مغز من اینجوریه که از بین تمام گزینههای پیش رو برای ناراحت شدن، میره میگرده کوچکترین و بی ارزشترین رو پیدا میکنه و ساعتها پدر خودشو با اون مسئله در میاره.
بچه که بودم میخواستم زودتر بزرگ بشم تا صبحونههای زورکی مادرم رو نخورم. حالا بزرگ شدم ولی وقتی میبینم یکی برام صبحونه آماده کرده، دلم گرم میشه. دلم گرم میشه، چون توی سالهایی که دیگه مسئولیت همه چیز به عهدهی خودته، بد نیست ببینی یه روزایی یکی حواسش بهت هست، و دوستت داره. گاهی هممون به صبحونههایی نیاز داریم که یادمون بندازه، ما تنها نیستیم …
من بهت قول میدم حتی اگه ازت متنفر باشه ، نمیتونه این رو فراموش کنه که چقدر بهش اهمیت میدادی !!
نوید محمدزاده توفیلم "خفگی" یه دیالوگ داره که میگه:
"من تو همین روزا عاشقت شدم، تو همین روزایی کـه کسی عاشق نمیشه."
خواستم بگم قدر کسیکه تو این روزا عاشقتون میشه رو بدونید.
"من تو همین روزا عاشقت شدم، تو همین روزایی کـه کسی عاشق نمیشه."
خواستم بگم قدر کسیکه تو این روزا عاشقتون میشه رو بدونید.
تابستان فصلى خوبى براى رفتن نبود..
نه باران مى بارد كه اشك هايم را بپوشاند..
نه برف مى بارد كه رد رفتنت آب شود..
نه برگ زردى كه با لگد حرص نبودنت را سرش خالى كنم..
در اين هوا فقط داغ رفتنت دلم را مى سوزاند
#فرزانه_صدهزارى
نه باران مى بارد كه اشك هايم را بپوشاند..
نه برف مى بارد كه رد رفتنت آب شود..
نه برگ زردى كه با لگد حرص نبودنت را سرش خالى كنم..
در اين هوا فقط داغ رفتنت دلم را مى سوزاند
#فرزانه_صدهزارى
دیگر حوصلهای برای غصه خوردن و بغض کردن و درد کشیدن ندارم
وقتی ببینم چیزی یا کسی عذابم میدهد؛ نمیسوزم! یا میسازمش، یا کاملا رهایش میکنم
اسمش منطقی شدن نیست، آدم از یک جایی به بعد، خسته میشود ... همین!
👤 #نرگس_صرافیان_طوفان ✨
وقتی ببینم چیزی یا کسی عذابم میدهد؛ نمیسوزم! یا میسازمش، یا کاملا رهایش میکنم
اسمش منطقی شدن نیست، آدم از یک جایی به بعد، خسته میشود ... همین!
👤 #نرگس_صرافیان_طوفان ✨
وقتایی که ناراحتی منم ناراحتم
شاید نتونم کمکت کنم
ولی دوس ندارم احساس تنهایی کنی !
شاید نتونم کمکت کنم
ولی دوس ندارم احساس تنهایی کنی !
شاید تنها دلیل اینکه یه آدمایی رو نمیتونیم فراموش کنیم
اینه که مارو نخواستن،داغِ عشقِ اونی که ردت میکنه هیچوقت از یادت نمیره...
اینه که مارو نخواستن،داغِ عشقِ اونی که ردت میکنه هیچوقت از یادت نمیره...
زندگیمون جوری شده که اگه گوشیمونو گم کنیم همه دوستامونم گم میکنیم، چی شدیم ما ...!
پرنده کوچک من؛
میوههای رسیده تابستان
هنوز طعم گرم و شیرین لبهای تو را دارد
و من از احتمال محال بوسیدنت
تنها خاطرهی خاکستریِ تصورِ چشیدنِ لبهای تو را دارم..
#محمد_هادی_فرج_الهی
میوههای رسیده تابستان
هنوز طعم گرم و شیرین لبهای تو را دارد
و من از احتمال محال بوسیدنت
تنها خاطرهی خاکستریِ تصورِ چشیدنِ لبهای تو را دارم..
#محمد_هادی_فرج_الهی
یه دیالوگی بود که میگفت:«همیشه یهچیزی از وجودِ معشوق، تو قلبِ عاشق تهنشین میشه برای همیشه؛ حتی اگه همدیگهرو ترک کنن»،
و چه شبایی که قلبمونو تکون دادیم و همون تیکههای وجودِ معشوق، کاری کرد که فکر کنیم امکان نداره این شب به صبح برسه.
و چه شبایی که قلبمونو تکون دادیم و همون تیکههای وجودِ معشوق، کاری کرد که فکر کنیم امکان نداره این شب به صبح برسه.
یه تئوری افسانه ای هست که میگه:
وقتی دستات یهو سرد میشه، به این دلیل هست که یک نفر دلتنگ تو شده
وقتی دستات یهو سرد میشه، به این دلیل هست که یک نفر دلتنگ تو شده
Forwarded from •°شاینو °•🌿🕊 (سونا)
"نگران نیستم؛ همه چیز درست می شود. آب ریخته روی زمین جمع نه ولی خشک می شود، قلب شکسته خوب نه، اما ترمیم می شود. و هنوز هم می توان در گلدان شکسته گل کاشت."
بهترین عذر خواهی تو این بیت فاضل نظری اومده که میگه:
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم
اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم
اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم
يه جايي نوشته بود:
«قشنگیش به اینه که اگه طرف بد بود ولش نکنی بری..کنارش بمونی؛جمع وجورش کنی..
لازم بود خيلي جدي تر برخورد كني ولی درستش کنی!دوست داشتن و موندن با کسی که هیچ عیب و ایرادی نداره که هنر نیست!حتی عشق هم نیست!»
يه جايي نوشته بود:
«قشنگیش به اینه که اگه طرف بد بود ولش نکنی بری..کنارش بمونی؛جمع وجورش کنی..
لازم بود خيلي جدي تر برخورد كني ولی درستش کنی!دوست داشتن و موندن با کسی که هیچ عیب و ایرادی نداره که هنر نیست!حتی عشق هم نیست!»
پدر بزرگم همیشه میگفت:
نذار اونی که دوسش داری ازت فاصله بگیره و باهات حرف نزنه؛ حرف نزدن آدما رو از هم دور میکنه!
میگفت هر وقت مامان بزرگم باهاش قهر میکرد در ظرف خیاشور رو سفت میکرد که مامان بزرگم نتونه بازش کنه و مجبور بشه باهاش حرف بزنه! همینقدر عاشق(:
نذار اونی که دوسش داری ازت فاصله بگیره و باهات حرف نزنه؛ حرف نزدن آدما رو از هم دور میکنه!
میگفت هر وقت مامان بزرگم باهاش قهر میکرد در ظرف خیاشور رو سفت میکرد که مامان بزرگم نتونه بازش کنه و مجبور بشه باهاش حرف بزنه! همینقدر عاشق(: