Telegram Web Link
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_هنرمند
📝 #حدیث_م

Artemisia Gentileschi (1593-1653)

یک زن نقاش چگونه زنانگی را به تصویر کشید؟

غیاب زنان در عرصه ی هنر و علم در طول تاریخ همواره برایم جای سوال داشت و متقاعد شده بودم که در روزگاران قدیم به دلیل موانع ساختاری و نظام مردسالار حاکم، اساسا زن پرسشگر، متفکر و هنرمندی امکان ظهور نداشته و در نتیجه علم و هنر در انحصار مردان بوده است.
کمی بعد متوجه شدم که این گونه هم نبوده که هیچ زن دغدغه مند و هنرمندی وجود نداشته، بلکه مسئله دستان پنهان و آشکاری بوده است که عمدا یا سهوا نام این زنان نام آور را در تاریخ از قلم انداخته اند.
آرتمیزیا جنتیلسکی، نقاش برجسته ی ایتالیایی در عصر باروک، از جمله معدود زنانی بود که توانست بر محدودیت ها و قیودی که گریبان هر زنی را در آن دوران گرفته بود فایق آید و خود را به عنوان یک هنرمند به دیگران بقبولاند و توانست از خلال هنر نقاشی استقلال و عاملیت خود را به اثبات برساند.
در نقاشی های جنتیلسکی زن و زنانگی به غایت متفاوت از آنچه که به کرات در نقاشی های دیگر دیده می شود بازنمایی شده است و این درواقع محصول همین اتفاق است که یک زن، خود پشت سه پایه می نشیند و هویت زنانه را به تصویر می کشد، نه یک مرد. اینک، زن و زنانگی ابژه ی نقش آفرینی مردان نقاش نیست که در هیبت یک زن صرفا ”زیبا”، صرفا “نظاره گر” و صرفا به عنوان یکی از اعضای نسبتا فرعی یک صحنه بازنمایی شده باشند، بلکه در کارهای او زنان سوژه ی اصلی و مرکز توجه اند و به طرز افراطی ای کنشگرند.
نکته ای که درباره ی نقاشی های جنتیلسکی بسیار گفته می شود این است که یک نوع خشونت و انتقام تصویری در کارهایش به وضوح دیده می شود که ریشه در تجاوزی دارد که معلم نقاشی او در نوجوانی به او کرده است. اگر هم چنین دیدگاهی بجا باشد و این اتفاق الهام بخش بسیاری از آثارش بوده باشد، جنتیلسکی ژست یک قربانی را به هیچ وجه به خود نمی گیرد و بالعکس، روح مبارزه در آثارش بسیار مشهود است. خشونت و تهاجم موجود در برخی از نقاشی های جنتیلسکی شاید بیش از آن که واکنشی به آن واقعه ی خاص دوران نوجوانی اش باشد، بیشتر بازنمایی مقاومت و استقامتی که به عنوان یک زن در راه هنر به خرج داده است، می باشد.
اهمیت آثار آرتمیزیا از چندین جهت غیرقابل انکار است و یکی از قابل تامل ترین ابعادش این است که یک زن با قلم و تجربه ی زیسته ی خود زنانگی را به شیوه ای غیر از شیوه ی معمول-که بیشتر نقشی منفعل و نمایشی دارد- به تصویر می کشد.

#تاریخ_هنر
#زنان_در_هنر
#زنان_هنرمند
@Beyondthemusic
Artemisia Gentileschi
Judith beheading Holofernes
Artemisia Gentileschi
Jael and Sisera
Artemisia Gentileschi
Salome with the head of Saint John
🔗 #سینما
🔗 #نقد

🎞 پاپ، سیاه نمی شود!(عنوان)

نام فیلم: #پاپ

کارگردان: احسان عبدی پور

🔗 #دپارتمان_سینما

🔗 #سینمای_اقلیت

🖌 #علی_سعادتمند

"پاپ" فیلمی سه اپیزودی که سعی در بومی شدن دارد، روایتگر سه قصه مجزا در بستری مشترک است، که هر سه در شب معرفی (پاپ) جدید به هم مرتبط می شوند. از نظر( فرم)، فیلم عقبتر از فیلمنامه است. فیلمساز، سرنوشت شخصیت های قصه ی خود را به انتخاب پاپ بعدی گره زده است. طنز تلخ دیالوگ ها از نکات نسبتا خوب فیلنامه محسوب می شود. به طور مثال، لحظه ای که شخصیت پدر درباره میزان اهمیت سیاه پوست بودن پاپ جدید با شور و حرارت حرف می زند، دوستش در جواب می گوید "سیاهی (اوباما) شما را رو سفید نکرد". ایده اصلی فیلم، درباره اقلیت سیاه پوست در جنوب ایران و مشکلات آنهاست. قصه ی فیلم، در سکانسی که پدر متوجه می شود که دخترش به خاطر رنگ پوستش دختر دیگری را سر قرار با پسر مورد علاقه اش می فرستد، فیلم به سمتی می رود که به جای کلیشه همیشگی "پدر" در سینمای ایران، می تواند پدری متفاوت را در ذهن مخاطب تعریف کند. کارگردان در ساخت هر اپیزود، که قصه ای مجزا، با کاراکترهایی مشترک را روایت می کند، به طور جداگانه کار کرده و این در حالی است که هر سه داستان، بستری مشترک در پایان هر اپیزود دارند. اما دوربین در راستای ساخت شخصیت ها به خصوص پدر خانواده، حساسیت و نوع ارتباط با دخترش در نماهایی با قاب بندی های بسته و تصاویر (کلوز)، نسبت به سایر تصاویر فیلم خوب کار کرده، اما در نماهای (مدیوم شات) و ساختن فضای محلی موجود در فیلم، چندان موفق نیست.
تصویربرداری با دوربین روی دست، چه در نماهای داخلی و چه در کوچه و خیابان های محله های قدیمی بوشهر، ابدا در فضاسازی از شهر و خانه ها راهگشا نیست، این در حالی است که قصه و بازی ها جلوتر هستند و فیلمبرداری درست و بهتر می توانست کمک زیادی به ساخت فیلمی اپیزودیک با ایده ای خوب کند. استفاده از بازیگران محلی به جای سلبریتی های موجود در سینمای ایران که فقط باعث فاصله افتادن میان قصه و مخاطب می شود (بر خلاف فیلم "تیک آف"، ساخته دیگر عبدی پور) نقطه قوت فیلم به حساب می آید. این نکته، اصطلاحا بازی ها را یکدست نشان می دهد و بدون خودنمایی به همراهی مخاطب با اپیزودها کمک می کند.

فیلم، سرشار از لحظاتی شیطنت آمیز و احساسی است که عامل پیشبرنده آن، یک عکس خاص و نسبت شخصیت ها با آن عکس است. به طوری که بیم وامید، آرزو وعشق کاراکترها با تعلق خاطرشان به یک عکس بخصوص، برای مخاطب روشن می شود، بی آنکه نیازی به توضیح و انتقال اطلاعات از طریق گفتگوهای طولانی و دیالوگ داشته باشد. به عنوان مثال شباهت جالب پدر خانواده به پوستر بزرگی از (مورگان فریمن) یا تصویر دختر قایقران بر دیوار اتاق پسر خانواده که می خواهد به هر قیمتی شده خود را از راه دریا به عشقش برساند و آلبوم شخصی عکس پدر خانواده که در آن عکس (مارتین لوتر کینگ) در کنار (بخشو) نوحه خوان مشهور ناحیه بوشهر دیده می شود، از نمونه های کارکرد عکس در فیلم است. در همین راستا، در فیلمبرداری هم نماهای "اینسرت" اکستریم کلوز درست و به جا از عکس ها در راستای داستان فیلم و کارکرد عکس ها گرفته شده است. در نماهای «مدیوم شات» داخلی در خانه هم، عکس های روی دیوار در قاب بندی، کارکرد نسبتا خوبی دارد.
در سکانس انتخاب پاپ جدید واتیکان که فصل مشترک هر سه اپیزود در فیلم است، عناصر صحنه کارکرد دراماتیک دارند. تنظیم تلویزیون در شلوغی حیاط موقعیت طنزی ایجاد می کند که به شکل گیری کامل سکانس کمک می کند.

پاپ فیلمنامه ای جلوتر از کارگردانی دارد. نقاط ضعف کارگردانی باعث شده که فیلم (فضا) نسازد، دکوپاژ متفاوتی از فیلمساز در حرکت های دوربین و قاب بندی و نماها شاید می توانست به جنس و بافت محلی فیلم کمک زیادی کند، و کارگردانی با دوربین و تصاویر بهتر، به ساخته شدن فرم و فضای رئال قصه کمک بیشتری کند. در نهایت "پاپ" که محصول سال ۱۳۹۲ است، از ساخته ی بعدی فیلمساز "تیک آف" جلوتر است، و در قصه، بهتر عمل کرده است. اما اینکه چرا ساخته ی بعدی فیلمساز به فیلمی مثل "تیک آف" می رسد که نه قصه دارد و نه فرم، مسئله اصلی است. سیر نزولی فیلمساز در ساخت فیلم سومش که در آن نه از بافت قدیمی جنوب خبری هست و نه از بازیگران محلی، (در حالی که این فیلم هم در جنوب ساخته شده است) و فیلمنامه ای که ابدا قصه ندارد، حاکی از این است که عبدی پور هم شاید نتوانست خود را جدای از فیلم های تجاری مرسوم این روزهای سینمای ایران نگه دارد و راه خودش را برود. "پاپ"، علی رغم نکات مثبتی که در خود جای داده، به علت گم نامی، حتی چند سال بعد از ساخت، در زمان اکران مهجور مانده است. پاپ" فیلمی است درباره ی اقلیت، که خود نیز مشمول همین اقلیت شده است.

https://ibb.co/nJ120z
#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #ادبیات

🔗 #خطوط_برجسته
________________________________

در رژیم‌های توتالیتر، فعالیت فکری ناممکن است. حتی افراد، فارغ از آنچه در درون دارند، ناگزیرند خودشان را با الگوی رسمی وفق دهند، قید و بندهایی هست که نمی‌گذارند شخصیت در افراد پرورده شود؛ و فضایی که در آن جان و ذهن انسان حرکت می‌کند دائماً تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌شود.
آن‌هایی که سعی می‌کنند از خودشان در برابر چنین تحولاتی دفاع کنند شمارشان افزون‌تر می‌شود؛ آن‌ها اعتراض می‌کنند و خواستار تغییر می‌شوند. نظام توتالیتری اما به همه‌ی خواست‌ها فقط یک پاسخ می‌دهد. نظام توتالیتری در برابر ناراضیان فقط به زور متوسل می‌شود. برای همین است که دولت‌های توتالیتر نمی‌توانند بی وجود پلیس سیاسی، دادگاه‌های فرمایشی، حکم‌های غیرقانونی، اردوگاه‌های کار اجباری، و اعدام‌هایی که غالباً نوعی آدم‌کشی در هیأت مبدل هستند، سر کند.

https://ibb.co/go9Dxp

📖 #روح_پراگ
🖌#ایوان_کلیما
🔗 #Ivan_Klima


🔄 ترجمه‌ی خشایار دیهیمی

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #درباره_آموزش_موسیقی

🔗 #دوگانه_استاد_شاگرد

🔗 #دپارتمان_موسیقی

🖌 #یوسف_محمدی
________________________________
امروز در موسیقی آموزش چه کار کردهایی دارد؟ آیا به صرف اینکه دو گانه ی استاد و شاگردی شکل گیرد آموزش پدیدار می شود؟ ویکتورر ووتن نوازنده نام آشنای گیتار باس این چنین مثال می زند: «امروزه آموزشگاههای موسیقی هنر جو ها رو در یک سطح خُرد نگه میدارند ، همیشه فاصله ای است میان فردی که درس هنر (در اینجا موسیقی)، می دهد و کسی که فرا می گیرد. حال پس از مدتی اگر فرد به حال خود رها شود دیگر نمی‌تواند بنوازد . بنابراین، اگر نوازندگان حرفه ای و آماتور در کنار هم ساز بزنند فاصله ای را که یک نوازنده ی آماتور در طی مدت زمان طولانی باید طی کند به یک چهارم می رسد. (نسبیت درک موسیقی)، گر چه امروزه آموزش فرم های متعددی پیدا کرده است و در مختصات های متفاوتی عرضه می شود، اما بهترین روش دینامیک تجربه و آموزش هست بدین ترتیب دیگر کسی در مقام بالاتر نیست همه می توانند از چشم اندازهای متفاوت تجربه ی خود را به دیگران انتقال دهند. در روش مدرن، موسیقی با زندگی پیوندی بدیع پیدا کرده است، برای مثال چطور تمام عناصر اصلی موسیقی را می توان در زندگی روزانه جستجو نمود و با آنها رابطه ی دو سویه پیدا کرد. در این مورد فیزیک ، احساس، و اگزیستنسیالیسم دینامیک موسیقی در کنار هم مفصل می شوند. به تعبیری دیگر هنرِ بی هنرِ موسیقی یا هر حوزه دیگر .

آموزش در کشور های توسعه یافته مبتنی بر غریزه و یاد گیری فطری است،به بیان دیگر خود یادگیری یکی از مولفه های اساسی برای موزیسین و هنرمند است، گرچه محافل آکادمیک همچنان با صلابت به کار خود ادامه می‌دهند، اما قیاسی ساده با کشور هایی همچون ایران این بحث بیشتر ملموس می نماید. در چنین کشور هایی سیاست آموزشی بر اساس میزان های کمی است و منطق خِرد ورزی غربی را به معانی کمی نگر تقلیل می دهند. در مقابل در کشور های گذار میل به کیفیت و بهبودی در موسیقی فولکلور بیشتر مد نظر است. همین امر سبب می شود سیاست آموزش موسیقی نه بر مبنای اتوریته آموزشی، بل بر پایه ی همبستگی جمعی برای اعتلای سبکی منحصر به فرد شکل گیرد.
هنر در معنای کلی خود با سیاست های فرهنگی و اجتماعی در هم تنیده شده است . استاد همچون مرجع عالیقدر با سازی، قلمی، هیبتی و... نشسته یا ایستاده و شاگرد همچون طلبه ای مشتاقِ گرفتن، تلمذ بیشتر پیش استاد راهیابی به حلقه فراخ دامنه استاد را در پی دارد. اما بیاییم بر این گزاره کمی تامل کنیم در سیاست موسیقیایی اتوریته آموزشی اینهمانی با حوزه های دیگر ندارد (منظور ساختارهای برآمده از دین است)؟ چه فرقی می کند بروی درس خارج فقه بخوانی یا بروی پیش نوازنده ای که بگوید بداهه زنی چیست؟ که خود بداهه مخالف هر چیستی است، هر چه بخواهد بنیاد را به جای غریزه بنشاند.

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #تاملات

🔗 #دپارتمان_ادبیات



همه حرف از دادگاه الهی میزنند
اما پرسش من این است؛
چرا تنها ما باید متهم دادگاه باشیم؟

خلقت نوع بشر میتواند
به مراتب ازتمام جرم های ما سنگین تر باشد
حال اگر خودخالق بخواهد
به این اعتراض رسیدگی کند،
این خود عین بی عدالتیست!
آیا میشود
به دادگاهی که قاضی همان متهم است،
باور داشت؟


🔗 #چارلز_بوکوفسکی


https://ibb.co/eAy8hp

🔗 #Big_generation


#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #تاملات

🔗 #دپارتمان_ادبیات

ترجمه از
ورای موسیقی

وقتی یک سیاستمدار ساکت است
اتفاق بدی خواهد افتاد.
سیاستمدارها شبیه مرغ ‌اند :
وقتی تخم می‌گذارند زیاد سر و صدا می‌کنند ، اما وقتی خراب می‌کنند،آرام و بی سر و صدا آن را دفن می‌کنند.

https://ibb.co/h6O14T

🔗 #عزیز_نسین

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #ورشکستگی_احساسی_عاطفی

🔗 #جامعه‌_شناسی

🖌 #مصطفی_مهرآیین (رخداد تازه)
________________________________
مدت های زیادی است پرسش ناتوانی چون من که قادر به کمک کردن به دیگران نیستم این است که چگونه می توان به این کارگران بدون درآمد کمک کرد و اندکی از درد آنها کاست.گاهی فکر میکنم پاسخ در کتابهاست و این باعث میشود دیوانه وار دنبال پاسخی در کتاب ها باشم.گاهی فکر میکنم پاسخ در ساختن تشکلی است که بتوان از طریق آن به این کارگرها و دیگر افراد نیازمند کمک کرد.به همین دلیل در دوستانم دنبال یار میگردم.گاهی فکر میکنم باید بروم و به آنها بگم که به فکرشونم و شاید این کمکشون کنه.گاهی فکر میکنم کمی کمک مالی کنم که میبینم توان من بسیار بسیار ناچیز است و شاید در بیشتر اوقات افسرده در خودم فرو می روم و از خودم می پرسم این چگونه جامعه ای است که به مردم خود گرسنگی و رنج می دهد.در تعجبم چرا آدم ناتوانی مثل من در ذهن خود دایما با رنج گرسنگی و ناداری و ناتوانی مردمش کلنجار می رود و مسئولین این کشور که از توان بسیاری برای حل مشکلات این مردم برخوردارند این مردم واقعی دردمند را نمی بینند و در توهمات خود به مدل شکست خورده حکومت داری خود ادامه می دهند.معتقدم این جامعه بیش از هر چیز گرفتار ورشکستگی احساسی- عاطفی است.

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #جامعه‌ای_رها_شده!

🖌 #احمد_زیدآبادی

#پیشنهاد_خوانش
________________________________

اینکه کارکنان پمپ بنزین‌ها بخواهند با اصرار به بنزین ماشین‌تان "مکمل" اضافه کنند؛ برای ما ایرانی‌ها پدیدۀ آشنا و قابل تحملی است؛ اما اینکه برخی از آنها بخواهند کلاهتان را بردارند یا کلاه سرتان بگذارند؛ پدیدۀ بدیع و غیر قابل تحملی است.
در سفر اخیرمان به گرگان در جادۀ فیروزکوه نرسیده به شهر دماوند؛ برای لحظه‌ای فرار از بند آمدنِ ترافیک سرسام آور، وارد پمپ بنزینی شدم تا باک ماشین را پر کنم. به رغم وجود پمپ‌های بسیار در محل پمپ بنزین، صف به نسبت درازی از خودروها تشکیل شده و اوضاع نابسامان و شلوغ بود. در واقع علت این شلوغی نبود کارت سوخت در کارتخوان پمپ‌ها بود! کارگر آنجا کارت شکسته‌ای را در دست داشت و به دلخواه خود آن را به یکی از کارتخوان‌ها وارد می کرد و دیگران را مستأصل و معطل می گذاشت. روشن بود که ماجرای نبود کارت کاملاً ساختگی است و این وضع به عمد برای سوء استفاده تدارک دیده شده است.
وقتی نوبت من رسید از او درخواست کارت سوخت کردم. او گفت که کارت سوخت ندارد و باید از کارت سوخت ماشین خودمان استفاده کنم! به زحمت کارت سوخت ماشین را از میان خرت و پرت‌های بسیار پیدا کردیم اما به دلیل گذشت زمان، رمزش یادمان نیامد! از این رو، دوباره از کارگر آنجا تقاضای کارت سوخت کردم. او سرانجام با غرولند کارت شکسته‌ای را وارد کارتخوان پمپ طرفِ مورد استفادۀ ما کرد؛ اما بلافاصله آن را به دست رانندۀ ماشین آن سوی پمپ داد که بیش از من معطل مانده بود. آن راننده هم 15 لیتر بنزین زد و آنگاه کارگر پمپ به این بهانه که صفر کردن شمارۀ پمپ، باعث از کار افتادن آن می‌شود؛ از من خواست که با به خاطر سپردن عدد 15 در ادامۀ استفادۀ رانندۀ دیگر از همان شلنگ، باک ماشین را پر کنم!
در این میان، کارگر پمپ بنزین بهای 15 لیتر را با رانندۀ دیگر حساب کرد و طرف نیز آنجا را ترک کرد. ماشین من در صوت خالی بودن باکش، بیش از 50 لیتر بنزین گنجایش ندارد؛ آن روز اما نزدیک یک - سوم باک پر بود و از این رو، برای پر شدن، حداکثر 35 لیتر بنزین نیاز داشت.
خلاصه آنکه با نشان دادن عدد 51 لیتر بر روی پمپ، باک ماشین من پر شد که طبعاً 15 لیتر آن مورد استفادۀ رانندۀ دیگر قرار گرفته بود.
با این حال، وقتی برای پرداخت صورت حساب، کارت بانکی را تحویل کارگر پمپ بنزین دادم؛ بدون هرگونه شرم و حیایی 51 هزار تومان از آن کسر کرد! با اعتراض به او گفتم که 15 لیتر مربوط به رانندۀ دیگر است. او اما به کلی منکر ماجرا شد و حتی ادعا کرد که پس از استفادۀ آن راننده، شمارۀ پمپ را صفر کرده است!
در آن شلوغی و غوغا که رانندگانِ داخلِ صف بی‌تاب شده و بعضاً پی در پی بوق می‌زدند جَّر و بحث با کارگر قلچماقی که مرا یک لقمۀ چپ خود می‌کرد؛ چه حاصلی در پی می‌داشت؟
طبعاً 15 هزار تومان که جای خود 15 میلیون نیز به نظر من ارزش دعوا و درگیری ندارد؛ اما زورگویی با هر درجه‌ای، اعصاب آدم را خراش می‌دهد و بی تفاوتی در مقابل آن، حسی از تحقیرشدگی به دنبال دارد. در عین حال، بگو مگو کردن و گلاویز شدن با فردی که زور بازو و زبان دریده‌ای دارد و قادر است شما را در مقابل جمعیت و زن و فرزند، خوار و خفیف کند؛ کجایش با حفظ عزت و سربلندی سازگار است؟
این بود که اجحاف و زورگویی کارگر پمپ را به جان خریدم و آنجا را ترک کردم با این اندیشه که ما ایرانیان بدون پشت و پناه هرگونه قانون، نظارت و مسئولیتی، گویی در جنگل بی‌صاحبی زندگی می‌کنیم که اصولاً نظم و قاعده‌ای بر آن حکمفرما نیست! اگر زورمان زیاد و زبان‌مان بی ملاحظه باشد؛ می‌توانیم گلیم خود را از آب بکشیم؛ اما اگر اهل فرهنگ و ادب و مدنیت باشیم، کلاهمان پس معرکه است!
حالا قرار است با این وضعیت، در مقابل ایالات متحدۀ آمریکا نیز ایستادگی کنیم و الگوی دیگر جوامع هم باشیم!

نگاهی متفاوت (احمد زیدآبادی)

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗#خطوط_تنهایی

🖌 #یوسف_محمدی

ما آلوده شده ایم به زبان، به خود، به دیگری به جریان شکننده و سست زیستن، به نظر، خلطِ خطوط، به چیزی که ما را می کِشد، می کُشد و می خشکاند. ما آلوده ی سمِ زمان شده ایم. آلوده به روحی که هر روز با پسماند های زمانه ارتزاق می کند.
ما آلوده شده ایم...

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #تاملات

🔗 #خطوط_برجسته

ترجمه از ورای موسیقی
________________________________
هر کسی بر اساس حق طبیعی اش مجاز است از عقل خود استفاده کند تا به گونه ای نحوه ی زیستنش را تعریف کند که این نحوه زندگی او را نمایان می کند.

🔗 #باروخ_اسپینوزا

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #تاملات
🔗 #خطوط_برجسته

فقط بخواب بخواب ...
بیداری مرگ به همراه می آورد.

🔗 #فرانتس_کافکا

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #پیشنهاد_فیلم

🔗 #دپارتمان_سینما

🔗 #سینمای_مستقل

🖌 #یوسف_محمدی

کارگردان:
🎥 #Jaco_Van_Dormael
🎞نام فیلم #The_Brand_New_Testament(2015)
Music: #An_Pierlé
Origin:#Belgium
.............................................................
با فیلمی متفاوت از کارگردانی صاحب سبک مواجه هستیم. #ون_دورمایل که پیشتر با فیلم هایی مثل #آقای_هیچکس و #روز_هشتم خود را به عنوان فیلم سازی با نبوغ و صاحب ایده معرفی کرده بود، در اثر آخر خود هم (البته فیلم تجربی بعد از این فیلم هم ساخته است)، داستانی جالب را روایت می کند. خدا وجود دارد و در بلژیک زندگی می کند. خدا برای بندگان خود برنامه ویژه ای دارد و تمام این برنامه ها در اتاق کارش و بر روی کامپیوتر خاصش ذخیره شده است. دختر خدا می خواهد سر از کار خدا در بیاورد و اینکه چه مدارکی در کامپیوتر خدا هست. او به طور مخفیانه کلید اتاق را پیدا می کند. و با دسترسی به اطلاعات زمان مرگ بندگان خدا را پیدا می کند و زمان آن را برای آنها می فرستد. او با کمک برادرش #عیسی_مسیح تصمیم می گیرند انجیل نویی را بنویسند برای همین از حواریون و فرشتگان خدا کمک می گیرند تا بفهمند خدا دقیقن چه برنامه ای برای بندگان خویش دارد.
فیلم در جشنواره #کن نامزد بهترین کارگردانی بود. همچنین برنده جوایز اصلی در جشنواره #مگریت شد. و آنکه یکی از فیلم هایی بود که اسکار آن را برای جایزه بخش خارجی پذیرفت. این فیلم در نوع خود درامی است که با کمدی خاصی همراه است. مولفه ای که در دیگر آثار کارگردان به بهترین نحو ممکن خود را بروز داده است. #ون_دورمایل از جمله فیلم سازان کم کار است، اما هر فیلمش فضای خاص خود را دارد و سرشار از نبوغ. موسیقی فیلم را خانوم #آنه_پیر ساخته است. نوازنده پیانو که در سبک های ایندی راک و نئو کلاسیک آثاری را منتشر کرده است. موسیقی فیلم (از آنجا که خود کارگردان هم نوازنده است) به شدت با فضای فیلم عجین گشته است.
https://ibb.co/bE31A9

🔵 این فیلم عجیب را ببینید و از آن لذت ببرید.


#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #زنان_زیبا

🔗 #در_باب_زندگی_آسیب_دیده

تنظیم از:

🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی

________________________________

زنانی که به طرزی استثنایی زیبای اند، محکوم به شوربختی اند. حتی آن زنان که از برخی شانس ها مانند خانواده، رفاه، و استعداد برخوردارند، به نظر می رسد در معرض ویران کردن خود و همه ی آن روابط انسانی اند که در آن شرکت جسته اند. پیش گویی به آنان گفته است که از میان دو نوع مصیبت یکی را برگزینند. یکی از این دو گزینه ی مبادله ی زیرکانه ی زیبایی شان در ازای کسب موفقیت است: در این صورت، مجبور به پرداخت هزینه ی آن با خوشبختی خود می شوند، دیگر توانایی عاشق شدن پیدا نمی کنند، عشقی را که به آنان معطوف شده است، مسموم می کنند و عاقبت دست شان خالی می ماند. یا این که: امتیاز زیبایی به آنان آن قدر شهامت و اعتماد به نفس می دهد که هر گونه داد و ستدی را رد می کنند. تحسین همگان آنان را واداشته است تا کوششی برای اثبات ارزش های خود نکنند. در جوانی می توانند آزادانه انتخاب کنند، در نتیجه چیزی انتخاب نمی کنند: هیچ چیز برایشان قطعی نیست، همه چیز برایشان با یکدیگر قابل جایگزینی است. آن چه را فردا می توانند جایگزین چیز بهتری کنند، به هدر می دهند. این است که آنان گونه یی شخصیت ويرانگرند. از آنجا که زمانی بی رقیب بوده اند، در رقابت با دیگران نا موفق اند و به همین خاطر مبتلا به جنون رقابت می شوند. در حالیکه جذابیت شان را از کف داده اند، هنوز ژستی که زمانی مردان را بی تاب می کرد، باقی مانده است. او نتوانسته است وعده ی خوشبختی را نه برای خودش و نه برای کس دیگری جامه ی عمل بپوشاند. با این همه، او در میان هاله ای از سرنوشت به امواج مصیبت در می غلتد.

با اندکی تلخیص از:

📖 #اخلاق_صغیر

🖌 #تئودور_آدورنو

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🖋 #دپارتمان_هنر

🔗#دوگانه_انگاری‌های_ذهن_و_بدن

🔗#فراخوان_بیزاری

هنر فمینیستی اغلب توجه را به سرشت بدن می کشاند. خواه از رهگذر بدن هنرمند در پرفورمنس یا جایگزین شدن گوشت های بریده با اثر بخشی آگاهانه ی آرامش زدا و بیزار کننده. فراخوان بیزاری از سوی هنر؛ گسست تکان دهنده ی ارزش های سنتی زیبایی شناختی؛ بر میرایی و حقیقت بدن تاکید دارند و از مفهوم والایی گریزانند.

توجهی که هنر فمنیستی و پسا فمینیستی به #درون_مایه_های_بدنی دارد؛ از بگو مگوها و دوگانه انگاری های فلسفیِ ذهن و بدن سرچشمه می گیرد. از این پندار که ذهن مهم ترین ویژگی انسانی است. و بدن تنها جایگاهی مادی برای جای دادن سرشت بنیادین فرد است.
از زمان دکارت تا پیش از مرلوپونتی بدن از نظرگاهِ فاصله‌دارِ سوم شخص، به چشمِ شئ محض، تلقی می شده و "ادراک" را فرآیندی ذهنی و "بدن" را عینی و جسمانی؛ فارغ از ساختار ادراک در نظر داشته اند.

در میان این جدل ها، فمینیست ها برای پی بردن به کُنه مساله به شک آوریِ جستجوگرانه و کند و کاو بدن و گرایش های جنسی، روی می آورند. گاه با به نمایش گذاشتن و پویش بدن و گاه با فرم ها و نمودهای مشمئزکننده.

اثر پیوست: #kiki_smith
📚@beyondthemusic
📚#رسانه_ورای_موسیقی

https://ibb.co/dmo909
🔗 #چکیده_تحلیلی

🖌 #میشل_فوکو

📖 #اراده_به_دانستن

🔗 #مطالعات_فرهنگی

#مه_ناز_محمدجعفر

كتاب #اراده_به_دانستن (1976) نوشته #ميشل_فوكو متفكر معاصر فرانسوي و از دوستان صمیمی ژیل دلوز نخستين جلد از مجموعه تاريخ سكشواليته(در این کتاب به معنای رفتارهای جنسی، میل و غریزه جنسی) است که قرار بود در شش جلد منتشر شود. در سال 1984جلدهاي دوم و سوم اين مجموعه (با عناوين: كاربرد لذت و مراقبت نفس) به چاپ رسيد ولي با مرگ فوکو (1984) این پروژه ناتمام ماند و حتی دست­نوشته­ هاي او (با عنوان اعترافات بدن) نیز منتشر نشد.

#هدف فوکو در اين پژوهش بررسي ارتباط ميان دانش­هاي گوناگون سكشواليته با ساختارهاي قدرت و سیاست در جامعه مدرن غربي بوده‌ است.»

💎این کتاب از زبان اصلي (فرانسه) به فارسي برگردان شده و به سبب آشنايي مترجمان با آراء فوكو (ترجمه برخي از ديگر آثار او مثل مراقبت و تنبيه، ديرينه شناسي دانش، تئاتر فلسفه، ...)از نثري شيوا و روان برخوردار است.

💎همچنین اراده به دانستن، به عنوان اولین کتاب برای آشنایی با تفکر فوکو بسیار مناسب، روان، سرشار از ارجاعات و تحلیل های تاریخی و کامل است.

سخن اصلي فوكو در كتاب #اراده_به_دانستن اين است كه سكسواليته داده‌اي طبيعي نيست كه قدرت به دنبال سركوب آن باشد و يا حوزه‌اي مبهم كه دانش در پي كشف آن باشد، بلكه برساختي تاريخي است كه اشاره دارد به سامانه‌اي كه در آن مجموعه‌اي از كردارهاي گفتماني و ناگفتماني (مثل برانگيختن بدن‌ها، تشديد لذتها، تحريك به گفتمان، شكل‌گيري شناخت‌ها، تقويت كنترل‌ها و مقاومت‌ها) به صورتي زنجيروار و مطابق با استراتژي‌هاي دانش و قدرت به هم متصل شده اند (ص 123).

#فرایند_کتاب
وي براي تثبيت اين ايده ابتدا به بررسي و ردّ انگاره رايج #فرويدي، معروف به "#فرضيه_سركوب"، پرداخته و نشان مي‌دهد كه بر خلاف مشهور، سركوب جنسي #دوره_ويكتوريايي_در_غرب (از سدۀ هفدهم ميلادي به بعد) نه تنها موجب مهار پديدۀ سكس در جامعه نشده، بلكه به تدريج موجب ابداع و اشاعۀ گفتمانهايي تازه در مورد سكشواليته شده است (ص 42). مثل تقسيم سكس به مشروع (ازدواج) و نامشروع (زنا، لواط، ...) و سپس تبديل موارد سكس نامشروع به اُبژۀ مطالعات علمي جديد (صص 49-46)

فوكو همچنين به فرايند تكوين "#علم_جنسي" در غرب اشاره كرده و نشان مي دهد كه چگونه سنّت قرون وسطاييِ #اعتراف_نزد_كشيش امروزه به صورت #اعتراف_نزد_روانكاو تكرار مي شود و امروز نيز همچون ديروز هويت فرد با سكشواليته او تعيين مي‌شود (صص 80-77).
«گويي كه ما از سكس مي خواهيم كه هم حقيقت را بگويد و هم حقيقت خودمان را بگويد (ص 82).»

فوكو در بخش چهارم كتاب ضمن صورتبندي طرح پژوهشي خود براي بررسي سامانه سكسواليته در جامعه غربي(شامل مسئله، روش، عرصه و دوره بندي)، هدف خود را ارائۀ تحليلي از تاريخ غرب بر اساس تصوير جديدي از قدرت مي داند. از نظر او تاريخ سكسواليته را نمي توان با تصوير رايج حقوقي-حاكميتي از قدرت نگاشت زيرا اين انگاره بر مفاهيمي چون قانون و سركوب تاكيد دارد (صص 106-96). در حاليكه از نظر فوكو قدرت كثرتي از مناسبات نيروست كه در همۀ سطوح خرد و كلان جامعه جاري است. قدرتي كه هم محدودكننده است و هم مولد، و هر جا كه پيدا شود مقاومتي نيز در برابرش سر برمي آورد (ص 112-107).

فوكو در تحليل تحولات سامانه سكسواليته، يا سامانه قدرت-دانش-لذت، خصوصاً به چهار استراتژي مهم در سده هيجدهم و نوزدهم در غرب اشاره مي كند كه موجب بسط سامانه هاي دانش و قدرت در مورد سكس شدند.

اين چهار استراتژي كه همگي از مجراي خانواده مي گذرند عبارتند از:
_تربيتي کردن سكس كودكان
_هيستريك شدن بدن زنان
_روان پزشكانه كردن لذت هاي انحرافي _اجتماعي كردن رفتارهاي توليد مثلي (صص 123-121).

يكي از اهداف اصلي فوكو از پرداختن به موضوع سكسواليته، ارزيابي مجدد #مفهوم_قدرت بوده است (فوكو 1980، ص 187)، وي در بخش آخر اين كتاب با اشاره به تغيير سازوكارهاي قدرت حاكم، از حق مرگ (حق كشتن ديگران براي زنده-ماندن خود) به حق اداره زندگي (كنترل زندگي سوژه ها براي منقادكردن(به معنای فرمان بردار کردن) آنها)، از مفهوم "زيست-قدرت"(Bio-Power) براي توصيف حكمراني جديد استفاده مي كند.

از نظر فوكو #زيست_قدرت يا قدرت اداره کنندۀ زندگي در دو شكل اصلي تكوين و توسعه يافته است كه عبارتند از:
"انضباط بدن" (Anatomo-Politics of Human Body) كه شامل دو جنبۀ سكسينه كردن كودكان و هيستريك شدن بدن زنان است.

"ساماندهي جمعيت"يا "زيست-سياست"Bio-Politics of) Population) كه شامل كنترل مواليد و روان پزشكانه كردن انحرافات جنسي است (صص 160-155).

بنابراين سكس كماكان حلقۀ وصل اين دو عرصه است و سكسواليته هم رمز فرديت است و هم درون مايۀ اقدامات اجتماعي و اقتصادي (ص 167).

مطالعه سكسواليته راهي برای فهم سوژه شدن افراد است.

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
2024/10/01 19:15:14
Back to Top
HTML Embed Code: