Forwarded from رادیو آرتاویل
تا وقتى ياد نگيريم
خام قربان صدقه
عزيزم، جانم هاى روزمرگى آدمها نشويم
تا وقتى رابطه هايمان
فقط در چهارچوب يك گوشى تلفن
شيرين و تلخ شود
و هميشه منتظر آمدن و نيامدن
پيام دادن و ندادن
آدم خياليمان باشيم
تا وقتى انتخابمان
هر لحظه اراده كند مى تواند نباشد
يعنى حواست باشد
يك احساسهايى هست زودگذرند
فقط حواست را گيج مى كنند
كه تا آخر عمر
تلخى و پشيمانى اش با تو مى ماند
كه نه مى شود فرياد زد و نه خفه شد
#امیر_وجود
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD8Sx_Wlhrnjtufbpg
خام قربان صدقه
عزيزم، جانم هاى روزمرگى آدمها نشويم
تا وقتى رابطه هايمان
فقط در چهارچوب يك گوشى تلفن
شيرين و تلخ شود
و هميشه منتظر آمدن و نيامدن
پيام دادن و ندادن
آدم خياليمان باشيم
تا وقتى انتخابمان
هر لحظه اراده كند مى تواند نباشد
يعنى حواست باشد
يك احساسهايى هست زودگذرند
فقط حواست را گيج مى كنند
كه تا آخر عمر
تلخى و پشيمانى اش با تو مى ماند
كه نه مى شود فرياد زد و نه خفه شد
#امیر_وجود
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD8Sx_Wlhrnjtufbpg
عادت کرده بود قبل از خواب برایش شعر بخوانم
یکجوری عادت کرده بود که تا نمیخواندم خوابش نمیبرد
یادم هست یک شب داشتم از مسافرت بر میگشتم که تلفن همراهم خاموش شد و یک مسیر طولانی هیچ گونه دسترسی به تلفن نداشتم.
خلاصه پنج صبح بود که رسیدم خانه و تا گوشی را روشن کردم....
دیدم هر پنج دقیقه یک بار پیام داده که:
"من خوابم نمیبره، شعر لطفا"
آخرین پیامش هم برای دو دقیقه پیش بود...
اشکم بی اختیار روی گونه لم داد...
دلم میخواست آن لحظه بغلش کنم ..
آن چنان که کل شهر توان جدا کردنمان را نداشته باشند... .
.
.
عزیزم نمیدانم باز هم بیدار میمانی یا نه!
نمیدانم باز هم بیخواب میشوی یا نه!
فقط راستش را اگر بخواهی
کلی شعر روی دستم باد کرده...
کلی شعر که برای اپراتور میخوانم وقتی میگوید مشترک مورد نظرت خاموش است
کلی شعر که این بار من را بیخواب کردهاند...
کلی شعر که نمیدانم بدون گوش کردنشان
چگونه میخوابی؟!
#علی_سلطانی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD8Sx_Wlhrnjtufbpg
یکجوری عادت کرده بود که تا نمیخواندم خوابش نمیبرد
یادم هست یک شب داشتم از مسافرت بر میگشتم که تلفن همراهم خاموش شد و یک مسیر طولانی هیچ گونه دسترسی به تلفن نداشتم.
خلاصه پنج صبح بود که رسیدم خانه و تا گوشی را روشن کردم....
دیدم هر پنج دقیقه یک بار پیام داده که:
"من خوابم نمیبره، شعر لطفا"
آخرین پیامش هم برای دو دقیقه پیش بود...
اشکم بی اختیار روی گونه لم داد...
دلم میخواست آن لحظه بغلش کنم ..
آن چنان که کل شهر توان جدا کردنمان را نداشته باشند... .
.
.
عزیزم نمیدانم باز هم بیدار میمانی یا نه!
نمیدانم باز هم بیخواب میشوی یا نه!
فقط راستش را اگر بخواهی
کلی شعر روی دستم باد کرده...
کلی شعر که برای اپراتور میخوانم وقتی میگوید مشترک مورد نظرت خاموش است
کلی شعر که این بار من را بیخواب کردهاند...
کلی شعر که نمیدانم بدون گوش کردنشان
چگونه میخوابی؟!
#علی_سلطانی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD8Sx_Wlhrnjtufbpg
پاییز که می شود ؛ حواستان
به آدم های زندگیِ تان باشد .
کمی بهانه گیر می شوند ،
حساس می شوند ، "توجه" می خواهند !
دستِ خودشان که نیست ،
این خاصیتِ پاییز است ؛
آدم ها را از همیشه عاشق تر می کند .
مگر می شود پاییز باشد و دلت هوای قربان صدقه های از تهِ دلِ کسی را نکند ؟!
مگر می شود پاییز باشد و دلت هوس نکند ، عاشق باشی ؟!
که عاشقت باشند ؟!
باد باشد ، باران باشد ... و یک
خیابان پر از برگ های خشک و نارنجی ...
تو باشی و تو ،
تو باشی و او ...
فرقی ندارد !
قدم زدن در بساطِ دلبرانه ی پاییز
، همه جوره می چسبد ...
👤نرگس صرافیان طوفان
@Arta_vil1
به آدم های زندگیِ تان باشد .
کمی بهانه گیر می شوند ،
حساس می شوند ، "توجه" می خواهند !
دستِ خودشان که نیست ،
این خاصیتِ پاییز است ؛
آدم ها را از همیشه عاشق تر می کند .
مگر می شود پاییز باشد و دلت هوای قربان صدقه های از تهِ دلِ کسی را نکند ؟!
مگر می شود پاییز باشد و دلت هوس نکند ، عاشق باشی ؟!
که عاشقت باشند ؟!
باد باشد ، باران باشد ... و یک
خیابان پر از برگ های خشک و نارنجی ...
تو باشی و تو ،
تو باشی و او ...
فرقی ندارد !
قدم زدن در بساطِ دلبرانه ی پاییز
، همه جوره می چسبد ...
👤نرگس صرافیان طوفان
@Arta_vil1
"کافه ی دانشگاه"
مدتی بود در کافهی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا میخوابیدم
دختر های زیادی میآمدند و میرفتند اما انقدر درگیر فکرم بودم که فرصت نمیکردم ببینمشان.
اما این یکی فرق داشت
وقتی بدون اینکه مِنو را نگاه کند سفارش "لاته آیریش کرم "داد، یعنی فرق داشت!
همان همیشگیِ من را میخواست
همیشگی ام به وقت تنهایی!
تا سرم را بالا بیاورم رفت و کنار پنجره نشست و کتاب کوچکی از کیفش در آورد و مشغول خواندن شد.
موهای تاب خوردهاش را از فرق باز کرده بود و اصلا هم مقنعه اش را نگذاشته بود پشت گوش!
ساده بود، ساده شبیه زن هایی که در داستانهای محمود دولت آبادی دل میبرند!
باید چشمانش را میدیدم اما سرش را بالا نمیآورد.
همه را صدا میکردم قهوهشان را ببرند اما قهوه این یکی را خودم بردم.
داشت شاملو میخواند.
بدون اینکه سرش را بالا بیاورد تشکر کرد.
اما نه!
باید چشمانش را میدیدم
گفتم ببخشید خانم؟!
سرش را بالا آورد و منتظر بود چیزی بگویم
اما چشمان قهوهای روشن و سبزهی صورتش همراه با مژههایی که با تاخیر بازو بسته میشدند فرمان سکوت را به گلویم دوخت، طوری که آب دهانم هم پایین نرفت.
خجالت کشید و سرش را پایین انداخت.
من هم برگشتم و در بین راه پایم به میز خورد وُ سینی به صندلی تا لو برود چقدر دست و پایم را گم کرده ام.
از فردا یک تخته سياه کوچک گذاشتم گوشهای از کافه و شعرهای شاملو را مینوشتم!
هميشه می ایستاد و با دقت شعرها را میخواند وُ به ذوقم لبخند میزد.
چند بار خواستم بگویم من را چه به شاملو دختر جان؟!
این ها را مینویسم تا چند لحظه بيشتر بایستی تا بیشتر ببینمت و دل از دلم برود!
شعرهای شاملو به منوی کافه هم کشید و کم کم به در و دیوار و روی میز و...
دیگر کافه بوی شاملو را میداد!
همه مشتری مداری میکردند من هم دخترِ رویایم مداری!!!
داشتم عاشقش میشدم و یادم رفته بود که باید تا یک ماه دیگر برگردم به شهرستان و پول هایی که در این مدت جمع کرده ام خرج عمل مادرم کنم.
داشتم میشدم که نه، عاشق شده بودم و یادم رفت اصلا من را چه به این حرف ها؟ یادم رفته بود باید آرزوهایم را با مشکلات زندگی طاق بزنم
این یک ماهِ رویایی هم با تمام روزهایی که می آمد و کنار پنجره مینشست و لاته میخورد تمام شد!
و برای همیشه دل بریدم از بوسه هایی که اتفاق نیفتاد!
مدتی بعد شنیدم بعد از رفتنام مثل قبل می آمده و مینشسته کنار پنجره و قهوهاش را بدون اینکه لب بزند رها میکرده و میرفته.
یک ترم بعد هم دانشگاهش را کلا عوض کرده بود.
عشق همین است
آدم ها میروند تا بمانند..!
گاهی به آغوش یار
و گاهی از آغوش یار...
📚چیزهایی هست که نمیدانی/ #علی_سلطانی
@Arta_vil1
مدتی بود در کافهی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا میخوابیدم
دختر های زیادی میآمدند و میرفتند اما انقدر درگیر فکرم بودم که فرصت نمیکردم ببینمشان.
اما این یکی فرق داشت
وقتی بدون اینکه مِنو را نگاه کند سفارش "لاته آیریش کرم "داد، یعنی فرق داشت!
همان همیشگیِ من را میخواست
همیشگی ام به وقت تنهایی!
تا سرم را بالا بیاورم رفت و کنار پنجره نشست و کتاب کوچکی از کیفش در آورد و مشغول خواندن شد.
موهای تاب خوردهاش را از فرق باز کرده بود و اصلا هم مقنعه اش را نگذاشته بود پشت گوش!
ساده بود، ساده شبیه زن هایی که در داستانهای محمود دولت آبادی دل میبرند!
باید چشمانش را میدیدم اما سرش را بالا نمیآورد.
همه را صدا میکردم قهوهشان را ببرند اما قهوه این یکی را خودم بردم.
داشت شاملو میخواند.
بدون اینکه سرش را بالا بیاورد تشکر کرد.
اما نه!
باید چشمانش را میدیدم
گفتم ببخشید خانم؟!
سرش را بالا آورد و منتظر بود چیزی بگویم
اما چشمان قهوهای روشن و سبزهی صورتش همراه با مژههایی که با تاخیر بازو بسته میشدند فرمان سکوت را به گلویم دوخت، طوری که آب دهانم هم پایین نرفت.
خجالت کشید و سرش را پایین انداخت.
من هم برگشتم و در بین راه پایم به میز خورد وُ سینی به صندلی تا لو برود چقدر دست و پایم را گم کرده ام.
از فردا یک تخته سياه کوچک گذاشتم گوشهای از کافه و شعرهای شاملو را مینوشتم!
هميشه می ایستاد و با دقت شعرها را میخواند وُ به ذوقم لبخند میزد.
چند بار خواستم بگویم من را چه به شاملو دختر جان؟!
این ها را مینویسم تا چند لحظه بيشتر بایستی تا بیشتر ببینمت و دل از دلم برود!
شعرهای شاملو به منوی کافه هم کشید و کم کم به در و دیوار و روی میز و...
دیگر کافه بوی شاملو را میداد!
همه مشتری مداری میکردند من هم دخترِ رویایم مداری!!!
داشتم عاشقش میشدم و یادم رفته بود که باید تا یک ماه دیگر برگردم به شهرستان و پول هایی که در این مدت جمع کرده ام خرج عمل مادرم کنم.
داشتم میشدم که نه، عاشق شده بودم و یادم رفت اصلا من را چه به این حرف ها؟ یادم رفته بود باید آرزوهایم را با مشکلات زندگی طاق بزنم
این یک ماهِ رویایی هم با تمام روزهایی که می آمد و کنار پنجره مینشست و لاته میخورد تمام شد!
و برای همیشه دل بریدم از بوسه هایی که اتفاق نیفتاد!
مدتی بعد شنیدم بعد از رفتنام مثل قبل می آمده و مینشسته کنار پنجره و قهوهاش را بدون اینکه لب بزند رها میکرده و میرفته.
یک ترم بعد هم دانشگاهش را کلا عوض کرده بود.
عشق همین است
آدم ها میروند تا بمانند..!
گاهی به آغوش یار
و گاهی از آغوش یار...
📚چیزهایی هست که نمیدانی/ #علی_سلطانی
@Arta_vil1
ترس | میثم ابراهیمی
کانال خبری ، فرهنگی آرتاویل
#آهنگ_برتر
ترس
میثم ابراهیمی
🔹این آهنگ ، جدیدترین آهنگ میثم ابراهیمی است که دقایقی پیش منتشر شد
@Arta_vil1
ترس
میثم ابراهیمی
🔹این آهنگ ، جدیدترین آهنگ میثم ابراهیمی است که دقایقی پیش منتشر شد
@Arta_vil1
و شاید پاییز
حکایت عشق زنجیروار برگهاست
هر کدام به خاطر دیگری خود را به زمین میاندازند
و صدایِ خشخشِ خرد شدنشان
در زیر پایِ ما
آخرین پچپچهایِ 'دوستتدارم' است..
#سمانه_مظلوم
عکس ؛ سعید پارچینی
@saeid.parchini
پن: پاییز در مسیر خلخال به اسالم
@Arta_vil1
حکایت عشق زنجیروار برگهاست
هر کدام به خاطر دیگری خود را به زمین میاندازند
و صدایِ خشخشِ خرد شدنشان
در زیر پایِ ما
آخرین پچپچهایِ 'دوستتدارم' است..
#سمانه_مظلوم
عکس ؛ سعید پارچینی
@saeid.parchini
پن: پاییز در مسیر خلخال به اسالم
@Arta_vil1
تیزر رمان صوتی سمفونی مردگان
آرتاویل / اردبیل نیوز
🔴 رمان صوتی سمفونی مردگان
🔺هرشب ساعت ۲۲ از رسانه های خبری آرتاویل و اردبیل نیوز
🔺سمفونی مردگان روایت خانواده ای سنتی در اردبیل است. خانوادهای نسبتاً مرفه که در بازار آجیلفروشهای اردبیل مغازهای بزرگ دارند و چهار فرزند.
بیشتر لوکیشن های این رمان در منطقه شورابیل ، بازار سنتی اردبیل ، شام اسبی ، باغ ملی اردبیل ، کوچه ارمنستان اردبیل و... اتفاق افتاده است.
🔺بنیاد غیردولتی کگدوپ و بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سور کامپ جایزه خود را در سال ۲۰۰۱ به کتاب سمفونی مردگان دادند. این رمان به زبان ها انگلیسی، عربی و آلمانی ترجمه شده است.
🔺 شما را به شنیدن این بسته فرهنگی دعوت می کنیم
@Arta_vil
🔺هرشب ساعت ۲۲ از رسانه های خبری آرتاویل و اردبیل نیوز
🔺سمفونی مردگان روایت خانواده ای سنتی در اردبیل است. خانوادهای نسبتاً مرفه که در بازار آجیلفروشهای اردبیل مغازهای بزرگ دارند و چهار فرزند.
بیشتر لوکیشن های این رمان در منطقه شورابیل ، بازار سنتی اردبیل ، شام اسبی ، باغ ملی اردبیل ، کوچه ارمنستان اردبیل و... اتفاق افتاده است.
🔺بنیاد غیردولتی کگدوپ و بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سور کامپ جایزه خود را در سال ۲۰۰۱ به کتاب سمفونی مردگان دادند. این رمان به زبان ها انگلیسی، عربی و آلمانی ترجمه شده است.
🔺 شما را به شنیدن این بسته فرهنگی دعوت می کنیم
@Arta_vil
عوض نمیشی | شادمهر عقیلی
رسانه خبری،فرهنگی آرتاویل
#آهنگ_برتر
#جدید
🔺 شادمهر عقیلی
🔺 به نام عوض نمیشی
در اینستاگرام نیز با آرتاویل همراه باشید👇
www.instagram.com/Arta_vil1
@Arta_vil
#جدید
🔺 شادمهر عقیلی
🔺 به نام عوض نمیشی
در اینستاگرام نیز با آرتاویل همراه باشید👇
www.instagram.com/Arta_vil1
@Arta_vil
لیکن شنیدهام
که شبِ تیره هرچه هست
آخر ز تنگههای سحرگه گذر کند...
زینروی در ببسته به خود، رفتهام فرو
در انتظارِ صبح.
احمد شاملو
🍂 @arta_vil1
که شبِ تیره هرچه هست
آخر ز تنگههای سحرگه گذر کند...
زینروی در ببسته به خود، رفتهام فرو
در انتظارِ صبح.
احمد شاملو
🍂 @arta_vil1
مُعاشقه
پادکست معاشقه
📻 معاشقه
🎙 محمدرضا شجریان، الهیقمشهای، مسعود کیمیایی، محمد ابراهیم جعفری، رضا براهنی
🎼 فردین خلعتبری، النی کاریندرو، آرکید فایر، تریسان اکرسون
🎬 امیر جمشیدی
🔸 گوش کنید و کیف کنید
🍂 @arta_vil1
🎙 محمدرضا شجریان، الهیقمشهای، مسعود کیمیایی، محمد ابراهیم جعفری، رضا براهنی
🎼 فردین خلعتبری، النی کاریندرو، آرکید فایر، تریسان اکرسون
🎬 امیر جمشیدی
🔸 گوش کنید و کیف کنید
🍂 @arta_vil1
کاش بفهمید کسی که میگوید
"دوستت دارم"هم، غرور دارد
دل دارد
کاش بدانید "دوستت دارم"گفتن هیچ کسی از روی تنهایی نیست
اگر کسی بهتان گفت
"دوستت دارم"
بدانید روزها و شبهای زیادی را با دلش جنگیده
تو را به خدا بفهمید اگر میگوییم "دوستتان داریم"چشممان بقیه را هم میدیده اما تقصیر این دل وامانده است اگر شما شده اید عزیزمان...
اگر کسی را دوست ندارید مرد و مردانه بگویید "نمیخواهمت"
اما نگویید"چرا من"
یا "از من بهتر برای تو هست"
باور کنید جواب"دوستت دارم"
فقط
"من بیشتر"است...
#یگانه_حقپرست
@arta_vil1
"دوستت دارم"هم، غرور دارد
دل دارد
کاش بدانید "دوستت دارم"گفتن هیچ کسی از روی تنهایی نیست
اگر کسی بهتان گفت
"دوستت دارم"
بدانید روزها و شبهای زیادی را با دلش جنگیده
تو را به خدا بفهمید اگر میگوییم "دوستتان داریم"چشممان بقیه را هم میدیده اما تقصیر این دل وامانده است اگر شما شده اید عزیزمان...
اگر کسی را دوست ندارید مرد و مردانه بگویید "نمیخواهمت"
اما نگویید"چرا من"
یا "از من بهتر برای تو هست"
باور کنید جواب"دوستت دارم"
فقط
"من بیشتر"است...
#یگانه_حقپرست
@arta_vil1
Ağlama Nolar (feat. Asim Əliyev)
Cavad Alekberov
بدبختی از دلبستگی بر می خیزد.
ما به اشیا وبه مکانها وبه اشخاص دلبسته شده ایم.
معتاد دلبستگی شده ایم.
به هر چیز دلبسته و وابسته ایم ودلبستگی بدبختی می آورد،
زیرا زندگی پیوسته در حال تغییر است.
زندگی در حرکت دایم است.
هیچ گاه از حرکت باز نمی ایستد.
حتی برای چند لحظه کوتاه.
آنگاه که خورشید طلوع می کند از آن لذت ببر،
اما دلبسته نشو.آن یک عکس نیست به زودی ناپدید می شود.
انسان ها همه چیز را از دست می دهند،
اما انسان خردمند از همه چیز لذت می برد.
از روز وشب،از تابستان وزمستان،
از زندگی ومرگ لذت میبرد.
انسان خردمند دلبسته نیست .
و در وارستگی و دلبسته نبودن بسی شور وحال دارد.
@Arta_vil
ما به اشیا وبه مکانها وبه اشخاص دلبسته شده ایم.
معتاد دلبستگی شده ایم.
به هر چیز دلبسته و وابسته ایم ودلبستگی بدبختی می آورد،
زیرا زندگی پیوسته در حال تغییر است.
زندگی در حرکت دایم است.
هیچ گاه از حرکت باز نمی ایستد.
حتی برای چند لحظه کوتاه.
آنگاه که خورشید طلوع می کند از آن لذت ببر،
اما دلبسته نشو.آن یک عکس نیست به زودی ناپدید می شود.
انسان ها همه چیز را از دست می دهند،
اما انسان خردمند از همه چیز لذت می برد.
از روز وشب،از تابستان وزمستان،
از زندگی ومرگ لذت میبرد.
انسان خردمند دلبسته نیست .
و در وارستگی و دلبسته نبودن بسی شور وحال دارد.
@Arta_vil
سنجاق کن
دوستت دارم هایِ مرا
سمتِ غربِ سینهات...
تا قلبت بشنود،
بلرزد ،
بتپد تنها برایِ من...
#باران_قیصری
@Arta_vil
دوستت دارم هایِ مرا
سمتِ غربِ سینهات...
تا قلبت بشنود،
بلرزد ،
بتپد تنها برایِ من...
#باران_قیصری
@Arta_vil