Telegram Web Link
🔗 #تاملات

🔗 #نقل_قول
.............................................................
انسان ها از دیرباز دچار این توهم بوده اند که به هر صورت در اراده شان آزادند، حال آنکه در واقعیت امر، آنها پیوسته تحت چيرگي قوانینی بوده اند که خود نسبت به آنها ناآگاهند.


https://ibb.co/eQXUWo

🔗 #پری_اندرسون

🔗 #Perry_Anderson

🔗 #British_historian

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #فلسفه_هنر

🔗 #برگسونیسم

🔗 #دپارتمان_نقاشی

🔗#مه‌ناز_محمدجعفر
.............................................................

وقتی در برگی از برگ های کتابی که تازه باز می کنی پاسخ سوالت اینچنین روشن می شود: 👩‍🏫👨‍🏫

#بخوانید شاید پاسخ پرسش شما نیز باشد.


«در فلسفه و حتی در هر جای دیگر، پرسش بیش از آنکه بر سر حل کردن مسأله باشد، بر سر یافتن ِ مسأله و متعاقبا طرح آن است.

زیرا یک مسأله تاملی به محض آنکه به درستی مطرح شود حل شده است. به عبارت دیگر، راه حل در مسأله وجود دارد، هرچند ممکن است مخفی بماند و به یک معنا از نظر پنهان شود: پس هیچ نمی ماند مگر آشکار کردن ِ آن.

اما طرح مسأله نه صرفا اکتشاف بلکه ابداع است. کشف یا آشکارگی به نحوی بالفعل یا نهفته، به آنچه پیشاپیش وجود دارد مربوط می شود. بنابراین قطعی است که این آشکاری دیر یا زود روی دهد. ابداع به آنچه وجود نداشته و چه بسا هرگز روی نداده، هستی می بخشد.

تلاش برای ابداع عبارتست از طرح مسأله یا آفرینشِ ضوابطی که مسأله در آنها مطرح خواهد شد. اینجا طرح ‌و حل مسأله با یکدیگر قرابت زیادی دارند: مسائل واقعا مهم تنها زمانی که مطرح می شوند حل می شوند.»


#برگسونیسم

#ژیل_دلوز (خطوط داخل گیومه از دلوز است)

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
#معرفی_کتاب
#هنر_گوگن #گوگن_شناسی
#دپارتمان_هنر_نقاشی
تنظیم: #مه‌ناز_محمدجعفر


کتاب #طلای_اندام‌ها، به سال ۱۳۴۸، توسط انتشارات مروارید، به چاپ رسیده و از #کتاب‌های_نایاب است. اما با کمی جستجو کپی کتاب قابل دسترسی می باشد.

#طلای_اندام‌ها سرگذشت پر شور هنرمندی‌ست که دو دنیا را به خشم و هیجان آورد: اجتماع را به خاطر شیوه ای که زندگی می کرد و هنر را به سبب ابداعاتی که در #نقاشی به وجود آورد.

#گوگن، نابغه‌ی سرکش، شمشیر باز، می پرست، دلباخته‌ی زنان، مردی که زن محبوبش، مت ِ مو طلائی تاب نبوغش را نیاورد.

طلای اندام ها داستانی بس دلکش و گیراست. سرشار از #رنگارنگی و ماجرا. ماجراهایی که گاه به گاه دل خواننده را به درد می آورد.

☑️همراه با گفتاری از ناصر اویسی در باب #هنر_گوگن

@beyondthemusic



https://ibb.co/iq5bU8
💎 #بی_معنایی_تصویری_نزد_ویتگنشتاین

#فلسفه_هنر_نقاشی

#دپارتمان_هنر_نقاشی

تنظیم: #مه‌ناز_محمدجعفر

☑️ آیا #نقاشی نوعی #زبان است؟
☑️ آیا واژه ها و تصاویر دو نوع زبان مختلف را تشکیل داده اند؟
☑️ #هنر چگونه زبانی است؟

بسیار شنیده ایم که یک تصویر بیش از هزار واژه ارزش دارد و هیچ مقدار از واژه ها نمی توانند تصویری را دقیقا توصیف کنند. در نگاه اول، توصیف #هنر_به_منزله‌ی_نوعی_زبان کاملا غیر قابل قبول به نظر می آید؛ البته به جز عبارات آشنا مثل این «هنرمند می‌خواسته بگوید که»: یا «او با آن نقاشی به بیان این نکته می پردازد که:»  اما در واکنش به کسی که اعتقاد دارد #هنر_نقاشی_نوعی_زبان است، می توان از او خواست به زبان هنر چیزی بگوید. به طور مثال بگوید دستشویی کجاست؟ به احتمال قوی او می گوید هنر از این نوع زبان نیست.
اما به راستی هنر چه نوع زبانی است؟ آیا هنر چیزی شبیه انگلیسی یا آلمانی ست؟ از این ادعا می توان اینطور نتیجه گرفت که هر اثر هنری خاصی، مانند جمله ای است که در درون زبان هنر تولید شده است.

آیا #نقاشی، همچون زبانِ واژگان، ممکن است بی معنا باشد؟ بی معنایی نحوی زمانی رخ می دهد که زنجیره ای از واژگان نظم درست و مناسبی نداشته باشد؛ اما پرسش این است که آیا بی نظمی مشابهی ممکن است در #نظم_تصویری وجود داشته باشد؟ مشکل بتوان نمونه هایی کاملا روشن را در نقاشی تصور کرد که بی معنا باشند.

بی تردید ممکن است در برخی آثار با همنشینی نامتعارف چیزها روبرو شویم و ترکیب بندی هایی را ببینیم که در دنیای واقعی هرگز دیده نمی شود؛ مانند لوکوموتیو بخاری که در نقاشی #زمان_میخکوب_شده اثر #رنه_ماگریت؛ از درون بخاری دیواری بیرون زده است. همنشینی های سوررئال ممکن است چشم گیر؛ جالب توجه و اغوا کننده باشد؛ اما الزاما بی معنا نیستند. اظهار نظری از #ویتگنشتاین وجود دارد که امکان یک نوع #بی‌معنایی_تصویری به ذهن را القا می کند.

«چنان می نماید که گویی می توانیم بگوییم: زبانِ واژگانی امکان ترکیب بی معنای واژه ها را به وجود می آورد؛ اما زبان تصویر به ما امکان تصور چیزی بی معنا را نمی دهد. بنابراین آیا می توان گفت که زبان ِ طراحی نیز امکان طراحی های بی معنا را به وجود نمی آورد؟ فرض کنید طرح هایی وجود می داشتند که بنا بود اجسامی بر اساس آنها ساخته و پرداخته شود. در این حالت برخی از طرح ها معنا دارد و برخی ندارند. حال چه پیش می آید اگر من ترکیب های بی معنایی از واژه ها را به تصویر آورم؟؟؟ »

ادامه دارد...

@beyondthemusic | رسانه ورای موسیقی
👇👇👇

نقاشی پیوست: زمان میخکوب شده، اثر #رنه_ماگریت
👇👇👇

https://ibb.co/c3Lrwo
#مروری_بر_آثار_هنری


#دپارتمان_هنر_نقاشی


تنظیم: #مه‌ناز_محمدجعفر 



☑️نگاهی به نمایشگاه آثار #ناتالیا_ادنمونت؛ هنرمند روس در ماه می ۲۰۱۸ در #وترلینگ_گالری با عنوان #مادر_زمین


از زبان #ناتالیا: 👈«از بچگی همیشه شنیده بودم که #زیبایی_زنانه مثل گلی است که به سرعت پژمرده می شود. برای همین است که لا به لای گل های تر و تازه ام گل های خشک و پلاسیده هم می گذارم؛ چرا که در آنها زیبایی عجیبی می بینم. »


مجموعه عکس هایی از تصاویر زنانی در پوشش گل ها؛ پرندگان؛ پروانه ها؛ حشرات؛ مارها؛ میوه ها و سبزیجات که بر آلومینیوم روی شیشه چاپ شده اند. زنانی که تمام قد ایستاده اند و طبیعت پوششی بر تنشان نشانده و آنها را به درون خود فرو کشیده. بدون حرکت؛ اما نه بدون احساس. عنوان نمایشگاه #مادر_زمین است. الهه ای اسطوره ای که از دیر باز در تمام اقوام و آیین های تجسم بخشش و سخاوت زمین به ساکنانش بوده. #مادری، #باروری و #زایش؛ زمان؛ زیبایی؛ رشد و طی چرخه ی حیات شکنندگی و نهایتا مرگ و بازگشت به دامان طبیعت؛ همه و همه در ارتباط با او معنا پیدا می کنند.


مجموعه های پیشین وی؛ مثل پروانه هایش؛ تجربه هایی با تکرار طرح ها و اشکال بال های پروانه ها که ساختاری انتزاعی و کلایدوسکوپ گونه داشت در این مجموعه به گونه ای متفاوت تکرار شده: قرار گرفتن #فیگور_زنانی_رنسانسی در پس زمینه ای سیاه نه تنها جزئیات پر وسواس پوشش آرنوویی؛ که همچنین چهره های زیبا با نگاه مصمم این مدل ها را با کنتراست و وضوحی بیشتر به چشم می آورد.


از خاطرات ملاقات با مادر در بستر احتضارش در بیمارستان همچنان در عکس های ناتالیا بروز می یابد.👈 «به یاد دارم برای خوشحال کردن مادرم زیباترین پیراهنم که پر از گل های آبی بود پوشیده بود و حتی یک دسته گل آفتابگردان را هم که گل مورد علاقه اش بود همراه برده بودم. اما نه لباس گل دار تنم  و نه دسته گل تازه در دستانم هیچ کدام حالش را بهتر نکرد. چند روز بعد در حال اتو کردن پیراهن گلداری برای شرکت در جشن مدرسه هنر بودم که زنگ در خانه خبر مرگ او را به من رساند… وقتی به میز اتو برگشتم  سوراخی داع لابه لای آن همه گل های سرخ بود؛ سوراخی که به خرارت شلیک یک گلوله عمیق هنوز هم در وجودم حسش می کنم.»


او اذعان می دارد که چیزی که در ذهن و یاد دارد همه ی آن چیزی است که خلق می کند. و برای شروع کار پیش طرحی نمی زند. زیرا تمام تصویر؛ مو به مو و دقیق در ذهنش است؛ چرا که پیش تر آن را زندگی کرده است.


💎 برای مشاهده ی کلیه آثار او به لینک ذیل مراجعه نمایید: 👇
www.nathaliaedenmont.com

منبع: #زنان_امروز


@beyondthemusic |رسانه ورای موسیقی

https://ibb.co/cceDcT
Forwarded from اتچ بات
در هنگام وقوع هر نوع فاجعه ای در سطح جامعه، همیشه عده ای هستند که عمداً یا سهواً ترجیح می دهند تحت تاثیر شرایط موجود قرار نگیرند و سرخوشانه به زندگی روزمره و بزم و شادی خود بپردازند. این افراد مرا به یاد نوازنده های کشتی تایتانیک می اندازند که تا آخرین لحظه ی غرق شدن کشتی، غرق در ساز زدن خود بودند و همه ی هم و غم خود را به کار می بردند تا جو را برای همگان عادی و آرام جلوه دهند و اندکی از تنش ها بکاهند. قصد شماتت این دست از افراد را ندارم، حتی گاهی فکر می کنم وجود آن ها در جامعه لازم باشد، درست به همان دلیلی که وجود آن نوازندگان در کشتی مصیبت زده اندکی انبساط خاطر ایجاد می کرد. شاید دلیلی ندارد همه ی آدم ها در لحظه ی بروز فاجعه دست از همه چیز بشویند و فقط به دنبال راه حل یا راه فرار باشند، شاید وجود عده ای که با آهنگ خود زندگی می کنند چندان هم بد نباشد.

📝حدیث م.
📸Titanic (1997)
#حالنوشت
#کوتاه_کوتاه
@Beyondthemusic
#مقاله

#زیبایی_شناسی_نمود

#دپارتمان_هنر_نقاشی

#ظهور_امپرسیونیسم

#مه‌ناز_محمدجعفر

به طور کلی هر آنچه در زندگی ما جاری و ساری است به نحوی به #نمودها ارتباط می یابد، و همین ویژگی است که جهان پدیدار را به لحاظ فلسفی برای ما جذاب می کند. در واقع، مطالعه ی متافیزیک ِ جهان ِ پدیدار در حکم مطالعه ی ساختار بنیادین جهانی است که ما در آن زندگی می کنیم.
بــاظهور امپرسیونیســم، نقاشــْی تصویرکردن امرواقعــی را وانهاد و توجــه خــود را به مرئیت نــاب، یعنی به نمود بصــری معطوف کرد. فضــای بصری تابلــو دیگر مکانی بــرای بازنمایی واقعیــت نبود، بلکه فضایی بود که امر واقعی درون آن پدیدار میشــد. در ســنت نقاشــی به ویژه از رنسانس بدین سو،آنچه که برسطح تابلوبه تصویرکشیده میشد، قرار بود خود شیء را نشان دهد، یعنی جهان کوچکی باشد کــه چیزها را همانگونه که هســتند بازنمایی کند. این اصل با ظهور هنــر مــدرن از بنیــان متزلــزل شــد. در هنر مــدرن و از امپرسیونیســم بدین سو، نقاشی نمود چیزها را به تصویر می کشید، به این معنا که نقــاش آ گاهانه بــه دنبال آن بود که جلوۀ مرئــی چیزها را بر روی بوم پدیــدارکنــد و نه خود آنها را . 
ما باتماشــای این دســت آثارمی دانیم کــه جلــوه و نمــود بصری عناصر بصــری تابلو را میبینیم نــه خود ّآنها را آنچنانکــه در واقعیــت هســتند. بــه ایــن ترتیــب، کیفیــت مادی واقعیــت مشــهود در آثــار امپرسیونیســتها «زایل میشــود و تبدیل میشــود به نموِد صرف: امپرســیون» درواقع، امپرسیونیســتها جهان را صرفا آنگونه که دیده می شــود به تصویر می کشند و نه آنگونه که شناخته می شود. هرچند این رویکرد کمتر از نیم قــرن بعــد و بــا ظهور هنر انتزاعی به پرســش کشــیده شــد، زیرا ایــن هنــر گذار از نمودهــای بصری برای انکشــاف «معنای» جهان را سرلوحۀ کار خود قرار داد.

کلیدواژه ها:
#نمود
#نقاشی
#امپرسیونیسم
#مرئیت
#امرواقعی

@beyondthemusic | رسانه ورای موسیقی
🔗 #فلسفه_هنر

🔗 #هنرمندان_و_مشق_مرگ_شوپنهاور

نوشته: #جولیان_یانگ

🔗 #دپارتمان_فلسفه

تنظیم: #یوسف_محمدی
........................................‌..............‌.......

تأثیر شوپنهاور بر هنرمندان اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بیشتر از تأثیر هر فیلسوف دیگری بوده است: تولستوی، تورگنیف، زولا، موپاسان، پروست، هاردی، کُنراد، مان، جویس، و بکت همگی تحت تأثیر آثار او بودند و آثارش را می‌ستودند. سنت فلسفی غرب، سرسپرده به آموزهٔ مسیحی جهان‌آفرینی نیک‌خواه و با قدرت مطلق، به اجبار نتیجه گرفته است که ما در بهترین جهان ممکن زندگی می‌کنیم. هنرمندان در شوپنهاور فیلسوفی را یافتند که برای نخستین‌بار نشان داد که این آموزه چقدر از حقیقت به دور است. هنرمندی که عمیق‌ترین رابطه را با شوپنهاور داشت ریچارد واگنر بود (که خودش فیلسوفی با توانایی اصیل بود). واگنر در آغاز سوسیال‌آنارشیست بود و به‌سختی از حکم اعدام به جرم نقش در «انقلاب ۱۸۴۸» گریخت؛ او شوپنهاور را در میانهٔ نگارش «اُپرای حلقه» کشف کرد. نتیجهٔ این کشف اثری بود که به‌عنوان استدلالی در دفاع از آنارشیسم آرمان‌شهری آغاز می‌شود و آن‌چنان که واگنر به دوستش می‌نویسد، با دفاع از «نفی نهایی آرزوی حیات» پایان می‌یابد. او می‌نویسد: این «تنها رستگاری ممکن است... آزادی از تمامی رؤیاها تنها رستگاری نهایی است». شاگرد پرشور واگنر، فریدریش نیچهٔ جوان، نخستین کتاب خود، زایش تراژدی از بطن موسیقی، را به واگنر تقدیم می‌کند و آن را «با منش شوپنهاور و به افتخار او» می‌نویسد. چرخش نیچهٔ بالغ علیه شوپنهاور و به‌ سوی «دفاع از حیات» به دوستی او با واگنر پایان بخشید.

به باور من، شوپنهاور نخستین بودایی اروپایی بود (نخستین ترجمه‌های متون هندی و بودایی هنگامی منتشر شدند که او مشغول نگارش اثر اصلی خود بود). او به ما می‌گوید زیستن یعنی خواستن، و خواستن یعنی شرکت در کشمکش داروینیِ پراضطراب و فرساینده و بی‌پایانی که تنها لایق‌ترین از آن جان سالم به در می‌برد. لذات دستیابی به یک هدف یا زودگذرند یا ناموجود. و به‌محض اینکه به هدف دست یافتیم، باید به‌سوی هدف بعدی بشتابیم تا از تهدید همیشه‌حاضر ملال بگریزیم. زندگی یک رونده بی توقف است: «چرخ ایکسیون» هرگز از حرکت باز نمی‌ایستد. اما شوپنهاور به ما می‌گوید که مجبور نیستیم در این بازی شرکت کنیم. ما می‌توانیم از حیات معطوف به خواهش کناره‌گیری کنیم و به زندگی متفکرانه -یا به زبان امروزی «ذهن‌آگاهی»- روی بیاوریم، کناره‌گیری‌ای که برای فرد روشن‌بین با مرگِ آسان کامل خواهد شد. شوپنهاور می‌گوید فلسفهٔ او، همانند فلسفهٔ سقراط، در ژرف‌ترین لایه‌اش «مشق مرگ» است.

https://ibb.co/dkfK3d

🔶 اپرای حلقه از واگنر شامل یک درام موسیقیایی شامل چهار بخش.

🔶 ایکسیون پادشاه تسالی بود که به دلیل دست درازی به هرات همسر زئوس، به چرخی آتشین بسته شد که هر گز از حرکت باز نمی ایستد.



.

🔴بخشی از نوشتار «فلسفه شوپنهاور مشق یا دغدغه ی مرگ است» ترجمه ابتدایی از #ترجمان برگرفته شده است. در بعضی از اصطلاحات به متن اصلی رجوع کردیم و اصلاحاتی صورت گرفت.

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #علوم_اجتماعی

🔗 #مطالعات_فرهنگی

🔗 #نقل_قول

ترجمه از ورای موسیقی

برخورداری از سرانهٔ محصول ناخالص ملّی بالا امّا اندک‌مایه بودن در #موسیقی، #هنرها، #ادبیات و مانند آن‌ها به کامیابی اساسی در امر توسعه نمی‌انجامد. فرهنگ به هر شکلْ زندگی ما، امیال ما، سرخوردگی‌های ما، جاه‌طلبی‌های ما، و آزادی‌هایی را که در طلبش هستیم، دربرمی‌گیرد. آزادی و فرصت برای فعالیت‌های فرهنگی در زمرهٔ آزادی‌های بارز است که تقویت‌ آن را می‌توان جزءِ اساسی توسعه محسوب داشت.

https://ibb.co/d3bRid


🔗 #آمارتیا_سن
🔗 #Amartya_Sen

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
☑️🔍
#برج_ایفل #نماد_پاریس یا #فیگوری_مسلط؟

#دپارتمان_هنر_نقاشی

☑️ #جام‌_جهانی_فوتبال

#مه‌ناز_محمدجعفر

https://ibb.co/b93fRy

🔍 به بهانه‌ی قهرمانی کشور فرانسه در #جام_جهانی_فوتبال؛ با روبرت دلونه؛ نقاش #اورفیسم فرانسوی که #برج_ایفل را در یک سلسله از نقاشی هایش #نماد_پاریس جلوه داد، آشنا شویم.

#دلونه چندی #نو_امپرسیونیست بود. بعدها به #فوییست‌ها پیوست. چند صباحی هم #کوبیسم را آزمود و در محدوده ی ۱۹۱۰ یکی از نخستین نقاشانی بود که پرده های انتزاعی نقاشی می کرد. که #آپولینز، منتقد فرانسوی، با اصطلاح #اورفیسم آن را در نوشته هایش خواند.

ترکیب بندی های ایستای کوبیسم ذهن جست و جو گر دلونه را ارضا نمی کرد و در پی انگیزه های دیگر بود. در پاریس دو #نماد_صنعتی_و_معماری وجود داشت که مظهر تعادل و توازن نیروهای دینامیک بود. یکی از این دو #برج_ایفل و دیگری #کلیسای_سن_سورین؛ یادگار شکوهمند دوران گوتیک بود. دلونه از فضای بسته ی کوبیست ها بیرون رفت و به نقاشی این دو #نماد پرداخت.

روبر دلونه در سال های ۱۹۱۰ و ۱۹۱۱ با وسواسی همسان یک #شمایل_نگار؛ سی بار این برج را از #زوایای_گوناگون نقاشی کرد. می خواست آنچه تصویر می کند هم نمای درونی ِ آن باشد و هم نمای بیرونیِ آن؛ هم نمای نزدیک باشد و هم نمای دور. می خواست در برابر جهان ملموس و در دسترس کوبیست ها؛ جهانی دور از دسترس را نقاشی کند؛ جهانی که فقط چشم یارای دسترسی به آن را داشته باشد. این برج در آثار شماری از نقاشان پاریس از جمله سورا و رسو به شکلی محو و در پس زمینه تصویر شده بود؛ اما دلونه برای نخستین بار آن را به سانِ #شمایل_پیام_آور_آینده، نقاشی کرد.

ایفل در تابلوی «#برج_قرمز»؛ به سانِ فیگوری مسلط بر تمام بناهای پیرامون خود؛ سر به آسمان می ساید و همچون ایماژ بنیادین مدرنیته جلوه می کند.


☑️برگرفته از «مقاله سونیا و روبر دلونه،آزادی رنگ» تالیف علی اصغر قره باغی

نقاشی پیوست تابلوی برج قرمز می باشد. 👇


@beyondthemusic |رسانه ورای موسیقی
🔗 #علوم_اجتماعی
🔗 #جامعه_شناسی_ادبیات

🔗 #نسبتا_طنز

🔗 #افول_ادبیات

🔗 #تالیان_فاسد

🔗 #دپارتمان_جامعه_شناسی
🔗 #حمید_ضیایی

.............................................................

افول ادبیات، در «تُو» سرایان جدیدالقم

هر کس بخواهد تاریخ را از ادبیات جدا کند در واقع دست به انجام عملی بیهوده زده است. مانند آن است که بخواهد فرزندی را از مادرش جدا کند. تا بدین حد مضحک و خنده دار خواهد بود.
بی‌شک وقتی به تاریخ رجوع می‌کنید، رد پای بعضی روایات تاریخی را هم باید در ادبیات آن زمان جست. این خود مثال محمکی برای لاینفک بودن ادبیات از تاریخ است. گذشتگان هر آنچه به عنوان میراث فرهنگی برای ما به یادگار گذاشته‌اند سرشار از عبرت و پند و اندرز و اتفاقات تاریخی و... است.
حالا می‌توانید تصور کنید ما برای آیندگان چه میراثی را به یادگار گذاشته و می‌گذاریم؟! هنجارشکنی می‌کنیم (البته به حساب خودمان) و «تو» را «تُ» می‌نویسیم. از نوع نگارش و ابتذال نگارشی اگر بگذریم، که خود بحثی دیگر را طلب می‌کند، می‌رسیم به مضامین فاخر هنری معاصران نوقلم!
شما می‌توانید سطر اول شعر را این‌گونه آغاز کنید:
ُ رفتی
من هنوز ایستاده‌ام و الخ...

یا:
ُ مانده‌ای
و من هنوز خوش‌حالم و الخ...

یا:
ُ می‌روی
و من هنوز مانده‌ام و الخ...

حالا تصور کنید با این نوع سرایندگی ما قادر به تولید چند تن شاعر در روز خواهیم بود؟! البته نگارنده معتقداست به ازای تمام کسانی که یک «تو» در زندگی‌شان دارند ما شاعر داریم. چون می‌توانند برای تمام اس‌ام‌اس هایی که در طول روز از جهت #مخ زدن معشوقه‌ی محترم می‌نگارند یک #هشتگ بزنند و در دنیای مجازی منتشر کنند و با سوت و کف هم روبرو شوند.
البته فضای #شعر بستگی به آن «تو»ی محترم دارد که کماکان پای عشق‌شان مانده‌اند یا نه؟ اگر مانده باشند که شاعر بسیار فرد خوشبختی است و همواره از «تو»ی محترم و حضور مستمرش تقدیر می‌کند و تقریبا مقامی نیم‌خدایی به آن «تو» می‌دهد. و اگر نباشد که شاعر یک فرد بدبختِ سیه‌روزِ دربه‌در است که برای همان «تو» آرزوی‌ بازگشت یا سیه‌روزی می‌کند.
تاریخ‌نگاران کار خودشان را انجام می‌دهند و وقایع تاریخی را ثبت و ضبط می‌کنند. آیندگان به تاریخ رجوع می‌کنند و می‌بینند چه اتفاقاتی رخ داده؛ از حضور داعش و قتل و غارت و تن‌فروشی و فساد و اختلاس و دخالت کشورهای بیگانه و موش دواندن در کشورهای حاشیه‌ی خلیج‌فارس و فروش صدهامیلیارد دلار اسلحه توسط کشورهای پیشرفته به کشورهای پس‌رفته و هزاران اتفاق دیگر! و آن‌وقت به ادبیات معاصر ما که گذشته‌ی آن‌ها باشد رجوع می‌کنند و می‌بییند که شاعران متفق‌القول همه از یک «تو» سخن گفته‌اند.
چه اتفاقی خواهد افتاد؟!
نگارنده معتقد است که هیچ اتقاقی نمی‌افتد، چون تمام کاسه‌کوزه‌های تاریخ سر همین «تو»شکسته خواهد شد و خواهند گفت که:
_ عجب «تو»ی پدرسوخته‌ای بوده، این همه جنایت کرده و همه شاعران از او می‌سرودند و در جشنواره‌ها مقام هم می‌آوردند.
مدیونید اگر فکر کنید آیندگان خواهند گفت:
_ چه عرصه‌ی گَل و گشادی بوده که همه اهل قلم بودند و تا بدین حد بی‌فرهنگی و بی‌سوادی در جامعه‌شان رواج داشته! اصلاً کسی نیاز به سواد نداشته، تاریخ نشان خواهد داد که: _نسلی وجود داشته که ناگهان فهمیده‌اند همه شاعرند و باید ادای دِیْن کنند به فرهنگ و هنر.
حالا تصور کنید با گرفتن لفظ خودمانی «تو» از دهان متشاعران، ببخشید! شاعران معاصر، چه خدمتی می‌توان به فرهنگ و هنر کرد.
ای کاش به جای حذف ...ون از فرهنگ لغت، همین «تو» را حذف می‌کردید. این‌گونه هم به فرهنگ خدمت می‌کردید؛ هم بقیه به زندگی‌شان می‌رسیدند.

(دوستان می توانند برای معرفی آثار هنری شان به کانال ذیل مراجعه کنند
حافظه کوتاه مدت درخت
@hamidziaeizavaree )

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #ادبیات
🔗 #تاملات

............................................................
زوربا: چرا جوون ها می‌میرن؟ چرا آدم باید بمیره؟ بگو دیگه!
بازیل: نمی‌دونم!
زوربا: پس فایده‌ این همه کتاب‌هایی که خوندی چیه!؟ اگه این همه کتاب به این سؤال جواب نمیدن، پس درباره‌ چی حرف می‌زنن!؟
بازیل: درباره‌ی رنجِ آدم‌هایی که نمی‌تونن به این سؤال‌ها جواب بدن!

برگرفته از👇

📖 #زوربای_یونانی
📝 #نیکوس_کازانتزاکیس

#رسانه_ورای_موسیقی

@Beyondthemusic
🔗 #مطالعات_فرهنگی

🔗 #موسیقی

🔗 #دپارتمان_موسیقی

#یوسف_محمدی
.............................................................

در موسیقی امروز آموزش چه کار کردهایی دارد آیا به صرف اینکه دو گانه ی استاد و شاگردی شکل گیرد آموزش پدیدار می شود: #ویکتور_ووتن نوازنده نام آشنای گیتار باس این چنین مثال می زند: امروزه آموزشگاههای موسیقی هنر جو ها رو در یک سطح خرد نگه میدارند ، همیشه فاصله ای است میان آنکه درس موسیقی می دهد و آنکه فرا می گیرد . بعد از مدتی اگر فرد به حال خود رها شود دیگر نمیتواند بنوازد . اگر نوازندگان حرفه ای و آماتور در کتار هم ساز بزنن فاصله ای را که یک نوازنده ی آماتور در طی مدت زمان طولانی باید طی کند به یک چهارم می رسد. مثلا بیست سال , گر چه امروزه آموزش فرم های متعددی پیدا کرده است و در مختصات های متفاوتی عرضه می شود، اما بهترین روش دینامیک تجربه و آموزش هست بدین ترتیب دیگر کسی در مقام بالاتر نیست همه می توانند از چشم اندازهای متفاوت تجربه ی خود را به دیگران انتقال دهند . در روش مدرن موسیقی با زندگی پیوندی بدیع پیدا کرده است به عنوان مثال چطور تمام عناصر اصلی موسیقی را می توان در زندگی روزانه جستجو نمود و با آنها رابطه ی دو سویه پیدا کرد . در این مورد فیزیک ، احساس، و اگزیستنسیالیسم دینامیک موسیقی در کنار هم.مفصل می شوند. به تعبیری دیگر هنر بی هنر موسیقیایی .
آموزش در کشور های توسعه یافته مبتنی بر غریزه و یاد گیری فطری است به بیان دیگر خود یادگیری یکی از مولفه های اساسی برای موزیسین است، گرچه محافل آکادمیک همچنان با صلابت به کار خود ادامه میدهند اما قیاسی ساده با کشور هایی همچون ایران این بحث بیستر رخنمون می شود. در چنین کشور هایی سیاست آموزشی بر اساس میزان های کمی است و منطق خرد ورزی غربی را به معانی کمی نگر تقلیل می دهند. در مقابل در کشور های میانه میل به کیفیت و بهبودی در موسیقی فولکلور بیشتر به گوش می رسد . همین امر سبب می شود سیاست آموزش موسیقی نه بر مبنای اتوریته آموزشی، بل بر پایه ی همبستگی جمعی برای اعتلای سبکی منحصر به فرد است. در کشور های مسلمان و بنیاد گرا موسیقی در سطح آموزش هم دچار همین سرنوشت است . چرا که هنر در معنای کلی خود با سیاست های فرهنگی و اجتماعی در هم تنیده است . استاد همچون مرجع عالیقدر با سازی در دست نشسته و شاگرد همچون طلبه ای مشتاق گرفتن، این تشبیه گرچه مزاح می آید، اما در سیاست موسیقیایی اتوریته آموزشی اینهمانی با حوزه های دیگر ندارد؟
پ.ن. در آمرزشگاههای موسیقی یاد می دهند چطور موسیقی ننوازی.

🔗 #ویکتور_ووتن
🔗 #کمپ_ویکس
🔗 #پیوند_موسیقی_و_طبیعت
🔗 #نسبیت_آموزش
تصویر:👇

🔵 Reunion Camp – Victor Wooten's Center for Music and Nature

https://ibb.co/jmnkUJ
2024/10/02 06:25:43
Back to Top
HTML Embed Code: