتباسی نوین و خلاقانه کرده است از نحوه فیلم برداری این فیلم برای فیلمش بهره گرفته است) استانیسلاو میلوتا کم کم به ایدیولوژی نازیسم می رسد....
۲. بازجویی از شهروند پاک از سوظن کارگردان : اِلیو پتری (ایتالیا)
Investigation of citizen above suspicion(1970)
فیلم توانست اسکار بهترین فیلم خارجی و جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره کن را از آن خود کند. عنوان فیلم از نوعی اعتراض به حکومت هایی است که در آن قشر فرادست شامل سرمایه داران و افراد دولتی و نظامی در فرادست و بقیه مردم فرو دست هستند. ریس یکی از وزارت خانه های امنیتی ایتالیا وقتی رابطه خود با زنی را تمام شده حس می کند، او را به قتل می رساند و بعد از آن تمامی مدارک را بنحوی قرار می دهد که خودش دستگیر شود، اما .....
فیلم لایه های روانکاوی بسیاری دارد که شخصیت قدرتمند در بیرون چطور در درون و ناخودآگاه همچون کودکی روان پریش عمل می کند که از سادیسم و مازوخیسم لذت می برد، اما در بیرون همچون یک ریس سازمان امنیتی جدی و بیرحم است، پتری این تناقض را به شیوه ی فرویدی و لکانی به خوبی نشان میدهد. دیگر لایه های فیلم درباب قدرت و قانون است که هیچگاه ضد هم عمل نمی کنند.... هر که قدرت دارد قانون می راند و هر که قانون می راند قدرت دارد....
شاید تنها نکته و نقد به فیلم را می توان پرداخت به ایده های کمونیستی کارگردان دانست... که در کلیت فیلم در نظر گرفته می شود و به درام و پی رنگ فیلم آسیبی نمی رساند.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
جمعه ها و معرفی فیلم
در این جمعه ۲ فیلم را در نظر گرفته ایم.
( اول و دوم در معرفی فیلم ها بدون اولویت است.)
🛑توضیح ثابت 👇👇👇
✔️در معرفی فیلم طبق روال جمعه ها تصمیم بر این شد تا چند فیلم را معرفی کنیم. پرواضح است که این فیلم ها، فیلم هایی هستند که در چند وقت اخیر دیده ام. در این میان خیلی از فیلم هایی که از کارگردان های مورد علاقه نظیر تارکوفسکی، برگمان، برسون، وایلدر، ویسکونتی، هیچکاک و... که در سالهای دور دیده ام پرداخت نمی شود، مگر آنکه نقد و یانوشته ای کوتاه درباره شان بنویسم.
🖌یوسف محمدی
۱. جسد سوز (۱۹۶۹) کارگردان: یورای هرتز(چکسلواکی)
The Cremator
فیلمی از سینمای موج نو چکسلواکی در دهه ۶۰ به کارگردانی یورای هرتز. داستان مردی که شغلش سوزاندن اجساد است، اما ذهن این مرد با مسائل متفاوتی گره خورده است که مخاطب شنونده آنها است؛ ذهنیتی آشفته و در عین حال منظم با فیلمبرداری تامل برانگیز(به نظر می رسد سوخوروف فیلم ساز روسی در فیلم «فاوست» که از نمایش نامه فاوست گوته اقتباسی نوین و خلاقانه کرده است از نحوه فیلم برداری این فیلم برای فیلمش بهره گرفته است) استانیسلاو میلوتا کم کم به ایدیولوژی نازیسم می رسد....
۲. بازجویی از شهروند پاک از سوظن کارگردان : اِلیو پتری (ایتالیا)
Investigation of citizen above suspicion(1970)
فیلم توانست اسکار بهترین فیلم خارجی و جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره کن را از آن خود کند. عنوان فیلم از نوعی اعتراض به حکومت هایی است که در آن قشر فرادست شامل سرمایه داران و افراد دولتی و نظامی در فرادست و بقیه مردم فرو دست هستند. ریس یکی از وزارت خانه های امنیتی ایتالیا وقتی رابطه خود با زنی را تمام شده حس می کند، او را به قتل می رساند و بعد از آن تمامی مدارک را بنحوی قرار می دهد که خودش دستگیر شود، اما .....
فیلم لایه های روانکاوی بسیاری دارد که شخصیت قدرتمند در بیرون چطور در درون و ناخودآگاه همچون کودکی روان پریش عمل می کند که از سادیسم و مازوخیسم لذت می برد، اما در بیرون همچون یک ریس سازمان امنیتی جدی و بیرحم است، پتری این تناقض را به شیوه ی فرویدی و لکانی به خوبی نشان میدهد. دیگر لایه های فیلم درباب قدرت و قانون است که هیچگاه ضد هم عمل نمی کنند.... هر که قدرت دارد قانون می راند و هر که قانون می راند قدرت دارد....
شاید تنها نکته و نقد به فیلم را می توان پرداخت به ایده های کمونیستی کارگردان دانست... که در کلیت فیلم در نظر گرفته می شود و به درام و پی رنگ فیلم آسیبی نمی رساند.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
مرگ و آگاهی
🖌کامران حمزه لو
واژه های زیادی هستند که ما (بشریتِ ساکن زمین) تعریف دقیقی از آنها نداریم و یا اگر داریم سطحی تر از آن است که به جنبشی پویا و رشد دهنده در درون ما ختم شود.
مثلِ آزادی' مثلِ استقلال و حتی تنهایی.
ما آنها را فقط در قیاس درک میکنیم و نکته ی اصلی و خطرناک همینجاست.
مقایسه خودش بزرگترین بند است برای باز ماندن از حقیقتِ یک مفهوم.
اینطور فکر نمیکنید؟؟
در مسیر زندگی بارهای بار پیش می آید که ما خیلی ساده میگوییم:
((دیگران هم چنینند.))
و این راحت ترین روش برای عمل نکردن است.
حتی گاهی افرادی را نماد قرار می دهیم که این خود مسیر را خطرناکتر میکند. چون تصور میکنیم اگر آن نماداز پس کاری بر نیامده پس ما هرگز راه به جایی نخواهیم برد.
با این توصیف پس عملأ در قفسِ دیگران محبوسیم.
چرا؟؟؟؟؟
چون تصور نمیکنیم که میتوان به روش دیگری هم عمل کرد.
چون ذهن ما محدود شده و دیگر قادر نیستیم به کاوشی خاصِ خودمان دست بزنیم. رفتار و روشی که شبیه هیچ انسانِ دیگری نیست و ما خود کاشف آن هستیم.
زندان چه خاصیتی دارد؟؟
جلوی حرکت ما را میگیرد و محدود می شویم به یک محیطِ کوچکِ تعریف شده؟؟؟
و اگر بپذیریم که دیگران درست ترینند. قوی ترین قفس را برای خود نساخته ایم؟؟؟؟؟
خب البته
در بند زندگی راحت تر است' نیست؟؟؟
آیا ما آزادی را می خواهیم؟؟
آیا ما از آزادی تعریف داریم؟؟؟
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
🖌کامران حمزه لو
واژه های زیادی هستند که ما (بشریتِ ساکن زمین) تعریف دقیقی از آنها نداریم و یا اگر داریم سطحی تر از آن است که به جنبشی پویا و رشد دهنده در درون ما ختم شود.
مثلِ آزادی' مثلِ استقلال و حتی تنهایی.
ما آنها را فقط در قیاس درک میکنیم و نکته ی اصلی و خطرناک همینجاست.
مقایسه خودش بزرگترین بند است برای باز ماندن از حقیقتِ یک مفهوم.
اینطور فکر نمیکنید؟؟
در مسیر زندگی بارهای بار پیش می آید که ما خیلی ساده میگوییم:
((دیگران هم چنینند.))
و این راحت ترین روش برای عمل نکردن است.
حتی گاهی افرادی را نماد قرار می دهیم که این خود مسیر را خطرناکتر میکند. چون تصور میکنیم اگر آن نماداز پس کاری بر نیامده پس ما هرگز راه به جایی نخواهیم برد.
با این توصیف پس عملأ در قفسِ دیگران محبوسیم.
چرا؟؟؟؟؟
چون تصور نمیکنیم که میتوان به روش دیگری هم عمل کرد.
چون ذهن ما محدود شده و دیگر قادر نیستیم به کاوشی خاصِ خودمان دست بزنیم. رفتار و روشی که شبیه هیچ انسانِ دیگری نیست و ما خود کاشف آن هستیم.
زندان چه خاصیتی دارد؟؟
جلوی حرکت ما را میگیرد و محدود می شویم به یک محیطِ کوچکِ تعریف شده؟؟؟
و اگر بپذیریم که دیگران درست ترینند. قوی ترین قفس را برای خود نساخته ایم؟؟؟؟؟
خب البته
در بند زندگی راحت تر است' نیست؟؟؟
آیا ما آزادی را می خواهیم؟؟
آیا ما از آزادی تعریف داریم؟؟؟
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
نیچه و موسیقی
فریدریش ویلهِلم نیچه این فیلسوف ـ موسیقی دان، برخلاف ارسطو و حتی هگل، معتقد است که موسیقی و کلاً هنر هیچ ارتباطی با حقیقت ندارند و اتفاقاً برترین و اصلیترین فضیلت آنها هم در همین است. به زعم نیچه این هنر است که زندگی را ممکن میکند؛ چرا که حقیقت محض هستی چنان موحش و هولناک است که هر که حتی نیمنگاهی نیز به آن بیفکند، تاب تحمل این مکاشفه را نمیآورد و به همین خاطر هم هست که بلافاصله این ورطة دیونوسوسی با صورت آپولونی پوشیده و پنهان میشود.
از این رو زندگی جز با رد و سر باز زدن از پذیرش حقیقت میسر نخواهد بود. نیچه در کتاب «انسانی، زیادی انسانی»میگوید «وهم و خیال لازمة زندگی است» و نهایتاً نتیجة بنیادینی که سرشت خرد ستیز فلسفه نیچه را استوار میکند از این قرار است که تمدن شدیداً و به طرز مهلکی توسط نقد سقراطی که بنیانگذار خردگرایی در دانش است، در خطر افتاده و لطمه خواهد دید. در واقع از زمان پیش سقراطیان تاکنون، تمدن بیوقفه در حال افول و تحلیل رفتن بوده است.
اما بپردازیم به جایگاه موسیقی در این تحلیل. هم چون شوپنهاور، نیچه نیز معتقد است که موسیقی بیش از هنرهای تجسمی، که منحصراً آپولونی هستند به بنیان دیونوسوسی هستی، یعنی اراده معطوف به قدرت نزدیک است. این دیدگاه میتواند دلیل پیوستن پرشور نیچه جوان را به پروژه زیباییشناختی واگنر توضیح دهد. به عقیدة نیچه هنر کامل، یعنی همان اپرای واگنر که از مزیت وام گرفتن مضامینش از ساگاس ژرمنی و نیز رها کردن تمدن غربی ملوث به مسیحیت و اندیشههای سقراطی برخوردار است که بیش از هر رشته علمی یا هر فلسفه و حتی هر هنر زیاده از حد آپولونیای، میتواند رهایی بخش تمدن باشد.
با این وجود، این رویکرد یک تناقض بزرگ در خود دارد و آن هم این است که در واقع، موسیقی نمیتواند یک بیان کاملاً دیونوسوسی باشد، چرا که بیان دیونوسوسی یک کنش ناب است، یعنی سرچشمه تمامی صورتها و البته خود به دور از هر صورتی. حال آن که موسیقی دارای صورت است و در نتیجه بیهیچ حرفی آپولونی. البته در کتاب «قضیة واگنر» و «نیچه علیه واگنر» که 15 سال بعد از «زایش تراژدی» نگاشته شده، نیچه به این اشتباه خود اعتراف میکند. پس از شنیدن اپرای کارمن و تحسین صور ناب و درخشان آن، بخش موسیقی دان وجود نیچه، به اندیشههای بخش فلسفی وجود او اعتراض کرده، امر به «مدیترانهای» کردن موسیقی و سوزاندن واگنر میکند «انسان دیونوسوسی هر قالب و احساسی را به خود میپذیرد، او پیوسته در تغییر است. موسیقی آنطور که امروزه حسش میکنیم هیجانی مطلق است. یک نوع تخلیه عاطفی تمام عیار. اما با این حال چیزی جز بازماندهای از دنیایی به مراتب سرشارتر و غنیتر از بیان عاطفی نیست. چیزی جز تهماندة ناچیزی از نقشآفرینیهای دیونوسوسی. برای آن که موسیقی به صورت یک هنر مستقل درآید، میبایست یک سری از حواس، به خصوص حواس مربوط به حرکات ماهیچهها خاموش میشد (یا حداقل تا حدی ساکت میشد، چرا که هنوز هم هر ریتمی کم و بیش ماهیچههای ما را تحت تأثیر قرار میدهد.) به صورتی که فرد دیگر آنچه را که حس میکند در جا، با حرکات فیزیکی تقلید نکند و به نمایش نگذارد. هرچند که حالت طبیعی دیونوسوسی یا حداقل وضعیت نخستین و اولیه آن در اصل همین بوده است و در واقع، موسیقی به نوعی تخصصیسازی همین حالت است که به تدریج و به بهای حذف تواناییهای فیزیکیای ایجاد شده که هرچه بیش تر و بیش تر به آن نزدیک شده و با آن یکی شدهاند.»
منبع: ماهنامه اطلاعات حکمت و معرفت اسفند 1388 شماره 12- نویسنده فیلیپ نمو
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
فریدریش ویلهِلم نیچه این فیلسوف ـ موسیقی دان، برخلاف ارسطو و حتی هگل، معتقد است که موسیقی و کلاً هنر هیچ ارتباطی با حقیقت ندارند و اتفاقاً برترین و اصلیترین فضیلت آنها هم در همین است. به زعم نیچه این هنر است که زندگی را ممکن میکند؛ چرا که حقیقت محض هستی چنان موحش و هولناک است که هر که حتی نیمنگاهی نیز به آن بیفکند، تاب تحمل این مکاشفه را نمیآورد و به همین خاطر هم هست که بلافاصله این ورطة دیونوسوسی با صورت آپولونی پوشیده و پنهان میشود.
از این رو زندگی جز با رد و سر باز زدن از پذیرش حقیقت میسر نخواهد بود. نیچه در کتاب «انسانی، زیادی انسانی»میگوید «وهم و خیال لازمة زندگی است» و نهایتاً نتیجة بنیادینی که سرشت خرد ستیز فلسفه نیچه را استوار میکند از این قرار است که تمدن شدیداً و به طرز مهلکی توسط نقد سقراطی که بنیانگذار خردگرایی در دانش است، در خطر افتاده و لطمه خواهد دید. در واقع از زمان پیش سقراطیان تاکنون، تمدن بیوقفه در حال افول و تحلیل رفتن بوده است.
اما بپردازیم به جایگاه موسیقی در این تحلیل. هم چون شوپنهاور، نیچه نیز معتقد است که موسیقی بیش از هنرهای تجسمی، که منحصراً آپولونی هستند به بنیان دیونوسوسی هستی، یعنی اراده معطوف به قدرت نزدیک است. این دیدگاه میتواند دلیل پیوستن پرشور نیچه جوان را به پروژه زیباییشناختی واگنر توضیح دهد. به عقیدة نیچه هنر کامل، یعنی همان اپرای واگنر که از مزیت وام گرفتن مضامینش از ساگاس ژرمنی و نیز رها کردن تمدن غربی ملوث به مسیحیت و اندیشههای سقراطی برخوردار است که بیش از هر رشته علمی یا هر فلسفه و حتی هر هنر زیاده از حد آپولونیای، میتواند رهایی بخش تمدن باشد.
با این وجود، این رویکرد یک تناقض بزرگ در خود دارد و آن هم این است که در واقع، موسیقی نمیتواند یک بیان کاملاً دیونوسوسی باشد، چرا که بیان دیونوسوسی یک کنش ناب است، یعنی سرچشمه تمامی صورتها و البته خود به دور از هر صورتی. حال آن که موسیقی دارای صورت است و در نتیجه بیهیچ حرفی آپولونی. البته در کتاب «قضیة واگنر» و «نیچه علیه واگنر» که 15 سال بعد از «زایش تراژدی» نگاشته شده، نیچه به این اشتباه خود اعتراف میکند. پس از شنیدن اپرای کارمن و تحسین صور ناب و درخشان آن، بخش موسیقی دان وجود نیچه، به اندیشههای بخش فلسفی وجود او اعتراض کرده، امر به «مدیترانهای» کردن موسیقی و سوزاندن واگنر میکند «انسان دیونوسوسی هر قالب و احساسی را به خود میپذیرد، او پیوسته در تغییر است. موسیقی آنطور که امروزه حسش میکنیم هیجانی مطلق است. یک نوع تخلیه عاطفی تمام عیار. اما با این حال چیزی جز بازماندهای از دنیایی به مراتب سرشارتر و غنیتر از بیان عاطفی نیست. چیزی جز تهماندة ناچیزی از نقشآفرینیهای دیونوسوسی. برای آن که موسیقی به صورت یک هنر مستقل درآید، میبایست یک سری از حواس، به خصوص حواس مربوط به حرکات ماهیچهها خاموش میشد (یا حداقل تا حدی ساکت میشد، چرا که هنوز هم هر ریتمی کم و بیش ماهیچههای ما را تحت تأثیر قرار میدهد.) به صورتی که فرد دیگر آنچه را که حس میکند در جا، با حرکات فیزیکی تقلید نکند و به نمایش نگذارد. هرچند که حالت طبیعی دیونوسوسی یا حداقل وضعیت نخستین و اولیه آن در اصل همین بوده است و در واقع، موسیقی به نوعی تخصصیسازی همین حالت است که به تدریج و به بهای حذف تواناییهای فیزیکیای ایجاد شده که هرچه بیش تر و بیش تر به آن نزدیک شده و با آن یکی شدهاند.»
منبع: ماهنامه اطلاعات حکمت و معرفت اسفند 1388 شماره 12- نویسنده فیلیپ نمو
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
زندگی توی قرون وسطا جالب بود، هر خانه روح خودش رو داشت، هر کلیسایی خدای خودش رو داشت...مردم جوان بودن ولی حالا یه بچه چهار ساله هم پیره!
🎞استاکر ۱۹۷۹
🎥آندری تارکوفسکی
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
✔️پ.ن.. دیگر مطالب درباره فیلم استاکر در آرشیو کانال موجود است.
🎞استاکر ۱۹۷۹
🎥آندری تارکوفسکی
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
✔️پ.ن.. دیگر مطالب درباره فیلم استاکر در آرشیو کانال موجود است.
تأملات با خویشتن
من اندیشیده ام که تاریکی دلیل بر پریشانی ذهن نیست و درسوی دیگر نور دلیلی بر آرامش ذهن، در اینجا خطایی است! پریشانی ذهن فقدان تاریکی ها است و آرامش ذهن نه از نور، بلکه وانمودی است که نور دارد، در واقع تاریکی و نوری وجود ندارد، ما انتخاب می کنیم که چه چیز را چطور تعبیر کنیم...
☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
من اندیشیده ام که تاریکی دلیل بر پریشانی ذهن نیست و درسوی دیگر نور دلیلی بر آرامش ذهن، در اینجا خطایی است! پریشانی ذهن فقدان تاریکی ها است و آرامش ذهن نه از نور، بلکه وانمودی است که نور دارد، در واقع تاریکی و نوری وجود ندارد، ما انتخاب می کنیم که چه چیز را چطور تعبیر کنیم...
☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 On Time 2008
🎬 Ted Chung
📝 David Bradley Halls
فیلم کوتاه on time برگزیده جشنواره بین المللی فیلم برلین هم بوده است.
☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
🎬 Ted Chung
📝 David Bradley Halls
فیلم کوتاه on time برگزیده جشنواره بین المللی فیلم برلین هم بوده است.
☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
زمان و مسأله ما
🖌یوسف محمدی
⭕️ قبل از خواندن نوشتار پیشنهاد می شود فیلم دیده شود.
فیلم کوتاه on time مسأله مندی زمان را دنبال می کند. آیا زمان در عصر حاضر مسأله است؟ و اینکه آینده ای نزدیک خاصه سی ثانیه تغییرات بزرگ را به همراه دارد؟ برای پاسخ به این سوالات می بایست وارد انتقاد از ساخت فیلم شویم ، فیلم در نگاه خود به زندگی وارد اغراق می شود و از مفهوم سرنوشت چشم پوشی می کند.... فیلم به شکل خامی مسأله زمان مندی را با سرنوشت خلط می کند و در این میان مسأله سرنوشت مغفول می ماند و همه ی بار اتفاقات به دوش زمان گذاشته می شود. در واقع زیست انسان تابع شرایط های متفاوتی است و در این میان زمان تنها یک مولفه است که ابعاد متفاوت زندگی را به پیش می برد و تاثیرات خود را هم بر اساس ماهیتش می گذارد، اما اینکه چنین رویکردی به زمان تا چه میزان صحیح است، قابل بررسی است.
اگر نیت فیلمساز را زندگی در لحظه بدانیم آنوقت پرسش از آینده بی اساس است. پس جعبه آینده نگری مسافر دیگر که در آن نگاه می کنی و آینده نزدیک را می بینی و بر آن اساس عکس العمل های خویش را تغییر می دهی از بیخ و بن غلط است، چرا که با زیست در لحظه در تنافر است و محلی از اعراب ندارد.
مسأله دیگر آزمندی انسان نسبت به زمان است، بازیگر فیلم در دو صحنه با دیدن جعبه تصمیمات خود را اتخاذ می کند، در واقع اگر آن چمدان جادویی نبود چنین ارتباطی میان مرد و زن شکل نمی گرفت و هرکدام به سمت و سویی دیگر می رفتند و یا آنکه در سوی دیگر مرد کمی بیشتر منتظر می ماند تا نامزدش از راه برسد و دوباره به زندگی برگردند.
اما کارگردان با خام نظری تمام این وقایع را تنها به یک سی ثانیه تقلیل می دهد... و گویا برداشت درستی هم از تاثیر زمان ندارد. می توان چنین نتیجه گرفت که این گزاره صحیح است که زمان مسأله ای نسبی است و یک ثانیه و کشش آن در مراحل متفاوت زندگی تاثیرات متفاوت و معارضی دارد، اما چنین کارکردی نه به شیوه ای کنترل شونده در دست انسان، بلکه پردامنه و پربسامدعمل می کند.
اگر به نظریات اینشتین و منطق مکانیک کوانتومی رجوع کنیم بحث از آینده و گذشته بی دلیل است، چراکه تنها یک زمان وجود دارد و آن زمان حال است که آنهم در ابعاد متفاوت درکهای متفاوتی ایجاد می کند. در یک بعد زمان حال چنین کند می شود و در جایی به سرعت می گذرد. در جایی زمان بعد فیزیکی می شود...
در این حالت دیگر چمدان مرد دیگر به کار نمی آید، و اگر هم به کار آید می توان در باب اتفاقات تصمیم گرفت که چگونه عمل کنیم آنگاه سرنوشت به گوشه ای نهاده می شود و زمان هم همچنین،
تنها انتخاب اهمیت دارد.... اما آیا چنین است؟
پ.ن
در پلان نهایی در چهره مردی که چمدان جادویی دارد بنحوی عدم اطمینان به این چمدان جادویی را شاهد هستیم و یا آنکه نظری به نظر کارگردان نزدیک تر ارزش زمان که فیلم چنین محتوایی را برای چنین نتیجه گیری فراهم نکرده است.
🖌یوسف محمدی
⭕️ قبل از خواندن نوشتار پیشنهاد می شود فیلم دیده شود.
فیلم کوتاه on time مسأله مندی زمان را دنبال می کند. آیا زمان در عصر حاضر مسأله است؟ و اینکه آینده ای نزدیک خاصه سی ثانیه تغییرات بزرگ را به همراه دارد؟ برای پاسخ به این سوالات می بایست وارد انتقاد از ساخت فیلم شویم ، فیلم در نگاه خود به زندگی وارد اغراق می شود و از مفهوم سرنوشت چشم پوشی می کند.... فیلم به شکل خامی مسأله زمان مندی را با سرنوشت خلط می کند و در این میان مسأله سرنوشت مغفول می ماند و همه ی بار اتفاقات به دوش زمان گذاشته می شود. در واقع زیست انسان تابع شرایط های متفاوتی است و در این میان زمان تنها یک مولفه است که ابعاد متفاوت زندگی را به پیش می برد و تاثیرات خود را هم بر اساس ماهیتش می گذارد، اما اینکه چنین رویکردی به زمان تا چه میزان صحیح است، قابل بررسی است.
اگر نیت فیلمساز را زندگی در لحظه بدانیم آنوقت پرسش از آینده بی اساس است. پس جعبه آینده نگری مسافر دیگر که در آن نگاه می کنی و آینده نزدیک را می بینی و بر آن اساس عکس العمل های خویش را تغییر می دهی از بیخ و بن غلط است، چرا که با زیست در لحظه در تنافر است و محلی از اعراب ندارد.
مسأله دیگر آزمندی انسان نسبت به زمان است، بازیگر فیلم در دو صحنه با دیدن جعبه تصمیمات خود را اتخاذ می کند، در واقع اگر آن چمدان جادویی نبود چنین ارتباطی میان مرد و زن شکل نمی گرفت و هرکدام به سمت و سویی دیگر می رفتند و یا آنکه در سوی دیگر مرد کمی بیشتر منتظر می ماند تا نامزدش از راه برسد و دوباره به زندگی برگردند.
اما کارگردان با خام نظری تمام این وقایع را تنها به یک سی ثانیه تقلیل می دهد... و گویا برداشت درستی هم از تاثیر زمان ندارد. می توان چنین نتیجه گرفت که این گزاره صحیح است که زمان مسأله ای نسبی است و یک ثانیه و کشش آن در مراحل متفاوت زندگی تاثیرات متفاوت و معارضی دارد، اما چنین کارکردی نه به شیوه ای کنترل شونده در دست انسان، بلکه پردامنه و پربسامدعمل می کند.
اگر به نظریات اینشتین و منطق مکانیک کوانتومی رجوع کنیم بحث از آینده و گذشته بی دلیل است، چراکه تنها یک زمان وجود دارد و آن زمان حال است که آنهم در ابعاد متفاوت درکهای متفاوتی ایجاد می کند. در یک بعد زمان حال چنین کند می شود و در جایی به سرعت می گذرد. در جایی زمان بعد فیزیکی می شود...
در این حالت دیگر چمدان مرد دیگر به کار نمی آید، و اگر هم به کار آید می توان در باب اتفاقات تصمیم گرفت که چگونه عمل کنیم آنگاه سرنوشت به گوشه ای نهاده می شود و زمان هم همچنین،
تنها انتخاب اهمیت دارد.... اما آیا چنین است؟
پ.ن
در پلان نهایی در چهره مردی که چمدان جادویی دارد بنحوی عدم اطمینان به این چمدان جادویی را شاهد هستیم و یا آنکه نظری به نظر کارگردان نزدیک تر ارزش زمان که فیلم چنین محتوایی را برای چنین نتیجه گیری فراهم نکرده است.
گزیده مطالعات
يك كلمه، يك كلمه را به خاطر بسپار و ديگر مشكلی نخواهی داشت. كلمه "متفاوت" را به ياد داشته باش. تو با هر كس ديگر در دنيا فرق داری...!
📙گريز از سرزمين امن
📝ريچارد_باخ
🔗 نقاشی با عنوان Being different از Hartmut Jager است.
☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
يك كلمه، يك كلمه را به خاطر بسپار و ديگر مشكلی نخواهی داشت. كلمه "متفاوت" را به ياد داشته باش. تو با هر كس ديگر در دنيا فرق داری...!
📙گريز از سرزمين امن
📝ريچارد_باخ
🔗 نقاشی با عنوان Being different از Hartmut Jager است.
☯️ورای موسیقی
@Beyondthemusic
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر طور دلتان می خواهد...
برای ندیدن بار دهشتناک زمان
که شانههایتان را میشکاند و بسوی خاکتان میکشاند؛
باید مدام مست بود!
از چه؟
شراب، شعر یا پرهیزگاری...
هرطور دلتان میخواهد.
شارل بودلر
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
برای ندیدن بار دهشتناک زمان
که شانههایتان را میشکاند و بسوی خاکتان میکشاند؛
باید مدام مست بود!
از چه؟
شراب، شعر یا پرهیزگاری...
هرطور دلتان میخواهد.
شارل بودلر
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
سرکوب کردن تردید، بذر مرموز افراطگرایی در تمام اشکال آن است و در نتیجه موتور پیش برندهٔ مخفی در غرور و نخوت، تبعیضات جنسی، بنیادگرایی و سایر اشکال قطعیتهای مصنوعی است.
انتخاب از:
✔️لیدا درخشان
🖌جیمزهالیس
جیمز هالیس روانشناس تحلیلی است و کتاب «معنابخشی در نیمه دیگر زندگی(پنهان) » ۲۰۰۵ از آثار شاخص وی است.
پ ن: سرکوب تردید به معنای آن است که ما فقط به بخش کوچکی از حقیقت که در تایید دنیای کوچک ماست، علاقمندیم.
پ.ن. گزاره ای دیگر از نیچه است که « هر زمان تصمیم گرفتید درهای تردید را ببندید» این گزاره در تایید انتخاب است و نه واکاوی حقیقت...
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
انتخاب از:
✔️لیدا درخشان
🖌جیمزهالیس
جیمز هالیس روانشناس تحلیلی است و کتاب «معنابخشی در نیمه دیگر زندگی(پنهان) » ۲۰۰۵ از آثار شاخص وی است.
پ ن: سرکوب تردید به معنای آن است که ما فقط به بخش کوچکی از حقیقت که در تایید دنیای کوچک ماست، علاقمندیم.
پ.ن. گزاره ای دیگر از نیچه است که « هر زمان تصمیم گرفتید درهای تردید را ببندید» این گزاره در تایید انتخاب است و نه واکاوی حقیقت...
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
✅گزیده مطالعات
(تنها کتابی که از بختیار علی خوانده ام و ترجمه مریوان حلبچه ای هم روان است)
انتخاب : یوسف محمدی
وحشتناک است اگر هر انسانی بخواهد رویاهای خودش را به تاریخ و انسانهای دیگر تحمیل کند.
رویا استثناییترین محصول تنهایی انسان است.
✅تصویر نقاشی با عنوان «رویای تابستان» اثر Kolska Ovidiu است. (تکنیک آکریلیک روی بوم)
📒 غروب پروانه
📝بختیار علی
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
(تنها کتابی که از بختیار علی خوانده ام و ترجمه مریوان حلبچه ای هم روان است)
انتخاب : یوسف محمدی
وحشتناک است اگر هر انسانی بخواهد رویاهای خودش را به تاریخ و انسانهای دیگر تحمیل کند.
رویا استثناییترین محصول تنهایی انسان است.
✅تصویر نقاشی با عنوان «رویای تابستان» اثر Kolska Ovidiu است. (تکنیک آکریلیک روی بوم)
📒 غروب پروانه
📝بختیار علی
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
شاعرانه
زیر خروارها نور
🖌یوسف محمدی
🟡فایل موسیقی ضمیمه ی تصویر نوشته است. اثری از D.K.kaufman از آلبوم Fear and cursity
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
زیر خروارها نور
🖌یوسف محمدی
زیر خروارها نور خوب های زیستتی پهلو به پهلوی هم خوابیده اند.
با رونقی از گذشته خیره به رویای خویش
نزدیک به واهمه ی خویشتن، محصور در زیستن
ای خوب های زیستتی عشق را با شما چکار که خود توازنِ زندگانید و زندگی را بدرود می گویید...
زمزمه هایتان نشان از رازی شگرف دارد.
از سرخوشی به دیدار تاریکی می روید و آن را می بلعید.
عشق را ه.ج.ی. می کنید و آن را قورت می دهید.
بر لبانتان نیت های آسمانی رخنه کرده و خرامیده
در حضورتان سِرها آب میشود چرا که شمایید سر همه چی ...
عشق را تجربه ای مثل شما باید کرد زیر
خروارها نور آنجا که ابدیت طعم می گیرد..
تمام کار ما شاید گشت و گذار زیر خروارها نور باشد.
تا بدانجا که روح را مسأله کنیم و بدن را رها.
🟡فایل موسیقی ضمیمه ی تصویر نوشته است. اثری از D.K.kaufman از آلبوم Fear and cursity
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
✔️گزیده مطالعات
ما آدمهای شگفتانگیزی هستیم: بیسوادیم، ولی هیچکس نمیتواند مانند ما جدول حل کند. فقط آدمی از ما، حتی بدون داشتن تحصیلات ابتدایی، میتواند بهیقین بگوید که اسب دون کیشوت، رسینانت بود و چون خودش هیچگاه دون كيشوت را نخوانده، مطمئن است که خودِ دون كيشوت، دون كيشوت را نوشته است.
ما در همهچیز از غرب تقلید میکنیم، ولی از آن نفرت داریم. ما ناشکیبا، ولی پرتحمليم. هیچکس جز ما نمیتواند اینهمه مدت حکومتی را تحمل کند و مدام بگوید که دیگر نمیتواند آن را تحمل کند. آن هم دیگر نه یک حکومت، بلکه چندین و چند حکومت که مثل خردهنان توی رختخواب مزاحم ما هستند. هرچقدر هم آنها را بتکانی بالاخره زیر پتو جانت را به لب میرسانند.
📖ناقوس گوش بریده
🖌 میشل زادورنوف
طنز پرداز و نویسنده روسی از مجموعه ی ناقوس گوش بریده (گزیده داستانهای نویسندگان اسلاو) با ترجمه آبتین گلکار
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
ما آدمهای شگفتانگیزی هستیم: بیسوادیم، ولی هیچکس نمیتواند مانند ما جدول حل کند. فقط آدمی از ما، حتی بدون داشتن تحصیلات ابتدایی، میتواند بهیقین بگوید که اسب دون کیشوت، رسینانت بود و چون خودش هیچگاه دون كيشوت را نخوانده، مطمئن است که خودِ دون كيشوت، دون كيشوت را نوشته است.
ما در همهچیز از غرب تقلید میکنیم، ولی از آن نفرت داریم. ما ناشکیبا، ولی پرتحمليم. هیچکس جز ما نمیتواند اینهمه مدت حکومتی را تحمل کند و مدام بگوید که دیگر نمیتواند آن را تحمل کند. آن هم دیگر نه یک حکومت، بلکه چندین و چند حکومت که مثل خردهنان توی رختخواب مزاحم ما هستند. هرچقدر هم آنها را بتکانی بالاخره زیر پتو جانت را به لب میرسانند.
📖ناقوس گوش بریده
🖌 میشل زادورنوف
طنز پرداز و نویسنده روسی از مجموعه ی ناقوس گوش بریده (گزیده داستانهای نویسندگان اسلاو) با ترجمه آبتین گلکار
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🟡 🎥 نقاشیهای #لئوناردو_داوینچی را با موسیقی ای از باخ و فیلیپ اسکات توماس ببینیم.
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic
☯ورای موسیقی
@Beyondthemusic