Telegram Web Link
حلسه نقد و بررسی فیلم درخت گلابی
روز دوشنبه ۶ آذر ماه ۱۴۰۲

https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
🍀 درخت گلابی، بازگشت به اصل
همه درختان باغ دماوند میوه دادند الا درخت گلابی. جمله ای که داستان درختی در میان باغی بزرگ بر دامنه کوه استوار و زیبای دماوند را حکایت می کند که به یکباره تصمیم گرفته بود باری نداشته باشد. داستانی که محمود شایان به عنوان نویسنده ای سرگشته به دنبال هویتی از دست داده درپناه آوردن به باغ،آن را روایت می کند. که در آن درخت گلابی خود را سورژه اصلی کرده تا همه نگاهها به سوی او جلب شود. آیین و سنت ترساندن درخت همچون سنتی که صمد بهرنگی هم در داستان "یک هلو،هزار هلو " آورده بود اجرا می شود و پیری ریش سفید همچون زال یا مرلین در آن میانه وساطت می کند که درخت بریده نشود تا شاید دوباره بار دهد.همین آیین باعث میشود تا شایان بی توجه به درختی که حکم قطع آن را بدون اندکی فکر صادر کرده بود، درخت گلابی را ببیند و همزمان با آن به میان خاطراتی پرتاب شود که گذر زمان آنها را به دست باد فراموشی سپرده بود.خاطره اولین و آخرین عشقش و تجربه عاشق شدنش و تصمیمش برای نویسنده شدن که همه را درخت شاهد بوده است. عشق پاک و بی آلایش و صادقانه اش در دوران نوجوانی به دختری پرشور و سرکش و متفاوت که مثل دیگر دختران نبود و سودای هنرپیشگی در فرنگ را هم داشت. عشقی که با رفتن دختر تغییر و بصورت یک آرمان سیاسی در رسیدن به آرمان شهر نمود پیدا کرد.فیلم درخت گلابی تاکیدی برای بیان عشق شایان و وقایع آن ندارد بلکه مهرجویی از این عشق بیشتر برای نشان دادن پریشانی و رنجهای شایان استفاده کرده است.محمود شایان نه فیلسوف است و نه سیاست مدار و نه هنرمند بلکه نویسنده ایست که برای رهایی از بی هویتی به دنبال تکیه گاهی می گردد.که این تیگه گاه را در باغ دماوند می یابد.
می دانیم که انسان همواره جزیی از طبیعت بوده است و میدانیم که طبیعت یعنی هر آنچه که ساخته بشر نباشد و بدون دخالت انسان بوجود آمده باشد.از آن زمان که انسان ناخودآگاه توانست جایگاهی رفیع و والا در طبیعت برای خود بسازد، خود را از طبیعت جدا کرد که حتی توانست با تسلطش بر طبیعت این جایگاه را نیز بالاتر ببرد همین امر باعث شده است که فاصله آدمی از طبیعت و منشا اصلیش بیشتر شود از این روست که دوری از طبیعت باعث رنج آدمی میشود به همین دلیل بازگشت به اصل و منشا باعث خوشی در انسان می گردد
هرکس کو دورماند ازاصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
انسان جزیی از طبیعت است و به جهت علاقمندیش به طبیعت، لذت بردن از آن هم جزو غرائز اوست. زیبایی چشم نوازطبیعت همیشه مورد توجهش بوده است که با بهره بردن از آن هم محو طبیعت میشود و هم بستری مناسب برای شناخت خود می یابد.
به همین دلیل محمود شایان با تکیه دادن به درخت گلابی ولمس خاک با پاهایش با خیره شدن به آسمان و کهکشان با اندیشیدن در مفهوم بی نهایت، آرامش می یابد . با بازگشت به اصل و مبدا یعنی همان طبیعت تحولی در وجودش حاصل میشود و مرحله ای دیگر از زندگیش را با آموزه ای از درخت گلابی ،همانا سکوت و ماندن بین بی نهایت دیروز و بی نهایت فردا، آغازمی کند تا در یگانگی با طبیعت آنچه را که در جوانی از کف داده است بازیابد.
درخت گلابی در کنار بازی تحسین برانگیز گلشیفته فراهانی و فیلم برداری عالی کلاری مخصوصن در نماهایی زیبا از زیباترین کوه جهان" دماوند " از فیلمنامه قوی برخوردار است که به جهت حضور نویسنده داستان " گلی ترقی "در نگارش فیلمنامه است.خانم ترقی در مجموعه داستان جایی دیگر( درخت گلابی یکی از داستانهای این مجموعه است) به روایت حسرت انسانها برای بودن در زمان یا مکانی دیگر پرداخته که شخصیتها با رسیدن به جایی دیگر ایده آل، زندگی بهتری را برای خود متصور هستند. اگر از بخشهای سیاه و سفید فیلم،سیرکند داستان، بخشهای دانشجویان بگذریم ( نمیتوان عنوان عامه پسند به فیلم داد) بخش پایانی فیلم و نجواهای شایان با درخت گلابی را میتوان جزو سکانسهای برگزیده نام برد. چرا که بخوبی میتوان با شایان همراه شد در نگاه به عنکبوتی که با صبر و حوصله در یک طراحی هندسی عالی خانه ای جدید می بافد . و در مفهوم این جمله باقی ماند که :"خوبم،خوشم،کجاییم؟ هیچ جا "

#سیما_علیزاده آذرماه ۱۴۰۲

@doostdaran_shahname_alborz
https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
Instagram.com/alizadehdrsima
https://www.tg-me.com/ashacinema
كلبه باران pinned «🍀 درخت گلابی، بازگشت به اصل همه درختان باغ…»
باید در خودت، یک گوشه‌ای از وجودت، آدمی ساخته باشی که در روزهای سخت، نیازی به پناه بُردن به هیچ کجا نداشته باشد. وقتی انسان فهمید که چگونه با غم‌ها و رنج‌هایش تنها بماند، دیگر چیز زیادی نمانده که یاد نگرفته باشد



https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
سال‌ها از این ماجرا می‌گذرد
اما زندگی به من آموخته است آنچه درباره‌ی از یاد بردن گذشته‌ها می‌گویند درست نیست چون گذشته با سماجت راه خود را باز می‌کند...

خالد حسینی

https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
درست ترين شكل عشق آن است كه شما چگونه با یک فرد رفتار ميكنيد، نه اينكه درباره وی چه احساسی داريد...

آنتوان چخوف


https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
چگونه مى شود
به شاخه ى شكسته فهماند؟!
كه باد؛
عذر خواهى كرده است؟!!!

محمود درويش


https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
یلدا درک فرصت‌هاست، حتی به اندازه یک دقیقه بیشتر. فرصتی که باشیم و سیاهی تمام شود و صبح را در لباس نیکبختی دیدار کنیم . تا طلوع سپیده، نام یکدیگر را در این شب نشینی به مهر صدا بزنیم. و قدر آن یک دقیقه بیشتر بودن را بدانیم چرا که شیرینی در کنار هم بودن ولبخند، هزاران بار بهتر است تا اشک حسرت ریختن از نبودن...


#سیما_علیزاده

@Alizadeh4755Sima
https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
Instagram.com/alizadehdrsima
زمین سرد بود
و ما پی خورشید آمده بودیم
انارهای سرخ دانه های دلشان پیدا بود
و آتش هندوانه بر سبزینه اش شعله ور
داد از خرمالو‌
که در دامن آذر خفته بود
عطر نارنگی در باغ پاییز پیچیده بود
اقاقی و سرو و چنار برگ‌ها تکانده بودند
چو ماه پنهان گشت و سیاهی تمام شد
صبح در لباس نیکبختی برآمد
و نور آرام بر درخت بارید
ما چه می خواستیم
جز یک دقیقه مهر بیشتر…

#سیما_علیزاده

@Alizadeh4755Sima
https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
Instagram.com/alizadehdrsima
جانا دوباره نگاه کن
از ابر تا باران،
یک قلم فاصله است
یک نفس آبی تر
مهتاب خاموش می شود
عمری گذشت
تا به چشم خویش دیدم
چه مشکل است
که با چشم خود ببینم
از هر مژه،
به ساحل دیدن راهی است

محمد ابراهیم جعفری


@Alizadeh4755Sima
https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
Instagram.com/alizadehdrsima
🍀 شال گردن

شاید به جرات میتوان گفت که بچه های دهه چهل و پنجاه جزو آخرین نسلهایی بودند که حکایت شال گردن رو نوشتند و از آن بهره بردند . شال گردن نمادی بود از عشق . رج به رج که میبافتیش انگار تمام حرف‌ها و سخنهای ناگفته ات را در آن جا می دادی تا به پیچید به دور گردن یار ‌و بوسه ای زند بر او‌ . به همین خاطره که در صندوقچه خاطرات این نسلها حتما اثری از شال گردن و یا بافته ای رو میتوانی پیدا بکنی . شال گردن نماد عشق بود تا که یار اگر هوایت را کرد با بستنش بدور گردن هم گرمی عشق را احساس کند و هم عطر دست‌هایی را که آنرا بافته . شال گردن رو که می بستی انگار سرمایی دیگر وجود نداشت هر چه بود فقط‌گرمای عشق بود که سیرابت میکرد و خیالی که با شال گردن بافته شده بود ‌. یکی از زیر یکی از رو انگار ضرب آهنگ طپش قلبت را روی نتی نواخته باشی ‌. گاهی هم همه دلتنگیهاتو نقشی میبافتی بر حاشیه شال گردن و اشک‌هایی که گره های آنرا محکمتر میکرد .
حالا شال گردن مثل خیلی از چیزهای دیگر بافته ماشینی ست و بر گردن مانکنی در ویترینی . نه اثری از عشق دارد و نه رج هایش ضرباهنگ قلبی را ثبت کرده است . شاید نسل امروز همانند فضای مجازیش بجای بافتن عشق ، خیال می بافد ....

#سیما_علیزاده

@Alizadeh4755Sima
https://www.tg-me.com/Alizadeh47Sima
Instagram.com/alizadehdrsima
2024/11/16 12:43:16
Back to Top
HTML Embed Code: