This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
◻️◻️◻️◻️
🔷
⭐️ جهان به نخی نازک بند است
و آن نخ، «روان انسان» است.
[ کارل گوستاو یونگ ]⭐️
🔷
✅️ @AnalyticTherapy
🔷
و آن نخ، «روان انسان» است.
[ کارل گوستاو یونگ ]
🔷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
◻️◻️◻️◻️
🔷
⭐️ وظیفهای که باید برای خود تعیین کنیم،
این نیست که احساس امنیت کنیم،
بلکه بتوانیم ناامنی را تحمل کنیم.
[ اریک فروم ]⭐️
🔷
✅️ @AnalyticTherapy
🔷
این نیست که احساس امنیت کنیم،
بلکه بتوانیم ناامنی را تحمل کنیم.
[ اریک فروم ]
🔷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
◻️◻️◻️◻️
🔷
⭐️ جایی را ترک کردم که در آنجا خوشحال نبودم و ترک آنجا نیز مرا خوشحال نکرد.
اما میدانستم، انسان در مکانی که بیمار شده، هرگز درمان نمیشود.
⭐️ شاید بتوان این متن را به حس و حال یک رواندرمانی موفق تشبیه کرد.
جلسات رواندرمانی در اغلب اوقات کمک میکند تا ما با واقعیتهای اجتنابناپذیری که از رویارویی با آنها هراس داریم، روبهرو شویم.
این امر گاهی دردناک، غمگینکننده و جانسوز است به اندازه تلاشی که برای اجتناب از آنها میکنیم، درد میکشیم و در کنار یک درمانگر همدل و حرفهای در یک مکان امن یاد میگیریم که آرام آرام با رنجهایمان روبهرو شویم، احساسات واقعیمان را تجربه کنیم و اجازه دهیم که بگذرد.
⭐️ در این مسیر تابآوری ما برای بودن با دردهایمان افزایش مییابد.
🔷
✅️ @AnalyticTherapy
🔷
اما میدانستم، انسان در مکانی که بیمار شده، هرگز درمان نمیشود.
جلسات رواندرمانی در اغلب اوقات کمک میکند تا ما با واقعیتهای اجتنابناپذیری که از رویارویی با آنها هراس داریم، روبهرو شویم.
این امر گاهی دردناک، غمگینکننده و جانسوز است به اندازه تلاشی که برای اجتناب از آنها میکنیم، درد میکشیم و در کنار یک درمانگر همدل و حرفهای در یک مکان امن یاد میگیریم که آرام آرام با رنجهایمان روبهرو شویم، احساسات واقعیمان را تجربه کنیم و اجازه دهیم که بگذرد.
🔷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from "روانکاوی و آرزومندی"
مرگ از منظر لکان
در سخنرانی بلژیک
«مرگ قلمرو ایمان است. البته که حق دارید باور داشته باشید که یک روز میمیرید. این امر پشتگرمی شماست. اگر به مرگ باور نداشته باشید آیا میتوانید زندگیتان را تاب بیاورید؟ اگر سفتوسخت بر این قطعیت اتکا نمیکردید که زندگی پایدار نیست، آیا میتوانستید همهٔ این ماجراها را تحمل کنید؟»
مرگ از منظر لکان
در سخنرانی بلژیک
«مرگ قلمرو ایمان است. البته که حق دارید باور داشته باشید که یک روز میمیرید. این امر پشتگرمی شماست. اگر به مرگ باور نداشته باشید آیا میتوانید زندگیتان را تاب بیاورید؟ اگر سفتوسخت بر این قطعیت اتکا نمیکردید که زندگی پایدار نیست، آیا میتوانستید همهٔ این ماجراها را تحمل کنید؟»
◻️◻️◻️◻️
🔷
⭐️ افراد برای تغییر دادن گذشته خود به «درمان» نمیآیند، بلکه میخواهند آینده خود را تغییر دهند.
[ میلتون اریکسون ]⭐️
🔷
✅️ @AnalyticTherapy
🔷
[ میلتون اریکسون ]
🔷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
◻️◻️◻️◻️
🔷
⭐️ تجربهی درمان روانکاوانه
همچون خواندن یک اثر ادبی نافذ،
جهشی است به ژرفای تاریکی نسبی.
[ آدام فیلیپس ]⭐️
🔷
✅️ @AnalyticTherapy
🔷
همچون خواندن یک اثر ادبی نافذ،
جهشی است به ژرفای تاریکی نسبی.
[ آدام فیلیپس ]
🔷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
◻️◻️◻️◻️
🔷
⭐️ روانکاو باید بیاموزد که ساکت بماند؛
دهانهای گشوده، کشتیها را غرق میکنند
و سخن هرچه طویلتر باشد، از معنا خالیتر است!
⭐️ برای روانکاو، همیشه فرصتِ افزودن جملات فراهم است؛ اما هیچ فرصتی برای پسگرفتن و اصلاحِ جملات ادا شده وجود ندارد!
[ Dries Dulsster ]⭐️
🔷
✅️ @AnalyticTherapy
🔷
دهانهای گشوده، کشتیها را غرق میکنند
و سخن هرچه طویلتر باشد، از معنا خالیتر است!
[ Dries Dulsster ]
🔷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
◻️◻️◻️◻️
🔷
روایت!⭐️
از کجا شروع کنم؟ از اینجا: قرار بود همین دوشنبه، نقشههای پروژهی فلان آماده شوند و بفرستیم برای کارفرما. اما مادربزرگِ مهندسِ پروژه مرد. قلب مهندس درجا پکید و دنیا برایش سیاه شد و زانوی غم به بغل گرفت و ته ماجرا این شد که پروژه خورد به تاخیر و نقشهها آماده نشد. حالا کی قرار است آماده بشوند؟ یک ماه دیگر. دیروز کارفرما بابت همین تاخیر یک ایمیل طویل زد که چکیدهاش این بود: «نقشهها امروز به دستم نرسید. فردا یک جلسه میگذاریم و با شما همآغوشی خواهیم کرد». فقط بابت یک ماه تاخیر. زانوی غم من هم به بغل آمد. تهدید بزرگی بود. آخر شب برای اینکه کمی از فکر سرنوشت شومی که فردا در انتظارم بود بیرون بیایم، افتادم به جان یوتیوب. هزار ویدیو دیدم. لای همینها بود که رسیدم به یک ویدیو از دکتر حیدری. آرش حیدری. میشناسم؟ نه. داشت سخنرانی میکرد. وسط حرفهایش از تفاوت بین روایت و اطلاعات میگفت. مثال یک زن مسن را زد که بابت زانو درد رفته دکتر. زن، «روایتِ» دردِ زانو را به دکتر میگوید که مثلا زانویم درد میکند و دیگر نمیتوانم به دیدن دخترم بروم و راه رفتن سخت شده و حبس شدهام و الخ. بخش انسانی اتفاقی که افتاده است. اما دکتر صرفا به زبان اطلاعات حرف میزند و مثلا میگوید سر استخوان فیبولا سابیده شده و فلان و فلان. به زبان خشک اما دقیق اطلاعات. حیدری پانزده دقیقه در این باب حرف زد و حرف زد و چراغِ یک اتاقِ تاریک در مغزم را روشن کرد. اتاقی که همیشه بوده اما تاریک بود. دکتر دمت گرم.
چرخِ شغل و زندگی و دنیای اطراف من با اطلاعات میچرخد. چرخ خشکِ اطلاعات. مثل همین داستانِ یک ماه تاخیر. اینکه دویست و نود صفحه نقشه در تاریخ فلان باید تحویل کارفرمای فلان فلان شده داده شود. اطلاعات خشک. اما روایتِ ماجرا کاملا متفاوت است. روایت، مرگ مادربزرگ مهندس است که قلبش را مچاله کرده و بابت همین هم نقشهها به موقع آماده نشده است. محور روایت خودِ انسان است. صبح حرفهای حیدری را شمشیر کردم و رفتم توی جلسه با کارفرما. بدون مهندس. جنگ شد. جنگ بین اطلاعات و روایت. چی شد؟ برنده شدم. من فهمیدم که روایت زورش بیشتر است. من روایت مادربزرگ مهندس را لوله کردم و فرو کردم توی حلق کارفرما و همانجا گذاشتم بماند و یک ماه ازش مهلت گرفتم برای تحویل نقشهها. بدون همآغوشی.
دمت گرم حیدری! از دیشب جهانِ من دو نیم شده است. جهان اطلاعات و جهان روایت. افتادهام به جان جهان اطلاعات و تبدیل کردنش به روایت. حتی دردها و رنجها. تحمل روایت رنج و درد از چراییشان راحتتر است. همان چیزی که حیدری گفت که هسته هر چیزی، روایت است. مادربزرگ مهندس بر اثر آمبولی مغزی مرد و مهندس کارش را به موقع تحویل نداد. همین قدر خشن و خشک و گزارش طور. اما روایت رنج مهندس این است که هر روز عصر سر میزده به مادربزرگش و شام به بدن میزدهاند و بعدش هم بستنی و این اواخر یک قسمت از سریال فرندز. ماه گذشته، بابت کار زیاد، مهندس یک هفته به مادربزرگ سر نزده. بعد پلیس بهش زنگ زده که آمبولی و این برنامهها. همین شد که مهندس مثل قوطی نوشابه مچاله شد. این بود روایت تاخیر پروژه. داستان همان داستان است. اما در روایت، محور، مرگ و مچالگی انسان است و نه تاخیر در پروژه. بزن قدش حیدری.
خوب شد اینها را برای خودم ثبت کردم. احتمالا از حالا به بعد، اتفاقات را طور دیگری میبینم. سهلگیرتر میشوم. روایتطور وارد حلق جهان اطلاعات میشوم. روایت، پنبهی روی فنرهای فلزی تشک اطلاعات است.
فهیم عطار⭐️
🔷
✅️ @AnalyticTherapy
🔷
روایت!
از کجا شروع کنم؟ از اینجا: قرار بود همین دوشنبه، نقشههای پروژهی فلان آماده شوند و بفرستیم برای کارفرما. اما مادربزرگِ مهندسِ پروژه مرد. قلب مهندس درجا پکید و دنیا برایش سیاه شد و زانوی غم به بغل گرفت و ته ماجرا این شد که پروژه خورد به تاخیر و نقشهها آماده نشد. حالا کی قرار است آماده بشوند؟ یک ماه دیگر. دیروز کارفرما بابت همین تاخیر یک ایمیل طویل زد که چکیدهاش این بود: «نقشهها امروز به دستم نرسید. فردا یک جلسه میگذاریم و با شما همآغوشی خواهیم کرد». فقط بابت یک ماه تاخیر. زانوی غم من هم به بغل آمد. تهدید بزرگی بود. آخر شب برای اینکه کمی از فکر سرنوشت شومی که فردا در انتظارم بود بیرون بیایم، افتادم به جان یوتیوب. هزار ویدیو دیدم. لای همینها بود که رسیدم به یک ویدیو از دکتر حیدری. آرش حیدری. میشناسم؟ نه. داشت سخنرانی میکرد. وسط حرفهایش از تفاوت بین روایت و اطلاعات میگفت. مثال یک زن مسن را زد که بابت زانو درد رفته دکتر. زن، «روایتِ» دردِ زانو را به دکتر میگوید که مثلا زانویم درد میکند و دیگر نمیتوانم به دیدن دخترم بروم و راه رفتن سخت شده و حبس شدهام و الخ. بخش انسانی اتفاقی که افتاده است. اما دکتر صرفا به زبان اطلاعات حرف میزند و مثلا میگوید سر استخوان فیبولا سابیده شده و فلان و فلان. به زبان خشک اما دقیق اطلاعات. حیدری پانزده دقیقه در این باب حرف زد و حرف زد و چراغِ یک اتاقِ تاریک در مغزم را روشن کرد. اتاقی که همیشه بوده اما تاریک بود. دکتر دمت گرم.
چرخِ شغل و زندگی و دنیای اطراف من با اطلاعات میچرخد. چرخ خشکِ اطلاعات. مثل همین داستانِ یک ماه تاخیر. اینکه دویست و نود صفحه نقشه در تاریخ فلان باید تحویل کارفرمای فلان فلان شده داده شود. اطلاعات خشک. اما روایتِ ماجرا کاملا متفاوت است. روایت، مرگ مادربزرگ مهندس است که قلبش را مچاله کرده و بابت همین هم نقشهها به موقع آماده نشده است. محور روایت خودِ انسان است. صبح حرفهای حیدری را شمشیر کردم و رفتم توی جلسه با کارفرما. بدون مهندس. جنگ شد. جنگ بین اطلاعات و روایت. چی شد؟ برنده شدم. من فهمیدم که روایت زورش بیشتر است. من روایت مادربزرگ مهندس را لوله کردم و فرو کردم توی حلق کارفرما و همانجا گذاشتم بماند و یک ماه ازش مهلت گرفتم برای تحویل نقشهها. بدون همآغوشی.
دمت گرم حیدری! از دیشب جهانِ من دو نیم شده است. جهان اطلاعات و جهان روایت. افتادهام به جان جهان اطلاعات و تبدیل کردنش به روایت. حتی دردها و رنجها. تحمل روایت رنج و درد از چراییشان راحتتر است. همان چیزی که حیدری گفت که هسته هر چیزی، روایت است. مادربزرگ مهندس بر اثر آمبولی مغزی مرد و مهندس کارش را به موقع تحویل نداد. همین قدر خشن و خشک و گزارش طور. اما روایت رنج مهندس این است که هر روز عصر سر میزده به مادربزرگش و شام به بدن میزدهاند و بعدش هم بستنی و این اواخر یک قسمت از سریال فرندز. ماه گذشته، بابت کار زیاد، مهندس یک هفته به مادربزرگ سر نزده. بعد پلیس بهش زنگ زده که آمبولی و این برنامهها. همین شد که مهندس مثل قوطی نوشابه مچاله شد. این بود روایت تاخیر پروژه. داستان همان داستان است. اما در روایت، محور، مرگ و مچالگی انسان است و نه تاخیر در پروژه. بزن قدش حیدری.
خوب شد اینها را برای خودم ثبت کردم. احتمالا از حالا به بعد، اتفاقات را طور دیگری میبینم. سهلگیرتر میشوم. روایتطور وارد حلق جهان اطلاعات میشوم. روایت، پنبهی روی فنرهای فلزی تشک اطلاعات است.
فهیم عطار
🔷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
◻️◻️◻️◻️
🔷
⭐️ هیچ درمانی نمیتواند حقایق زندگی را تغییر دهد، اما میتواند روایت واقعیات را تغییر دهد و این ممکن است تعیینکننده باشد.
[ کنتاردو کالیگاریس ]⭐️
🔷
✅️ @AnalyticTherapy
🔷
[ کنتاردو کالیگاریس ]
🔷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
◻️◻️◻️◻️
🔷
⭐️ ترومای (روان زخم) نسلی اینطور عمل می کنه!
⭐️ تروماها نسل به نسل منتقل میشن، اما تو قطعش کن!
#تروما
#روان_زخم
🔷
✅️ @AnalyticTherapy
🔷
#تروما
#روان_زخم
🔷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
◻️◻️◻️◻️
🔷
⭐️ «بهشت» جایی است که توان درونیات برای مبارزه با مشکلات بیرونی کافی باشد.
[ کارل گوستاو یونگ ]⭐️
🔷
✅️ @AnalyticTherapy
🔷
[ کارل گوستاو یونگ ]
🔷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
◻️◻️◻️◻️
🔷
⭐️ اثرگذاری «رواندرمانی» به این دلیل است که بر کارکردهای مغز اثر میگذارد؛ و این اتفاق نه برای یک سیناپس واحد، بلکه برای مجموعهای از سیناپسها رخ میدهد.
⭐️ به عبارت دیگر «رواندرمانی» موجب رشد جدید، ارتباطات مغزی جدید و الگوهای جدید میشود.
[ اریک کندل ]⭐️
🔷
✅️ @AnalyticTherapy
🔷
[ اریک کندل ]
🔷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
◻️◻️◻️◻️
🔷
⭐️ اینجا، لفور، بهشتی در قلب کوهستان سوادکوه است، یکی از زیباترین مکانهای ایران در چهار فصل.
Mnik45Nik⭐️
🔷
✅️ @AnalyticTherapy
🔷
Mnik45Nik
🔷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
◻️◻️◻️◻️
🔷
سعید راد درگذشت.
یادش گرامی و نامش تا ابد در دلها🕊
⭐️ سکانس ماندگار از فیلم تنگنا به کارگردانی امیر نادری با بازی سعید راد و صدای فریدون فروغی
🔷
✅️ @AnalyticTherapy
🔷
سعید راد درگذشت.
یادش گرامی و نامش تا ابد در دلها🕊
🔷
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM