و آدم از روی بُهت سر میجنباند و در دل میگوید که عصر چه زود میگذرد! آدم از خود میپرسد که تو با این سالها که گذشت چه کردی؟ بهترین سالهای عمرت را کجا در خاک کردی؟ زندگی کردی یا نه؟
📖 شبهای روشن
فئودور داستایُفسکی
ترجمهٔ سروش حبیبی
کپی ⛔️
@Asheghanbook
📖 شبهای روشن
فئودور داستایُفسکی
ترجمهٔ سروش حبیبی
کپی ⛔️
@Asheghanbook
قاعده بیست و پنجم: فقط در آینده دنبال بهشت و جهنم نگرد. هرگاه بتوانیم یکی را بدون چشمداشت و حساب و کتاب و معامله دوست داشته باشیم، در اصل در بهشتیم. هرگاه با یکی منازعه کنیم و به نفرت و حسد و کین آلوده شویم، با سر به جهنم افتادهایم.
📖ملت عشق
الیف شافاک
ترجمه ارسلان فصیحی
کپی⛔️
@Asheghanbook
📖ملت عشق
الیف شافاک
ترجمه ارسلان فصیحی
کپی⛔️
@Asheghanbook
من او را دوست ندارم، چون فقط کسی را میتوانم دوست بدارم که آزاده باشد و احساسات مرا بفهمد و محترم بدارد.
📖شبهای روشن
فئودور داستایُفسکی
ترجمهٔ سروش حبیبی
کپی ⛔️
@Asheghanbook
📖شبهای روشن
فئودور داستایُفسکی
ترجمهٔ سروش حبیبی
کپی ⛔️
@Asheghanbook
عشق قدیمترین و پابرجاترین سنت روی زمین است. عاشق رانده میشود، اما نمیراند. عاشق آزار میبیند، اما آزارش به مورچه هم نمیرسد.
عاشق که شدی میفهمی.
📖ملت عشق
الیف شافاک
ترجمه ارسلان فصیحی
کپی⛔️
@Asheghanbook
عاشق که شدی میفهمی.
📖ملت عشق
الیف شافاک
ترجمه ارسلان فصیحی
کپی⛔️
@Asheghanbook
تیری که رها شد دیگر به کمان برنمیگردد.
📖شبهای روشن
فئودور داستایُفسکی
ترجمهٔ سروش حبیبی
کپی ⛔️
@Asheghanbook
📖شبهای روشن
فئودور داستایُفسکی
ترجمهٔ سروش حبیبی
کپی ⛔️
@Asheghanbook
صوفی حقیقی آن است که اگر دیگران سرزنشش کنند، عیبش بجویند، بدش بگویند، حتی به او افترا ببندند، دهانش را بسته نگه دارد و دربارهٔ کسی حتی یک کلمه حرف ناشایست نزند.
صوفی عیب را نمیبیند، عیب را میپوشاند.
📖ملت عشق
الیف شافاک
ترجمه ارسلان فصیحی
#بیندیشید
کپی⛔️
@Asheghanbook
صوفی عیب را نمیبیند، عیب را میپوشاند.
📖ملت عشق
الیف شافاک
ترجمه ارسلان فصیحی
#بیندیشید
کپی⛔️
@Asheghanbook
باربوسا (جفری راش): این روزا دنیا خیلی کوچیک شده، نه؟؟
جک اسپارو (جانی دپ): نه اشتباه میکنی. دنیا هنوز همون قدره، فقط درونش یه کم خالی شده!
🎥دیالوگ فیلم: دزدان دریایی کارائیب_2011
@Asheghanbook
جک اسپارو (جانی دپ): نه اشتباه میکنی. دنیا هنوز همون قدره، فقط درونش یه کم خالی شده!
🎥دیالوگ فیلم: دزدان دریایی کارائیب_2011
@Asheghanbook
بار دیگر شهری که دوست می داشتم.pdf
2.9 MB
داستان این کتاب، داستان ترک شهر و محل زندگی بخاطر عشق، بیوفایی و در نهایت بازگشت دوباره به زادگاه است. نثری این کتاب شورانگیز و شاعرانه است. داستان عشق ممنوعهی پسر کشاورز و دختر خان است که وقتی با مخالفت اطرافیان مواجه میشوند قدرت عشق آنها را وسوسه میکند تا شهر خود را ترک کنند. عشق و غم و افسوس و اندوه در همهی جای این اثر جریان دارد.
خواندن این کتاب برای طرفداران رمانهای عاشقانه واجب است و قطعا از خواندن آن لذت خواهند برد.
#کتاب_بخوانیم
@Asheghanbook
خواندن این کتاب برای طرفداران رمانهای عاشقانه واجب است و قطعا از خواندن آن لذت خواهند برد.
#کتاب_بخوانیم
@Asheghanbook
هر قدر انسان شریفتر و نجیبتر و حساستر باشد، از جنایت دیگران بیشتر رنج میبرد،
و این دو علت دارد: یکی اینکه خود را مستحق خیانت نمیبیند، و دیگر اینکه منتظر نیست که سایرین با او عملی کنند که خود او با سایرین نکرده است.
👤الکساندر_دوما
#بیندیشید
@Asheghanbook
و این دو علت دارد: یکی اینکه خود را مستحق خیانت نمیبیند، و دیگر اینکه منتظر نیست که سایرین با او عملی کنند که خود او با سایرین نکرده است.
👤الکساندر_دوما
#بیندیشید
@Asheghanbook
ما در روزگاری هستیم، هلیا، که بسیاری چیزها را میتوان دید و باور نکرد و بسیاری چیزها را ندیده باور کرد.
📖 بار دیگر شهری که دوست میداشتم
نادر ابراهیمی
کپی ⛔️
@Asheghanbook
📖 بار دیگر شهری که دوست میداشتم
نادر ابراهیمی
کپی ⛔️
@Asheghanbook
در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
جان و دل از عاشقان میخواستند
جان و دل را میسپارم روز و شب
تا نیابم آن چه در مغز مَنست
یک زمانی سر نخارم روز و شب
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه تارم روز و شب
میزنی تو زخمه و بر میرود
👤 #مولانا
@Asheghanbook
سر ز پایت برندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
جان و دل از عاشقان میخواستند
جان و دل را میسپارم روز و شب
تا نیابم آن چه در مغز مَنست
یک زمانی سر نخارم روز و شب
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه تارم روز و شب
میزنی تو زخمه و بر میرود
👤 #مولانا
@Asheghanbook
هر آشنایی تازه اندوهی تازه است. مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان. هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظیست.
📖 بار دیگر شهری که دوست میداشتم
نادر ابراهیمی
@Asheghanbook
📖 بار دیگر شهری که دوست میداشتم
نادر ابراهیمی
@Asheghanbook
ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺯﺍﻫﺪﻯ ﺩﺭ ﺑﺼﺮﻩ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﮒ ﺭﺳﻴﺪ، ﺧﻮﻳﺸﺎﻧﺶ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﮔﺮﺩ ﻭﻯ ﺩﺭ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻰﮔﺮﻳﺴﺘﻨﺪ. ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺎﻧﻴﺪ. ﻭﻯ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺎﻧﻴﺪﻧﺪ.
ﺭﻭ ﺳﻮﻯ ﭘﺪﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﭘﺪﺭ! ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﮕﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﻯ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﻤﻴﺮﺩ ﻭ پشتم ﺑﺸﻜﻨﺪ.
ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ:ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﻴﺪ ﻣﻰﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﻴﺮﻯ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻦ ﻛﻨﻰ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﻟﻴﻦ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻰ. ﺭﻭﻯ ﺳﻮﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ ﭼﺮﺍ ﻣﻰﮔﺮﻳﻴﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﻳﺘﻴﻢ ﺷﺪﻳﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺫﻟﻴﻞ ﮔﺸﺘﻴﻢ.
ﺭﻭ ﺳﻮﻯ ﻋﻴﺎﻝ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: "ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰﮔﺮﻳﻰ؟" ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ نگه ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻳﻦ ﻳﺘﻴﻤﺎﻥ ﺭﺍ؟ ﮔﻔﺖ: ﺁﻩ! ﺁﻩ! ﺷﻤﺎ ﻫﻤﻪ، ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻣﻰﮔﺮﻳﻴﺪ، ﻫﻴﭽﻜﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﻧﻤﻰﮔﺮﻳﻴﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﭼِﺸَﻢ ﺗﻠﺨﻰ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﻭ ﭼﻪ ﮔﻮﻳﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻭ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ؟ ﺍﻳﻦ ﺑﮕﻔﺖ ﻭ ﺑﺨﺮﻭﺷﻴﺪ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻛﺮﺩ.
#حکایت
@Asheghanbook
ﺭﻭ ﺳﻮﻯ ﭘﺪﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﭘﺪﺭ! ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﮕﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﻯ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﻤﻴﺮﺩ ﻭ پشتم ﺑﺸﻜﻨﺪ.
ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ:ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﻴﺪ ﻣﻰﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﻴﺮﻯ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻦ ﻛﻨﻰ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﻟﻴﻦ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻰ. ﺭﻭﻯ ﺳﻮﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ ﭼﺮﺍ ﻣﻰﮔﺮﻳﻴﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﻳﺘﻴﻢ ﺷﺪﻳﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺫﻟﻴﻞ ﮔﺸﺘﻴﻢ.
ﺭﻭ ﺳﻮﻯ ﻋﻴﺎﻝ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: "ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰﮔﺮﻳﻰ؟" ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ نگه ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻳﻦ ﻳﺘﻴﻤﺎﻥ ﺭﺍ؟ ﮔﻔﺖ: ﺁﻩ! ﺁﻩ! ﺷﻤﺎ ﻫﻤﻪ، ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻣﻰﮔﺮﻳﻴﺪ، ﻫﻴﭽﻜﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﻧﻤﻰﮔﺮﻳﻴﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﭼِﺸَﻢ ﺗﻠﺨﻰ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﻭ ﭼﻪ ﮔﻮﻳﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻭ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ؟ ﺍﻳﻦ ﺑﮕﻔﺖ ﻭ ﺑﺨﺮﻭﺷﻴﺪ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻛﺮﺩ.
#حکایت
@Asheghanbook
یاد تو هر لحظه با من است؛ امّا یاد، انسان را بیمار میکند.
📖 بار دیگر شهری که دوست میداشتم
نادر ابراهیمی
کپی ⛔️
@Asheghanbook
📖 بار دیگر شهری که دوست میداشتم
نادر ابراهیمی
کپی ⛔️
@Asheghanbook