Telegram Web Link
«ماجرا» را که گفتم، بغضِ انباشته ترکید.
گاه کاری که «روایت» کردنِ ماجرا با آدم می‌کند،
خودِ ماجرا نمی‌کند.
ولی تو موقع انجام دادنش
می‌دونستی قراره چقدر بهم آسیب بزنه؛
نه، نمی‌بخشمت..
حالم حال بعد از غروب عاشوراس
آشوب و هیاهو و گریه‌های بلندبلند تموم شده، همه‌چی تموم شده، دلم می‌خواد رهام کنن برم یه کنجی مچاله شم سرمو به یه دیواری تکیه بدم یه نفر یه روضه‌ی آروم زمزمه کنه و درحالی که دارم تلف می‌شم از غم، بی‌صدا اشک بریزم.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
-خبرنگار:
چه تصویری از رئیس جمهور در ذهنتون مونده؟
+این می‌رفت دست کشاورز را می‌بوسید
چرا نباید ناراحت باشم؟
ما باورمان نمیشود که شما پاشی بیای اینجا!
تنها رئیس جمهوری بود که بعد از شهید رجایی و آقا که فقط خدا مد نظرش بود.
حتی در تعطیلات به مناطق سیل زده می‌رفت.
-خبرنگار:
کجاها بیشتر میدیدش؟!
تمام استان‌ها تمام شهرستان‌ها
روستاهایی که هنوز پای فرماندار و استاندار به آنجا باز نشده بود میرفت.
نمی‌فهمم خواب میبینم!؟ یا بیدارم که آقای رئیسی را اینجا میبینم...
حاج ابراهیم کارهای شما فراموش نخواهید گشت.
+جمعی از کارگران:
سید ما به آسمان پر کشید
ناجی صنعت به شهادت رسید

آقای رئیسی از پدر خیلی مهربان‌تر بود.
فریادرس ما کارگران بود.
عاشق ولایت بود...
خدا پشت و پناهت سید!
امام حسین حسین نگه‌دارت سید...

می‌بینید؟!
این‌ها حرف دل مردم ایران بود برای رئیس جمهوری که مردمی نبود، خودِ مردم بود...
عزای عمومی تموم شد و خواه ناخواه،
باید به زندگی عادی برگردیم؛
به قولِ استاد غلامی،
در برخورد با غَم، متوقف نشدن خیلی مهمه!
ما حق داریم ناراحت باشیم،
حق داریم بخوایم هنوز عزاداری کنیم؛
اما نباید این غم، ما رو متوقف کنه..
آیت‌الله رئیسی رفتن؟
آقای امیرعبداللهیان رفتن؟
اوضاعِ الان از ترورهای سال ۶۰ که بدتر نیست!
اون موقع همه زار می‌زدن دیگه کسی نَمونده!
اگه کار انقلاب می‌خواست تموم بشه،
همون موقع تموم شده بود!
توی رحلت امام هم خیلی‌ها ناامید شدن؛
ولی دیدیم بعد ایشون،
حضرت آقا اومدن و
کشور چقدر پیشرفت کرد.
غم داریم؛
ولی نگه می‌داریم توی سینه
چون تازه کار ما شروع شده و بعد از انجام
وظیفه، حقِ این غم مقدس رو ادا می‌کنیم.
ما درحال گذر از یک پیچ تاریخی سختیم
و تاریخ نشون داده که ما ایرانی‌ها،
اغلب حافظه‌ی تاریخی فراموشکاری داریم.
این بیداری، این شـور رو نگه دارید
پنجاه روز دیگه پای صنـدوق‌های رأی،
متحد و انقلابی
یه رأی درست بدیم و
فرد درست و مدبر و مغتنمی رو انتخاب کنیم
.
که هرجا نیاز داشتم کسی حالم را بپرسد،
پیام دادم و حالِ دیگران را پرسیدم.
اگه ازم بپرسن مهم‌ترین چیزی که زندگی بهت یاد داده چیه میگم هرجای زندگی حالت با کسی و چیزی خوب نبود ترکش کن. مهم نیس تا کجا پیش رفتی. مهم نیس چقد زمان گذشته. میگم هیچ وقت برای ترک مسیر و آدم اشتباه دیر نیست. میگم هیچی توی زندگی مهم‌تر از این نیست که حالت خوب باشه. هیچ چیزی و هیچ کسی ارزش آزار دیدن رو نداره...
میگم اولویت زندگیت حال خوبت باشه.
چون یه جایی وقتی به گذشته نگاه می‌کنی می‌بینی سر آدما و اتفاقاتی اذیت شدی که حالا هیچ جایی تو زندگیت ندارن..!
و اما
دل‌شکستگی دردی‌ست
که جز سکوت درمانِ دیگری ندارد.
💔
..
فلسفه بغل خیلی عجیبه.
پنج ثانیه اول شك داری
برای نگاه کردن به دستایی که باز شده،
چهار ثانیه دوم فکر می‌کنی به گرمایی که
قراره رخنه کنه تو تک تک سلولات،
سه ثانیه سوم پاسخ متقابل میدی،
مُعانقه اتفاق می‌افته و در دو ثانیه‌ی بعدی
ضربان قلب‌ها یکی میشه،
و در نهایت برای یك ثانیه‌ی آخر،
« آغوش » اتفاق می‌افته.
و خیلی مُردیم تا کمی زندگی کنیم!
ای روزهای آینده!
لطفی کنید، به آرامش بگذرید.
دل‌های ما خسته است
.
من قبلِ انجام هرکاری:
یه چایی بخورم، بعد شروع کنم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#𝒔𝒕𝒐𝒓𝒚 | آسِـمون‌مَن

خیال می‌کنی از پا در‌ می‌آیم؟
چه باک!
ببین آرامم
آرام‌تر از نبضِ یك مرده..
- آدم را فاسد می‌کند. اشک نریختن.
آدمیزاد
مثال تکه ابریست با احتمال بارشی زیاد،
اگر در آسمان مناسب خودش قرار بگیرد.☁️
لطفاً آدم‌هایی که اذیّتم کردن رو،
با عزیزترین‌آدم‌های زندگی‌شون، امتحان کن.
کاش دایناسور بودم؛
قوی، ترسناک، منقرض.
بعضی وقتا باید
صاف تو چشم طرف مقابل نگاه کرد و گفت:
بی‌معرفت اونهمه خاطراتو چطور قورت دادی؟!
هسته‌‌ی آلبالو که نبود..
ء
‏خواسته کوچکم این بود که
در آغوش تو باشم، اکنون اما در آغوش شبم،
دستان غم بر گردنم است و
از تو با ماه می‌گویم...🌙
2024/07/01 02:10:48
Back to Top
HTML Embed Code: