همه از غذای تکراری خسته میشوند. میدانی یوزف، در برابر هر زن زیبا، مرد بدبختی هم هست که از بودن با اون خسته شده است.
📖وقتی نیچه گریست
اروین د.یالوم
ترجمهٔ سپیده حبیب
کپی⛔️
@Asheghanbook
📖وقتی نیچه گریست
اروین د.یالوم
ترجمهٔ سپیده حبیب
کپی⛔️
@Asheghanbook
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی کرده بسی
زندگی تجربهی تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه
و اندازهی یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم!؟
👤 #سهراب_سپهری
@Asheghanbook
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی کرده بسی
زندگی تجربهی تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه
و اندازهی یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم!؟
👤 #سهراب_سپهری
@Asheghanbook
ناامیدی بهایی است که فرد برای خودآگاهی میپردازد.
📖وقتی نیچه گریست
اروین د.یالوم
ترجمهٔ سپیده حبیب
#بیندیشید
کپی⛔️
@Asheghanbook
📖وقتی نیچه گریست
اروین د.یالوم
ترجمهٔ سپیده حبیب
#بیندیشید
کپی⛔️
@Asheghanbook
«زیگ، بگذار اینطور برایت بگویم که حس یک انسان چهل ساله نسبت به زندگی را نمیتوان در بیست و پنج سالگی فهمید.»
📖وقتی نیچه گریست
اروین د.یالوم
ترجمهٔ سپیده حبیب
#بیندیشید
کپی⛔️
@Asheghanbook
📖وقتی نیچه گریست
اروین د.یالوم
ترجمهٔ سپیده حبیب
#بیندیشید
کپی⛔️
@Asheghanbook
اگر آمدی
خبرم کن
در خانه بمانم
که از اندوه نمیرند
شمعدانیهای منتظر و ماهیهای حوض
و لبخندی که به شوق بر لبانم میبندد
که تو بیایی و کسی خانه نباشد
👤سیدعلی صالحی
@Asheghanbook
خبرم کن
در خانه بمانم
که از اندوه نمیرند
شمعدانیهای منتظر و ماهیهای حوض
و لبخندی که به شوق بر لبانم میبندد
که تو بیایی و کسی خانه نباشد
👤سیدعلی صالحی
@Asheghanbook
« در مورد اشارهی قبلیتان به تولید مثل به عنوان هدف اصلی، اجازه بدهید از شما بپرسم، نیچه سه بار با حرکت انگشت هوا را شکافت: « آیا بهتر نیست بیش از تولید مثل بیافرینیم و برازنده شویم؟ وظیفهی ما در قبال زندگی، آفریدن موجودی برتر است، نه تولید موجودی پستتر. هیچ چیز نباید به تکامل قهرمان درونی شما خللی وارد کند. اگر شهوت راه بر این تکامل میبندد، باید بر آن چیره شد.»
📖وقتی نیچه گریست
اروین د.یالوم
ترجمهٔ سپیده حبیب
#بیندیشید
کپی⛔️
@Asheghanbook
📖وقتی نیچه گریست
اروین د.یالوم
ترجمهٔ سپیده حبیب
#بیندیشید
کپی⛔️
@Asheghanbook
میدونی مکزیکیها در مورد اقیانوس آرام چی میگن؟
میگن هیچ گذشتهای نداره. این دقیقا همون جاییه که من میخوام زندگی کنم. یه جای گرم بدون هیچ خاطرهای!
🎥دیالوگ فیلم: رستگاری در شاوشنک(Shawshank redemption)
@Asheghanbook
میگن هیچ گذشتهای نداره. این دقیقا همون جاییه که من میخوام زندگی کنم. یه جای گرم بدون هیچ خاطرهای!
🎥دیالوگ فیلم: رستگاری در شاوشنک(Shawshank redemption)
@Asheghanbook
دکتر برویر، آیا از خود پرسیدهاید چرا همهی فلاسفهی بزرگ افسرده و عبوساند؟ آیا از خود پرسیدهاید چه کسانی ایمن، آسوده و همیشه خوش رو هستند؟ من پاسخ میدهم: تنها آنها که فاقد روشن بینیاند: مردم عامی و کودکان!
📖وقتی نیچه گریست
اروین د.یالوم
ترجمهٔ سپیده حبیب
#بیندیشید
کپی⛔️
@Asheghanbook
📖وقتی نیچه گریست
اروین د.یالوم
ترجمهٔ سپیده حبیب
#بیندیشید
کپی⛔️
@Asheghanbook
یه بار یه نفر بهم گفت: هیچ وابستگیای نداشته باش، هیچ چیزی توی زندگیت نداشته باش که اگه یه روز توی مخمصه افتادی، نتونی اون رو ظرف ۳۰ ثانیه رهاش کنی و بری.
🎥دیالوگ فیلم: مخمصه
Heat (1995)
@Asheghanbook
🎥دیالوگ فیلم: مخمصه
Heat (1995)
@Asheghanbook
چرا توقف کنیم؟ چرا
پرندهای که مرده بود به من پند داد
که «پرواز» را بخاطر بسپارم
📖دیوان اشعار فروغ فرخزاد
#فروغ_فرخزاد
@Asheghanbook
پرندهای که مرده بود به من پند داد
که «پرواز» را بخاطر بسپارم
📖دیوان اشعار فروغ فرخزاد
#فروغ_فرخزاد
@Asheghanbook
پائیز
از چهرهٔ طبیعت افسونکار
بر بستهام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تبآلودم
این جلوههای حسرت و ماتم را
پائیز، ای مسافر خاک آلوده
در دامنت چه چیز نهان داری
جز برگهای مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری
جز غم چه میدهد به دل شاعر
سنگین غروب تیره و خاموشت؟
جز سردی و ملال چه میبخشد
برجان دردمند من آغوشت؟
در دامن سکوت غم افزایت
اندوه خفته میدهد آزارم
آن آرزوی گمشده میرقصد
در پردههای مبهم پندارم
پائیز، ایسرود خیال انگیز
پائیز، ایترانهٔ محنتبار
پائیز، ایتبسم افسرده
بر چهرهٔ طبیعت افسونکار
📖دیوان اشعار فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد
کپی ⛔️
@Asheghanbook
از چهرهٔ طبیعت افسونکار
بر بستهام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تبآلودم
این جلوههای حسرت و ماتم را
پائیز، ای مسافر خاک آلوده
در دامنت چه چیز نهان داری
جز برگهای مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری
جز غم چه میدهد به دل شاعر
سنگین غروب تیره و خاموشت؟
جز سردی و ملال چه میبخشد
برجان دردمند من آغوشت؟
در دامن سکوت غم افزایت
اندوه خفته میدهد آزارم
آن آرزوی گمشده میرقصد
در پردههای مبهم پندارم
پائیز، ایسرود خیال انگیز
پائیز، ایترانهٔ محنتبار
پائیز، ایتبسم افسرده
بر چهرهٔ طبیعت افسونکار
📖دیوان اشعار فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد
کپی ⛔️
@Asheghanbook
اشتباه نکن
نه زیبایی تو
نه محبوبیت تو
مرا مجذوب خود نکرد
تنها آن هنگام که روح زخمی مرا بوسیدی
من عاشقت شدم
#شمس_لنگرودی
@Asheghanbook
نه زیبایی تو
نه محبوبیت تو
مرا مجذوب خود نکرد
تنها آن هنگام که روح زخمی مرا بوسیدی
من عاشقت شدم
#شمس_لنگرودی
@Asheghanbook
گریز و درد
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بیامید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم، که داغ بوسهٔ پرحسرت تو را
با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پردهْ خموشی و ظلمت، چو نور صبح
بیرون فتاده بود به یکباره راز ما
رفتم، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم، که در سیاهی یک گور بینشان
فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگی
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خندههای وحشی طوفان گریختم
از بستر وصال به اغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعلهٔ آتش ز من مگیر
میخواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر
روحی مشوشم که شبی بیخبر ز خویش
در دامن سکوت به تلخی گریستم
نالان زِ کردهها و پشیمان زِ گفتهها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم
📖دیوان اشعار فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد
کپی ⛔️
@Asheghanbook
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بیامید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم، که داغ بوسهٔ پرحسرت تو را
با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پردهْ خموشی و ظلمت، چو نور صبح
بیرون فتاده بود به یکباره راز ما
رفتم، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم، که در سیاهی یک گور بینشان
فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگی
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خندههای وحشی طوفان گریختم
از بستر وصال به اغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعلهٔ آتش ز من مگیر
میخواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر
روحی مشوشم که شبی بیخبر ز خویش
در دامن سکوت به تلخی گریستم
نالان زِ کردهها و پشیمان زِ گفتهها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم
📖دیوان اشعار فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد
کپی ⛔️
@Asheghanbook
اسیر
تو را میخواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن اسمان صاف و روشن
من این کنج قفس، مرغی اسیرم
📖دیوان اشعار فروغ فرخزاد
#فروغ_فرخزاد
کپی⛔️
@Asheghanbook
تو را میخواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن اسمان صاف و روشن
من این کنج قفس، مرغی اسیرم
📖دیوان اشعار فروغ فرخزاد
#فروغ_فرخزاد
کپی⛔️
@Asheghanbook