Telegram Web Link
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی


🔹 «قلم» واژه‌ای بیگانه است که در زبان فارسی به چند چَم(معنی) به‌کار می‌رود:

۱- واژه‌ی سُریانی تازی‌شده و ابزاری است که با آن می‌نویسند: کِلک، خامَک، خامِه، خودنویس، خودکار
۲- استخوان ساگِ(ساق) دست یا پا: نَی استخوان، شَتالَنگ، آرنج(در دست)
۳- کالا
۴- شماره
۵- ابزاری برای کندن و هموارکردن: Stylus، سنگ‌خرَاش، آگُس، کـَندار


🔻قلم‌تراش = خامِه‌تراش
🔻قلم حجاری = Stylus، سنگ‌خَراش، آگُس، کـَندار(ابزاری برای کندن و هموارکردن)
🔻قلم‌خورده = کِلک‌خورده، زُدوده
🔻قلمدان = خامِه‌دان، خامَکدان، کِلکدان
🔻قلم دوات = خامه آمِه(آمِه=دوات نویسندگی)
🔻قلمدوش = شانه‌سوار
🔻قلم‌زدن = کِلک‌زدن، نیک نوشتن
🔻قلم‌زن = کِلک‌زن، خامَکدَست، نویسنده، نِگارگر
🔻قلم‌شدن = بریده شدن، شکستن
🔻قلم‌کردن = دوپاره‌کردن، شکستن
🔻قلم کشیدن = بریدن، زُدودن، نادیده گرفتن
🔻قلم‌مو = خامه‌مو، مویین‌خامه
🔻قلمی‌شدن = کِلکی‌شدن، نوشته‌شدن
🔻قلمی‌کردن = کِلکی‌کردن، نوشتن، یادداشت‌کردن
🔻اهل قلم = نویسنده، نویسندگان، نویسکاران
🔻سیاه قلم = سیاه خامَک، سیاه خامه
🔻یک‌قلم = همه، همگی، یک‌جا، یک‌بار، یک‌باره، یک‌سره
🔻اقلام = خامه‌ها، کِلک‌ها، نمونه‌ها، کالاها، ریزِ کالاها
🔻اقلامی از = نمونه‌هایی از
🔻اقلام صادراتی = کالاهای فرستنی، ریزِ کالاهای فِرِستَنی
🔻اقلام وارداتی = کالاهای آوردنی، ریزِ کالاهای آوَردَنی


✍️نمونه:
🔺قلم را در قلمدان قرار دادم =
کلک را در کلکدان نهادم/ گذاشتم/ هِشتَم/ جای دادم

🔺قلم در قلمدان قرار دارد =
خامه در خامه‌دان است/ جای دارد

🔺قلم در قلمدان قرار گرفت =
خودکار در جاخودکاری جای گرفت/ نهاده شد

🔺سفارش رسید ولی چند قلم کسری داشت =
سِپارش رسید ولی چند کالا/دانه کمبود داشت

🔺فلانی یک‌قلم صدهزار تومان جنس خرید =
بَهمانی یک‌جا سَدهزارتومان کالا خرید

🔺اسمش از لیست قلم خورده بود =
نامش از پِهرست زدوده شده بود

🔺قلمِ توانایی دارد =
خامه‌ی توانایی دارد
نویسندگی توانایی دارد
نویسنده‌ی توانایی است

🔺بعضی از اقلام افزایش بها داشتند =
برخی از کالاها افزایش بها داشتند

🔺از ارتفاع سقوط کرده و جفت پاهایش قلم شده بود =
از بلندی افتاده بود و جفت پاهایش شکسته بود


#مجید_دری
#پارسی_پاک
#قلم #اقلام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادب‌سار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
ادب‌سار
🔲 دنباله‌ی واژه‌های پارسی در زبان تازی ▪️ شالوس = از پارسی چالوس ▫️ شالِه = از پارسی شالک، شال کوچک ▪️ شاه = از پارسی شاه، sah یا خداوندگار، از واژه‌ی اوستایی xsaetar، همچنین واژه‌ی  xsaeta به آرِش(معنی) با شکوه و درخشان است، مهره‌ی شترنگ(شترنج) ▫️ شاهباز…
🔲 دنباله‌ی واژه‌های پارسی در زبان تازی


▪️شبداز = از پارسی شبدیز sab - diz، شبرنگ، اسب یکی از خسروان، از آهنگ‌های باربد، یکی از رنگ‌ها، کاخ خلیفه‌ی عباسی
▫️شبِدِع = از پارسی شب، دغا(بدخیم، نادرست)، کژدم، اَزدا(داهیه)
▪️شِبذاره = از پارسی شپ: شتاب دارنده، مرد بسیار رَشکِن(غیور)
▫️شَبذَر، شبدر = از پارسی شبدر، گیاه خوردنی گله

▪️شَبَربَص = از پارسی شورپا، چارپای کوچک
▫️شبرَذ = از پارسی شپ (شتاب، سرعت)دار، تندتر، شپاکش sapakes= جهش(فرهنگستان)، فشان و فوران (فرهنگ پهلوی)
▪️شَبَرذی = از پارسی شپ، (شتاب)، دارنده‌ی شتر تندرو
▫️شَبرَق، شبُارق = از پارسی بیشباره، پاره کردن

▪️شُبرُم = از پارسی شَبرَم، گاوکُشَک، گیاهی است شیردار که شکَمرُو است
▫️شبرق = از پارسی شب‌زده، اهریمن دیده (هراسیده)
▪️شبَق = از پارسی شَبَک، شَبه، سنگی سیاه و درخشان و کم‌بها که سبک و نرم است و با گوهر راستین می‌سنجند
▫️شَبَه = از پارسی شَبَک، (سبَحَ، سبَجَ، شَبَق)، سنگ مَرجان سیاه، سنگ فَسان(کارد تیزکُن، سمَباده)

▪️شِبه = از پارسی شبَهَ و برگرفته‌های آن همچون شباهت، شبیه، شُبهِه، اشتباه
▫️شبُکُ = از پارسی چپُکُ(چُپُق)، چوبک
▪️شَبکَرَهٔ = از پارسی شبَکُور، شب پَره
▫️شَبَم = از پارسی شبنم، سرما

▪️شبَنَم = از پارسی شترمرغ استرالیایی که گویا از شبنم پارسی که به شترمرغ نیز گویند گرفته شده است
▫️شَبّور = از پارسی شیپور. Saypur یکی از ابزارهای خنیا که برنجین و از سازهای بادی است
▪️شَبّوط = از پارسی شبوت، سخت باله، گونه‌ای ماهی در اروند رود و دجله، زهره‌ی آن در داروهای چشم به‌کار می‌رفت


🔲 @AdabSar

دنباله دارد

📜 بازخن‌ها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشته‌ی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وام‌واژه‌ها در زبان عربی، شهاب‌الدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ

گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی


🔲 @AdabSar

از بوده و نابوده و بدرود و درود
کی کاسته و زیان؟ چه افزوده و سود؟

پاییز ربود هر چه آورد بهار
آورد بهار هر چه پاییز ربود


سراینده و فرستنده: #مجتبا_شکوهی_راد
#چکامه_پارسی

❄️🌳 @AdabSar
شِکن زین نِشان در جَهان کس ندید
نَه از کاردانانِ پیشین شنید

چه بینید و این را چه درمان کنید
که بدخواه را زین پشیمان کنید

نَه کشور نَه لشکر نَه تخت و کلاه
نَه شاهی نَه فرزند و گنج و سپاه

ار ایدونْک بخشایش کَردْگار
نباشد تبه شد به ما روزْگار
#فردوسی

بوَد که:
ز هر مهتری آفرین بر تو باد


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
تَرنویسی*: #سعید_خادمی
#چکامه_پارسی 
___
*بداهه‌نویسی


@AdabSar
🌺
🌺🌺
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی


🔻جاذب = اَندَرکِشَنده، کِشَنده، کِشاننده، کِشِش، به‌خودکِشَنده، گیرا، گیرنده، ربایِش، رباینده، ربایا، دلربا، دلفریب، دلکش، فریبنده، آهَنجیده(=بیرون کشیده)
🔻جاذب‌الرطوبه = نَم‌گیر
🔻جاذبه = کِشِش، گِرانِش(زمین)، ربایش، هَنجِش
🔻جاذبه اجرام = گرانش
🔻جاذبیت = کِشَندگی، گیرایش، دلربایی
🔻جذاب = گیرا، فریبنده، فریبا، دلربا، دِلکَش، دلپذیر، رُبایا، دوست‌داشتنی، تودل‌برو، زیبا، خوشایند، کِشنده، گیرنده
🔻جذابیت = گیرایی، گیرایش، دلربایی، رُبایش، زیبایی
🔻جذب = کِشِش، پذیرش، گیرش، گیرایی، ربایش، اندرکشیدن
🔻جذب کردن = کشیدن، دَرکشیدن، پذیرفتن
🔻جذب مایع = آشام
🔻جَذَبِه = گیرایی، کِشِش
🔻قوه جاذبه = نیروی گرانش، نیروی کِشِش، زور آهَنجا
🔻مجذوب = شیفته، شیدا، فریفته، دلبسته، دلباخته، گراییده، کشیده‌شده، رُبوده
🔻نیروی جاذبه = نیروی گرانش، نیروی آهنجا

✍️نمونه:
🔺این پودر جاذب رطوبت است =
این گَرد نَم‌گیر است

🔺برای جذب دانشجو اطلاعیه دادند =
برای پذیرش دانشجو آگهی دادند

🔺قوه‌ی جاذبه، ذاتی ماده است =
نیروی گرانش، سرشت ماتَک است

🔺چشم‌هایش جاذبیت خاصی دارد =
چشم‌هایش گیرندگی/گیرایی ویژه‌ای دارد

🔺جذب‌، پروسه‌ای است که در آن مایع به داخل حفره‌های یک ماده‌ی جامد کشیده می‌شود =
اَندَرکشیدن، فرایندی است که در آن آبگون به درون سوراخ‌های یک ماتَکِ دِج کشیده می‌شود

🔺مرد جذاب از نظر زنان چه مشخصاتی دارد؟ =
مرد دلربا/دوست‌داشتنی از دید زنان چه ویژگی‌هایی دارد؟

🔺این مشخصه‌اش برای بقیه جذاب نبود =
این ویژگی‌اش برای دیگران خوشایند نبود

🔺این محصول جذابیتی برای خریدار نداشت =
این فراورده گیرایی‌ای برای خریدار نداشت

🔺جذابیتش شهره‌ی خاص و عام بود =
دلربایی‌اش زبانزد همه بود

🔺عظمت تخت‌جمشید مسافران را مجذوب خودش می‌کند =
شکوه تخت‌جمشید گردشگران را شیفته‌ی خودش می‌کند

#مجید_دری
#پارسی_پاک
#جاذب #جاذبه #جاذبیت #جذاب #جذابیت #جذب #جذبه #مجذوب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادب‌سار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸

این‌همه تباهی در زبان پارسی چه سودی دارد؟ 🤦🏻‍♀

این پیام نشانه‌ی کم‌دانی، کم‌خوانی، خودنمایی و گستره‌ی واژگان بسیار کم‌مایه و کوچک است.
نشان می‌دهد که نویسنده‌ی آن هیچ‌کدام از دو زبان را به‌درستی نیاموخته است.

بیشتر بخوانید:
www.tg-me.com/AdabSar/20104


💣 @AdabSar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

#جشن_سده از نگاهی فراخ و فراگیر با جشن و آیین نوروز پیوندی تنگ و ساختاری نیز می‌تواند داشت.
این هر دو جشن در شمار جشن‌هایی‌اند که با سه نماد روشنایی، روز و گرما در پیوندند.
این سه در باورهای باستانی و نمادشناسی آن پدیده‌های خجسته، ایزدی و سودمند و وارونه‌ی تاریکی و شب‌اند که گجسته، اهریمنی، زیان‌بار و دل‌آزار است.


🔥 #میرجلال_الدین_کزازی
🔥 @AdabSar
🔥 دو افسانه‌ی کمتر شنیده شده از کهن‌ترین جشن جهان #جشن_سده که در نوشتار بزرگان آمده است:

- در این روز فرزندان «مَشی» و «مَشیانه» (نخستین زن و مرد روی زمین که خود از ریواس روییده بودند) به ۱۰۰ تن رسیدند و از میان خود یک تن را به سروری برگزیدند.

- فریدون پس از به بند کشیدن آژی‌دهاک دستور داد تا مردم در بام‌ها آتش بیفروزند و این پیروزی را جشن بگیرند و سپس جشن سده بنیاد گذاشته شد. به گفته‌ی دیگر فریدون پس از پیروزی بر آژی‌دهاک با «ارمایل» روبرو شد. ارمایل را آشپز و وزیر آژی‌دهاک خوانده‌اند. فریدون ارمایل را نکوهید که چرا مغز جوانان را خوراک آژی‌دهاک کرده است و ارمایل پاسخ داد که من هر روز یک جوان را از مرگ رهانیدم. زیرا به‌جای مغز دوم یک مغز گوسپند به آژی‌دهاک خوراندم تا یک جوان جان به‌در برد. فریدون گفت چگونه بدانم که راست می‌گویی؟ ارمایل پیکی برای آن جوانان فرستاد که در شب در بام‌ها آتش بیفروزند تا فریدون ببیند. شب‌هنگام سد(صد) آتش روشن و نمایان شد. پس این رخداد به پیدایش جشن سده انجامید. فریدون به بی‌گناهی او پی‌برد و فرمانروایی دماوند را به ارمایل سپرد.


🔥 @AdabSar
ادب‌سار
🔥 دو افسانه‌ی کمتر شنیده شده از کهن‌ترین جشن جهان #جشن_سده که در نوشتار بزرگان آمده است: - در این روز فرزندان «مَشی» و «مَشیانه» (نخستین زن و مرد روی زمین که خود از ریواس روییده بودند) به ۱۰۰ تن رسیدند و از میان خود یک تن را به سروری برگزیدند. - فریدون پس…
🔥 سده، امید دمیدن سپیده و پایان سرمای اهریمنی


شادی مردم، دشمن اهریمن است.
فرهنگ توانای ایران همچون نگینی درخشان، روشنی‌بخش و راهگشای او در گذر زمان بوده است.
بر پایه‌ی پژوهش‌ها و با نگاه به افسانه‌ها، بیشتر جشن‌های ایرانی در پیوند با دگرگونی‌های زمین و زیست‌بوم بودند در شماری از آن‌ها پای یک یا چند پیروزی میهنی نیز در میان است.

مهرداد بهار و غیاث‌آبادی می‌گویند که #جشن_سده پیوندی با ست ۱۰۰ ندارد و «سَدَه» یا «سَذَه» در پارسی اوستایی به چم سپیده‌دم است و جشن سده امیدی برای کاهش یافتن سرما است. بر این پایه، سَدَه، سَدَک یا سَذَک کنایه از آتش هستند.
ایرانیان ماه‌های دی و بهمن را که هوا بسیار سرد بود، زمان نیرومند شدن اهریمن می‌دانستند و برای پایان یافتن روزگار اهریمنی نیایش می‌کردند.

نویری نیز نوشته که سده جشنی بود که ایرانیان پس از بیرون کردن افراسیاب از ایران در زمان زَو پسر تهماسپ برگزار کردند.

🔥 @AdabSar
ادب‌سار
پویایی هر زبان زمانی آغاز می‌شود که از ایستایی دوری گزیند. «ضیاالدین هاجری» 🖋📋 واژه‌های بیگانه در دستور زبان پارسی            «بخش نهم»            گردآورنده: #بزرگمهر_صالحی #ضمایر_مفعولی : نهانه‌های پذیرا #ضمایر : کَشاک‌ها، نهانه‌ها، جای‌نامها #ضمه (ضَمه):…
پویایی هر زبان زمانی آغاز می‌شود که از ایستایی دوری گزیند. «ضیاالدین هاجری»


🖋📋 واژه‌های بیگانه در دستور زبان پارسی
           «بخش دهم»
           گردآورنده: #بزرگمهر_صالحی


#عدد_وصفی : شمارِ آرایی
#عدد_و_معدود : شمار و شمرده
#عدد : شمار، شماره، اشمار، مَر، ماریک
#عطف_بیان : گزاره، روشن‌ساز، روشن‌کننده
#علم_کلام : سَخته شناسی

#غایب : نبوده، نابوده
#غیر_مستقیم : درهم ریخته، ناراسته
#غیر_ملفوظ : ناخواندنی، ناخوانه، ناگوییک، همخوان
#الف_مقصوره : الف کوتاه
#الف_وقایه : الف میانجی، الف میانگی، الف میانوند

#الفاظ : سخن‌ها، گَپها، گویش‌ها
#فاعل_مرکب : کناک آمیخته، آمیخته
#فاعل : پوینده، کارساز، کارگر، کارورز، کننده، کُنا، کناک
#فاعلی : پویندگی، کارورزی، کناکی، کُنایی
#فتحه : زَبَر(از نشانه‌های واتیک)

#فعل_امر : کُنش، پویه، گهواژه، کارواژه‌ی دستوری یا فرمان
#فعل_بسیط : پویه‌ی ساده، کنش ساده
#فعل_تام : کُنش اَنجامی
#فعل_خاص : کُنش ویژه، ویژه پویه

#فعل_ربطی : کُنِش پیوندی، پویه‌ی پیوندی، کارواژه‌ی پیوندی، گَهواژه‌ی پیوندی
#فعل_لازم : کُنِش ناگُذر
#فعل_ماضی_ابعد : پویه‌ی گذشته‌ی دورادور


دنباله دارد
#پارسی_پاک


🖋📋 برجسته‌ترین بازخن‌ها (منابع):
۱- پیوست‌های فرهنگ ساختاری زبان پارسی، ضیاالدین هاجری
۲- فرهنگ نظام با ریشه‌شناسی، محمدعلی داعی‌الاسلام
۳- فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی، محمد حیدری ملایری


📋🖋 @AdabSar
آیدا شاه قاسمی
@AdabSar

🌙 «تو که ماه بلند آسمونی»

ترانه‌ی بومی و سراسر پارسی «لیلا و ماه»
با آواز زیبای «آیدا شاه‌قاسمی»


#ترانه_پارسی
🌕 @AdabSar
🌲 «به گیتی سرافراز و مِهتَر منم»


بسیار دیده و شنیده‌ایم که برخی در نوشتار یا گفتارشان می‌آورند: «بنده خوبم، حقیر را شرمنده کردید، نوکرتم، ...»!
از زمانی که از دشمنان شکست خوردیم و نیاگان پاک ما را به بردگی و کنیزی و بندگی بردند و به ما «موالی»(بردگان، نوکران، بندگان) گفتند، این خوی بنده و نوکر بودن در فرهنگ ما جا باز کرد و از آن پس زیر هرچه می‌نویسیم می‌آوریم «این حقیر، این حقیر سراپاتقصیر، الاحقر فلانی، بنده، بنده‌ی کمترین، ...». و یا می‌گوییم «نوکر شما، چاکر شما، غلامتم، ...»!
و این‌چنین فرهنگ توسری‌خوری را به‌همراه این واژگان که از تازش دشمنان برایمان به‌یادگار مانده است گسترش می‌دهیم. فرهنگی که در هیچ کشور پیشرفته و شهرمندی دیده نمی‌شود.
شایسته است به جای همه‌ی این واژگان سبک و پست، با سربلندی و سرافرازانه بگوییم «من».

بدین گیتی اندر نشانه منم
سر راستی را بهانه منم


🌲 #مجید_دری
🌲 #پیام_پارسی
🌲 @AdabSar
بپرهیز و جان را به یزدان سپار
به گیتی جز از تخمِ نیکی مکار

همه مرگْ راییم تا زنده‌ایم
به بیچارگی‌دَر سَراَفگنده‌ایم

نَه هرکس که شد پادْشاهی ببُرد
برفت و بزرگی کسی را سپرد

بپرهیز و خونِ بزرگان مریز
که نفرین بوَد بر تو تا رستخیز
#فردوسی

امید که:
نبینی جز از خوبی و خرّمی


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوشنویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌼
🌼🌼
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی


🔻نقطه = ۱. دیل، تیل*، خال، ۲. گاه، بخش، گوشه، جا، ۳. کُیان، میانه، میانک(مرکز) ۴. نوک، لبه
🔻نقطه اتصال = پیوندگاه
🔻نقطه اتکاء = اَندَخسگاه(اَندَخس=پشتیبان)
🔻نقطه اثر = هِناگاه، دیلِِ کاربَست
🔻نقطه اوج = بالِست، اوجگاه
🔻نقطه تقارن = دیلِ یکسَنجی
🔻نقطه توقف = مانگاه(در خُنیا)
🔻نقطه ثقل = گرانیگاه
🔻نقطه‌چین = دیل‌چین
🔻نقطه حرکت = تازگاه
🔻نقطه حساس = سُهِشگاه
🔻نقطه‌دار = دیل‌دار
🔻نقطه دایره = میانَک پرهون
🔻نقطه روشن پرگار = دیل روشن پرگار، 1. میخ سپهر(=قطب فلک)، 2. میانک جهان
🔻نقطه زرین = دیل زرین
🔻نقطه شروع = آغازگاه
🔻نقطه‌ضعف = گزک، آسيب‌گاه، زبونگاه
🔻نقطه عزیمت = یازگاه
🔻نقطه عطف = چرخِشگاه
🔻نقطه‌گذاری = دیل‌گذاری، نشانه‌گذاری
🔻نقطه مقابل = هَمخَوند(هم آوای هَمچَند)
🔻نقطه موهوم = دیلِِ پنداری
🔻نقطه‌نظر = دیدگاه، نگرگاه، نگرش
🔻نقاط / نُقَط = (نقطه‌ها)، دیل‌ها

✍️نمونه:
🔺نقطه سَرِ خط =
دیل سر رَج

🔺پاره‌خط، خط راستی است که بین دو نقطه محصور باشد =
رَجپاره، رَجی است که میان دو دیل کشیده شده باشد

🔺یک دایره، هم تقارنِ محوری دارد و هم تقارن نقطه‌ای =
یک پَرهون، هم یکسَنجی گـِردگاهی دارد و هم یکسَنجی دیلگاهی

🔺عمیق‌ترین نقطه‌ی دنیا در اقیانوس آرام است =
ژرف‌ترین جای گیتی در اَبَردریای آرام است

🔺بحث‌های مفید به ظهور نقطه‌نظرهای جدید منجر می‌شود =
گفتمان سازنده به پیدایش دیدگاه‌های نو می‌انجامد

🔺در هر نقطه‌ای از شهر قابل دسترسی است =
در هر گوشه‌ای از شهر دست‌یافتنی است


* "تیل" واژه‌ای دساتیری است و بهتر است که آن را به‌کار نبریم("دساتیر" نام نَسک(کتاب) پیامبری دروغین به نام "ساسان پنجم" است که واژه‌های ساختگی آن مایه‌ی گمراهی فرهنگ‌نویسان و سرایندگان پس از خود شد. برخی از واژه‌های دساتیری امروز در میان پارسی‌زبانان رواگ(رواج) دارد).

#مجید_دری
#پارسی_پاک
#نقطه #نقاط #نقط
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادب‌سار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸

🌾 جشن بادبره؛ در ستایش ایزد باد

می‌گویند در هزاره‌های دور، هفت سال در سرزمین ما باد نوزید. پس از هفت سال و در «بادروز» از بهمن ماه چوپانی نزد خسرو رفت و گفت: دیشب بادی به آهستگی وزید و موی گوسپندان اندکی جنبید. این رویداد ایرانیان را شاد کرد و «جشن بادروزی» پدید آمد. بادروز، نام روز ۲۲ هر ماه در ایران باستان بود.

🌾 درباره‌ی این افسانه نوشته‌اند: «شبان نزد کسرا رفت». «کسرا» عربی شده‌ی «خسرو» است و در گذشته تازیان به پادشاهان ایران کسرا می‌گفتند. در این داستان‌ها نوشته نشده که فردید(منظور) کدام پادشاه ایران است. تنها می‌توان گمان کرد که یکی از پادشاهان کهن، پیش از دوره‌ی ساسانیان باشد.

🌾 ایرانیان یک هفته در سال بادروز را جشن می‌گرفتند. باد یکی از چهار آخشیج سپند(عنصر مقدس) و پاک‌کننده بود. به این جشن «باذ وَرَه» هم می‌گفتند. در پارسی اوستایی «واتـَه»(باد) و ایزد نگاهبان آن از بزرگ‌ترین ایزدان ایرانی در باورهای زُروانی بشمار می‌رفتند.

🌾 بیرونی می‌گوید که در گومِس(قم)، اسپادانا(اصفهان) و شهرها و روستاهای نزدیک، در جشن بادروز کاروان‌های شادی و بازارهای همگانی برپا می‌شد.


#جشن_های_ایرانی #بهمنگان
🌾 @AdabSar
ادب‌سار
🔲 دنباله‌ی واژه‌های پارسی در زبان تازی ▪️شبداز = از پارسی شبدیز sab - diz، شبرنگ، اسب یکی از خسروان، از آهنگ‌های باربد، یکی از رنگ‌ها، کاخ خلیفه‌ی عباسی ▫️شبِدِع = از پارسی شب، دغا(بدخیم، نادرست)، کژدم، اَزدا(داهیه) ▪️شِبذاره = از پارسی شپ: شتاب دارنده،…
🔲 دنباله‌ی واژه‌های پارسی در زبان تازی


▪️ شبَهَ = از پارسی شبه، سنگ سیاه و درخشان شبَک(شبَق)
▫️ شبَـَهان = از پارسی شبه (گیاه خاردار شبه)، سیاه تلَو، سیاه تَلی
▪️ شتُرُبان = از پارسی شتربان، ساربان.
▫️ شَجَم = از پارسی شجم، مَرگ، در پارسی: سرمای بسیار سخت، پتیاره(آسیب، بلا)

▪️ شَخرّب = از پارسی شَخ sax= زمین سخت، کوه، ستبر و سخت
▫️ شِخشیر = از پارسی شخشیر، چاهچور، چاقچور، گونه‌ای شلوار زنانه
▪️ شَخیت، شَختیت = از پارسی شخیت، گرد و خاک بالا آمده و درخشان
▫️ شذُانق = بنگرید به سوذنبق

▪️ شَرارَت = از پارسی شَر، بَدی، پلیدی، بدکرداری، آشوب‌انگیزی، سَرکـشی
▫️ شَراس = از پارسی سِریش seris، سِریشُم، چسپ
▪️ شَربوش = از پارسی سرپوش، sar-pus
▫️ شَرجَب = از پارسی سرکوب sar-kub، هماورد، نیرومند، اسب خوب، اتاقی بر سر دِژ

▪️شَرز، شرزه = از پارسی شرز، تند و درشت و خشمگین، پرتوان
▫️ شَرسفه = از پارسی شرز
▪️ شَرسوف = از پارسی  sarze شرزه، تندخوی
▫️ شرشَف، چرچف = از پارسی چادر شب، روتختی و یا روفرشی
▪️ شرُطِه e)sorta-) = از پارسی شرُتِه، شُرتا، بادهمراه، یارباد (بادیاری کننده)، باد سازگار


🔲 @AdabSar

دنباله دارد

📜 بازخن‌ها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشته‌ی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وام‌واژه‌ها در زبان عربی، شهاب‌الدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ

گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی


🔲 @AdabSar

🌱 ایرانشهر

#مهران_گلستانی_ماچک_پشتی
سوم اردی‌بهشت ۱۴۰۲
با آوای «مریم»


به نام نامی ایران کنم ‌آغاز
به مهر ایزد آبان شوم دریا
به پاک چشمه‌‌ی روشن شوم جوشان
گوارا چون گلاب گومسر کاشان
خُجیر خنده‌ی نوشین شوم شایان
بهار باور سبز زمین را آرزو دارم

به رُخ‌بازنده رنگ جنگل و ِرگانه* دارم چشم
به جان‌کاهنده‌ درد آن همی جانانه دارم گوش
بدان امّید تا روزی
اَلُوکِ* سینه‌ی سوزان آن خاموش...

به ارژ* فَرّه‌ی فرهنگ ایرانشهر
فروغ آتش وخشور زرتشت پیام‌آور
سرود رستگاری را
به پاس سهروردی‌های بُن‌باور
همی مردانه می‌خوانم

به سان خسرو خوبان انوشروان
ز جام‌ باده‌های ‌داد سرشارم
اگر سَد(صد) سنگ خارا سخت...
چو تیغ تیشه‌ی اندیشه‌ی فرهاد ‌‌هشیارم!

به نام نامی ایران زَهی آغاز
زهی انجام
به مهرِ ایزد آبان زهی دریا
زهی باران
بهارِ باورِ سبزِ زمین را آرزو دارم!



🌱 پی‌نوشت:
و ِرگانه: جنگل هیرکانی. واژه‌ی هیرکانی برگرفته از واژه‌ی
و ِرگانه است
ارژ: ارج
الوک: اخگر آتش


#چکامه_پارسی
🌱 @AdabSar
هرآن‌کس که زایَد ببایدْش مُرد
اگر شهرْیارست اگر مَردِ خُرد

بدار و ببخش آن‌چه افزون بوَد
وز اندازه‌ی خویش بیرون بوَد

نداری تنِ خویش را رنجهْ بس
که اندر جَهان نیست جاویدْ کس

چو با راستی باشی و مردمی
نبینی جز از خوبی و خرّمی
#فردوسی

امید که همواره:
دلِ ما پر از آفرین باد و مِهر


گزينش: #جعفر_جعفرزاده
خوش‌نویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی

@AdabSar
🌹
🌹🌹

🍷خیره‌ی خورشید                      

ديشب كه رویای* دلم روی تو را دید
ماه و ستاره بوسه از چشم تو می‌چید

تو خیره در ماهی و من هم خیره در او
بوسیدم آن ماهی كه او، آن ماه بوسید

مه تابش او، همچو او امید و مژده
مه نیست شه او آینه از شاه امید 

دیشب كه غم* ‌چونانِ شب، تاری و سرما
آیینه‌ی مهر تو شد ماهی كه رخشید

دیگر مرا هم آرزویت گشته سودا
در بستری بی تو كه تنها ماه خندید

در تاری شب بودم و یخ چون زمستان
آنی به دم شاهی شدم زان بوس خورشید

خندیدم و جوشیدم و سوزان ز كامَش
آتش شدم رخشان شدم آن‌دم كه بوسید

دیشب شبی بود و مه و امروز خورشید
در بسترم مه بود و هم خورشید تابید

من بوسه از خورشید و او بی‌تاب رفتن
من خیره‌ی خورشيدی‌اش خشمم بخندید

امروز روز واپسین مهرش پسین‌گه
رخ باخته در باختر ‌خورم خرامید 

امشب به یاد دیشب و مهتاب و بوسه
گه خنده و گه گریه و جانم خراشید 

باز آمد آن شب‌های شب سرمایی و سرد
گرداب دردم دم دمید امید خوابید

امشب شب سرد و سياه رفتن توست
چشمم تنم دستم لبم لرزید، لرزید


#سیامک_بدیعی
#چکامه_پارسی


*رویا و غم: واژه‌های بیگانه
🍷 @AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی


🔻الان = اکنون، اینک، اینگاه، این‌هنگام، همینگاه، همین‌دَم، این‌دَم، هم‌اکنون، هم‌اینک، ایدَر

نمونه:
🔺الان میام، کمی طاقت بیارید =
هم‌اینک می‌آیم، کمی تاب بیاورید
به‌زودی می‌آیم، اَندی بَرتابید

🔺الان پشت فرمونم، نمی‌تونم صحبت کنیم =
اکنون پشت فرمان هستم، نمی‌توانم سخن بگویم

🔺بیدار شو از خواب خوش ای خفته چهل سال
بنگر که ز یارانت نماندند کس «ایدَر» #ناصرخسرو

#مجید_دری
#پارسی_پاک
#الان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادب‌سار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
2024/11/15 16:31:40
Back to Top
HTML Embed Code: