زبان پارسی را چه شده است؟
بدین لطیفی و خوبی،
که آن معانی و لطایف که در پارسی آمده است،
در تازی نیامده است!
#شمس_تبریزی
از نیپیک #مقالات
@AdabSar
📚✨📚✨
بدین لطیفی و خوبی،
که آن معانی و لطایف که در پارسی آمده است،
در تازی نیامده است!
#شمس_تبریزی
از نیپیک #مقالات
@AdabSar
📚✨📚✨
چنینست آیینِ چرخِ روان
اگر شهریاریم و گر پَهلَوان
کزو شادْمانیم و زو ناشِکیب
گهی در فَراز و گهی در نِشیب
بزرگیْ به فرجام هم بگذرد
شِکارستْ مرگش همیبشْکَرَد
همه مرگ راییم شاه و سپاه
اگر دیر مانیم اگر چند گاه
#فردوسی
امید آن که:
به کام تو بادا سپهر بلند
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
🌺🌺
اگر شهریاریم و گر پَهلَوان
کزو شادْمانیم و زو ناشِکیب
گهی در فَراز و گهی در نِشیب
بزرگیْ به فرجام هم بگذرد
شِکارستْ مرگش همیبشْکَرَد
همه مرگ راییم شاه و سپاه
اگر دیر مانیم اگر چند گاه
#فردوسی
امید آن که:
به کام تو بادا سپهر بلند
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
🌺🌺
ادبسار
✦ واژههای پارسی در زبان تازی سِکَنجبیل = از پارسی سِکنَگَبین، سرکه و انگبین و نانوک(نعنا)، sek-angabin سک= سرکه+انگبین، انگ (زنبور)+بن= شیرهای که از بن زنبور برآید سِکّین = از پارسی چکین (چاقو) سِل = از پارسی سل، شُش، بیماری سل سِلاح = از پارسی و اوستایی…
✦ واژههای پارسی در زبان تازی
سمَرَقَر = از پارسی سمرقر، پرندهای که ملخ میخورد
سَمَرقند = از پارسی سمَرکنَد، سمرشهر
سمَسَق = از پارسی سمِسم(کنجد)، گل یاسمن و مرزنگوش
سَمَنجونی، سمانجونی = از پارسی آسمانگون
سَمَند = از پارسی سمند samand، نام گلی سپید رنگ و خوشبو، در پهلوی سمن، اسب زرد تیزرو
سمندَر، سمندور = ازپارسی سمندر (سام=آتش+اندر)
سَمّوُر = از پارسی سمُور، جانوری پستاندار و گوشتخوار، در پهلوی simor، از جانوران
سَمّریات = از پارسی سَمُر، سموریان
سَمهَج = از پارسی سمج، شیر، شیرینی آمیخته با روغن، زمین فراخ، سوگند استوار
سَمید، سَمیذ = از پارسی سپید، آرد سپید، نان سپید
سمیراء = از پارسی سمیرا، نام زن
سناج = از پارسی سَنج، دود سیاه چراغ بر دیوار
سَناخِه = از پارسی سَنخ، باد بدبوی و آلوده
سَناسب = از پارسی سَنَه(نفرین) و بدی، شر بزرگ
سِنبات، سنبَت = از پارسی سنه
سنبجونه = از پارسی سنب گونه، پوستین روباه
سُنبُک، سَنابک = از پارسی سُنبَک، سم ستوران
سُنبُل = از پارسی سنبل و زُمبُل، از گلها
سُننبُوق، سُنبوک = از پارسی سُنبکُ، کشتی کوچک، کَرَجی که مانند نال(نعل) است
سُنتُب = از پارسی سان(خیم، عادت) و تاب (خشم)، بدخوی
سُنج = از پارسی سنجد، درخت سنجد
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
سمَرَقَر = از پارسی سمرقر، پرندهای که ملخ میخورد
سَمَرقند = از پارسی سمَرکنَد، سمرشهر
سمَسَق = از پارسی سمِسم(کنجد)، گل یاسمن و مرزنگوش
سَمَنجونی، سمانجونی = از پارسی آسمانگون
سَمَند = از پارسی سمند samand، نام گلی سپید رنگ و خوشبو، در پهلوی سمن، اسب زرد تیزرو
سمندَر، سمندور = ازپارسی سمندر (سام=آتش+اندر)
سَمّوُر = از پارسی سمُور، جانوری پستاندار و گوشتخوار، در پهلوی simor، از جانوران
سَمّریات = از پارسی سَمُر، سموریان
سَمهَج = از پارسی سمج، شیر، شیرینی آمیخته با روغن، زمین فراخ، سوگند استوار
سَمید، سَمیذ = از پارسی سپید، آرد سپید، نان سپید
سمیراء = از پارسی سمیرا، نام زن
سناج = از پارسی سَنج، دود سیاه چراغ بر دیوار
سَناخِه = از پارسی سَنخ، باد بدبوی و آلوده
سَناسب = از پارسی سَنَه(نفرین) و بدی، شر بزرگ
سِنبات، سنبَت = از پارسی سنه
سنبجونه = از پارسی سنب گونه، پوستین روباه
سُنبُک، سَنابک = از پارسی سُنبَک، سم ستوران
سُنبُل = از پارسی سنبل و زُمبُل، از گلها
سُننبُوق، سُنبوک = از پارسی سُنبکُ، کشتی کوچک، کَرَجی که مانند نال(نعل) است
سُنتُب = از پارسی سان(خیم، عادت) و تاب (خشم)، بدخوی
سُنج = از پارسی سنجد، درخت سنجد
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
ای که در دل جای داری بر سر چشمم نشین
کاندر آن بیغوله ترسم تنگ باشد جای تو
گر بخوانی پادشاهی ور برانی بندهایم
رای ما سودی ندارد تا نباشد رای تو
ما سراپای تو را ای سَروتَن چون جان خویش
دوست میداریم و گر سر میرود در پای تو
#سعدی
#چکامه_پارسی
🍂🍃 @AdabSar
کاندر آن بیغوله ترسم تنگ باشد جای تو
گر بخوانی پادشاهی ور برانی بندهایم
رای ما سودی ندارد تا نباشد رای تو
ما سراپای تو را ای سَروتَن چون جان خویش
دوست میداریم و گر سر میرود در پای تو
#سعدی
#چکامه_پارسی
🍂🍃 @AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻غروب = فروشُدن، فروشُد، فروشُدان، فرورفتن، شامگاه، ایوار، خورنشینش، اِوارَک، پایانیافتن، پایان روز
🔻غروب آفتاب = آفتابنشستن، آفتاب بر زمین نشستن
🔻غروب خورشید = خوررَفت، آفتابنشین، پیگاه، بیگاه، آفتابزرد، دست بر زمین زدن خورشید، آدواره، اَدوارَک
🔻غروبکردن = فروتافتن، خوررَفتن، ناپدیدشدن
🔻غروبگاه = اِوارَکگاه، شبانگاه
🔻تنگِ غروب = نزدیکِ فرورَفت، نزدیک فروشُد، نزدیک شامگاه
✍️نمونه:
🔺آفتاب زندگیاش غروب کرد =
آفتاب زندگیاش فروتافت
زندگیاش به پایان رسید
زندگیاش پایان یافت
🔺دست در دست معشوق، غروب آفتاب را تماشا میکرد =
دست در دست دلدار، فرورفتن آفتاب را نگاه میکرد
دست در دست یار، دستبرزمینزدن خورشید را مینگریست
🔺از فَرازَند تا «فروشُدِ» خورشید از تنبلی بگریزید، زیرا تنآسایی، سرآغاز تباهی است #کوروش
🔺ز هر دژ به گوش آید آوای کوس
ز «ایوار» تا گاهِ بانگ خروس #بهار
🔺«بیگاه» شد، خورشید سوی چاه شد
خیزید ای خوشطالعان، گاه طلوع ماه شد #مولوی
🔺و «آفتابزرد» را امیر به آب رسید (تاریخ بیهقی)
🌄 خوررَفت(غروب) و مانندسازیهای دلانگیز و جانفزای #فردوسی در شاهنامه:
ـ چو پژمرده شد چادر آفتاب
همی ساخت هر مهتری جای خواب
ـ چو خورشید را پشت باریک شد
ز دیدار شب، روز تاریک شد
ـ چنین تا شب تیره سر برکشید
درخشندهخورشید شد ناپدید
ـ چو خورشید بر چرخ بنمود پشت
شبی تیره شد از نمودن درشت
ـ چو خورشید تابان ز گنبد بگشت
ز بالا همی سوی خاور گذشت
ـ چو چرخ بلند از شَبَه* تاج کرد
شَمامَه(ماه) پراکند بر لاژورد(لاجورد)
(*شَبَه=سنگ سیاه درخشان)
ـ چو خورشید تابان به گنبد رسید
به جایی پی گور و آهو ندید
ـ چو خورشید بر تیغ گنبد رسید
سکندر ز بالا خروشی شنید
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#غروب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻غروب = فروشُدن، فروشُد، فروشُدان، فرورفتن، شامگاه، ایوار، خورنشینش، اِوارَک، پایانیافتن، پایان روز
🔻غروب آفتاب = آفتابنشستن، آفتاب بر زمین نشستن
🔻غروب خورشید = خوررَفت، آفتابنشین، پیگاه، بیگاه، آفتابزرد، دست بر زمین زدن خورشید، آدواره، اَدوارَک
🔻غروبکردن = فروتافتن، خوررَفتن، ناپدیدشدن
🔻غروبگاه = اِوارَکگاه، شبانگاه
🔻تنگِ غروب = نزدیکِ فرورَفت، نزدیک فروشُد، نزدیک شامگاه
✍️نمونه:
🔺آفتاب زندگیاش غروب کرد =
آفتاب زندگیاش فروتافت
زندگیاش به پایان رسید
زندگیاش پایان یافت
🔺دست در دست معشوق، غروب آفتاب را تماشا میکرد =
دست در دست دلدار، فرورفتن آفتاب را نگاه میکرد
دست در دست یار، دستبرزمینزدن خورشید را مینگریست
🔺از فَرازَند تا «فروشُدِ» خورشید از تنبلی بگریزید، زیرا تنآسایی، سرآغاز تباهی است #کوروش
🔺ز هر دژ به گوش آید آوای کوس
ز «ایوار» تا گاهِ بانگ خروس #بهار
🔺«بیگاه» شد، خورشید سوی چاه شد
خیزید ای خوشطالعان، گاه طلوع ماه شد #مولوی
🔺و «آفتابزرد» را امیر به آب رسید (تاریخ بیهقی)
🌄 خوررَفت(غروب) و مانندسازیهای دلانگیز و جانفزای #فردوسی در شاهنامه:
ـ چو پژمرده شد چادر آفتاب
همی ساخت هر مهتری جای خواب
ـ چو خورشید را پشت باریک شد
ز دیدار شب، روز تاریک شد
ـ چنین تا شب تیره سر برکشید
درخشندهخورشید شد ناپدید
ـ چو خورشید بر چرخ بنمود پشت
شبی تیره شد از نمودن درشت
ـ چو خورشید تابان ز گنبد بگشت
ز بالا همی سوی خاور گذشت
ـ چو چرخ بلند از شَبَه* تاج کرد
شَمامَه(ماه) پراکند بر لاژورد(لاجورد)
(*شَبَه=سنگ سیاه درخشان)
ـ چو خورشید تابان به گنبد رسید
به جایی پی گور و آهو ندید
ـ چو خورشید بر تیغ گنبد رسید
سکندر ز بالا خروشی شنید
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#غروب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
ادبسار
پویایی هر زبان زمانی آغاز میشود که از ایستایی دوری گزیند. «ضیاالدین هاجری» 🖋📋 واژههای بیگانه در دستور زبان پارسی «بخش چهارم» گردآورنده: #بزرگمهر_صالحی #ایجاب : پاسخ، پاسخی، بایستگی #ایجاز_مخل (مُخِّل): فشردهی کاستار #ایجاز : فشرده…
پویایی هر زبان زمانی آغاز میشود که از ایستایی دوری گزیند. «ضیاالدین هاجری»
🖋📋 واژههای بیگانه در دستور زبان پارسی
«بخش پنجم»
گردآورنده: #بزرگمهر_صالحی
#تنوین : دوکژه، نَوناندن
#جامد : فسرده، بَربَست، دج، برناگرفته
#جمع : رَمَن، از اوستایی جم، انبوهه، بیشال
#جمله : گفتار، سخن، وَچَک، سهان
#جمله_صله #جمله_فعلی #جمله_مکمل : گفت پردازنده، سهان کروازی
#جمله_ناقص :سهان نابون، گفت ناپَردَخته، گفتهی نارسا
#حاصل_مصدر : فرآمدکِنش، دستآوردکِنش، دستیافت کنش
#حاضر : باشنده، بودباش←(پیشنهاد نگارنده)
#حال : از پارسی هال، پیشاست، اکنون، کنون، هماکنون
#حالات : پایهها، کنونها
#حالات_اسم : پایههای نام، کاتهی نامها
#حالات_صفت : پیهای فروزه، کاتههای فروزه
#حالت : پایه، جاور، چگونگی، کنون، کنونگی، کنونه، کاته
#حالت_ندا : کاتهی ندا، پایه خوانده، پایه بانگ
#حالت_فاعلی : کاتهی کُنشی، پایهی کارورزی، پایهی پویندگی
#حالت_مضاف_الیه : پایهی فزایش، پایهی فزاینده، کاته پیوند
#حالت_مفعولی : پایهی پذیرا، پایهی پوییدگی
#حذف_ارکان_جمله : انداختن پیهای سخن (گفتار، وَچک)، هَزبش، پیهای سخن
#حذف : هزبش، انداختن، انداختگی، سترس، اندازش←(پیشنهاد نگارنده)
#حرف_ربط_بیانی : آویزههای روشنساز، آویزگان پیوندی روشنساز، واج پیوند واپشی
#حرف_ربط_مرکب : آویزهی پیوندی گفتن
#حرف_ربط_مُرکب : آویزهی پیوندی آمیخته، وات آمیزهی پیوند، وات بندآمیخته
دنباله دارد
#پارسی_پاک
🖋📋 برجستهترین بازخنها (منابع):
۱- پیوستهای فرهنگ ساختاری زبان پارسی، ضیاالدین هاجری
۲- فرهنگ نظام با ریشهشناسی، محمدعلی داعیالاسلام
۳- فرهنگ اخترشناسی، محمد حیدری ملایری
📋🖋 @AdabSar
🖋📋 واژههای بیگانه در دستور زبان پارسی
«بخش پنجم»
گردآورنده: #بزرگمهر_صالحی
#تنوین : دوکژه، نَوناندن
#جامد : فسرده، بَربَست، دج، برناگرفته
#جمع : رَمَن، از اوستایی جم، انبوهه، بیشال
#جمله : گفتار، سخن، وَچَک، سهان
#جمله_صله #جمله_فعلی #جمله_مکمل : گفت پردازنده، سهان کروازی
#جمله_ناقص :سهان نابون، گفت ناپَردَخته، گفتهی نارسا
#حاصل_مصدر : فرآمدکِنش، دستآوردکِنش، دستیافت کنش
#حاضر : باشنده، بودباش←(پیشنهاد نگارنده)
#حال : از پارسی هال، پیشاست، اکنون، کنون، هماکنون
#حالات : پایهها، کنونها
#حالات_اسم : پایههای نام، کاتهی نامها
#حالات_صفت : پیهای فروزه، کاتههای فروزه
#حالت : پایه، جاور، چگونگی، کنون، کنونگی، کنونه، کاته
#حالت_ندا : کاتهی ندا، پایه خوانده، پایه بانگ
#حالت_فاعلی : کاتهی کُنشی، پایهی کارورزی، پایهی پویندگی
#حالت_مضاف_الیه : پایهی فزایش، پایهی فزاینده، کاته پیوند
#حالت_مفعولی : پایهی پذیرا، پایهی پوییدگی
#حذف_ارکان_جمله : انداختن پیهای سخن (گفتار، وَچک)، هَزبش، پیهای سخن
#حذف : هزبش، انداختن، انداختگی، سترس، اندازش←(پیشنهاد نگارنده)
#حرف_ربط_بیانی : آویزههای روشنساز، آویزگان پیوندی روشنساز، واج پیوند واپشی
#حرف_ربط_مرکب : آویزهی پیوندی گفتن
#حرف_ربط_مُرکب : آویزهی پیوندی آمیخته، وات آمیزهی پیوند، وات بندآمیخته
دنباله دارد
#پارسی_پاک
🖋📋 برجستهترین بازخنها (منابع):
۱- پیوستهای فرهنگ ساختاری زبان پارسی، ضیاالدین هاجری
۲- فرهنگ نظام با ریشهشناسی، محمدعلی داعیالاسلام
۳- فرهنگ اخترشناسی، محمد حیدری ملایری
📋🖋 @AdabSar
به گوینده گیتی برازنده است
که گیتی ز گویندگان زنده است
سخن چشم و گوینده چشمآفرین
سراپای گیتی بدین چشم بین
کسی کو ز دانش بَرَد توشهای
جهانیست بنشسته در گوشهای
بیاموز خوی بلندآفتاب
به هرجا که ویرانه بینی بتاب
جهان گو همه آتش و دود باش
جهان میرد از تو، نه تو از جهان!
#ادیب_پیشاوری
#چکامه_پارسی
⛅️ @AdabSar
که گیتی ز گویندگان زنده است
سخن چشم و گوینده چشمآفرین
سراپای گیتی بدین چشم بین
کسی کو ز دانش بَرَد توشهای
جهانیست بنشسته در گوشهای
بیاموز خوی بلندآفتاب
به هرجا که ویرانه بینی بتاب
جهان گو همه آتش و دود باش
جهان میرد از تو، نه تو از جهان!
#ادیب_پیشاوری
#چکامه_پارسی
⛅️ @AdabSar
دروگر زمان است و ما چون گیا
همانش نبیره، همانش نیا
جهان را چنین است ساز و نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
فرستنده و سراینده #خسرو_یزدانی
#چکامه_پارسی
🍀 @AdabSar
همانش نبیره، همانش نیا
جهان را چنین است ساز و نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
فرستنده و سراینده #خسرو_یزدانی
#چکامه_پارسی
🍀 @AdabSar
جز از نیکْنامی و فرهنگ و داد
ز کَردار گیتی مگیرید یاد
شما داد جویید و فرمان کنید
زبان را به پیمان گروگان کنید
هر آنکس که هست از شما مُستَمَند
کجا* یافت از کارداری گزند
دل و پشتِ بیدادْگر بشکنید
همه بیخ و شاخش ز بن برکَنید
#فردوسی
___
*کجا= که
باشد که:
زبانها پر از آفرینِ تو باد
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
💐
💐💐
ز کَردار گیتی مگیرید یاد
شما داد جویید و فرمان کنید
زبان را به پیمان گروگان کنید
هر آنکس که هست از شما مُستَمَند
کجا* یافت از کارداری گزند
دل و پشتِ بیدادْگر بشکنید
همه بیخ و شاخش ز بن برکَنید
#فردوسی
___
*کجا= که
باشد که:
زبانها پر از آفرینِ تو باد
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
💐
💐💐
☀️🕊
زر میچکد خدا را از شاخههای زرین
بر قلهی دماوند مهر خجسته را بین
همپای گام پاییز بر زورقی دُرافشان
آمد که تازه دارد عهد وفای یاران
مهرآمد و صلا زد یاران مهربان را
آمد که هدیه آرد افسونگر خزان را
آمد که بازگوید از کاوهی دلاور
از شاه آفریدون ضحاک تیرهگوهر
آمد که بر تو خواند آیین پهلوانی
اندر نبرد دیوان مردانه جانفشانی
گوید ز جور ضحاک افسانهگوی پاییز
از مرگ تلخ انسان در ماتمی غمانگیز
روزی که نسل انسان در چنبر بلا بود
تسلیم سرنوشتی بیچون و بیچرا بود
سرهای سرفرازان از شانهها جدا بود
جان گزیده یاران بیارج و بیبها بود
خون در قدح خورشید برجای بادهی نوش
از جور بیامانِ ضحاکِ مار بردوش
این رفت و آمد آن دم که آواز کاوه برخاست
چرمینه برگشاد و بر نیزهای بیاراست
فریاد شد صدایش اندر غریو یاران
خون دوباره جوشید در تار و پود انسان
آنگه که کاوه سرداد آواز سربلندی
ضحاک شد به زندان در قاف دردمندی
روزی که روح انسان آزاده و رها شد
زنجیر ناگریزی از قامتش جدا شد
آن روز سرفرازی یک روز مهرگان بود
پیدایی بهاران بر قامت خزان بود
ای از تو خاطرم شاد باشی همیشه آزاد
در کوچ سرد پاییز یا گرمی امرداد
تو نسل قهرمانی آگاه و پرتوانی
از کاوهی دلاور زیبنده یادمانی
برخیز و سر برافراز با همت خدایی
تا با تو برفروزد ایران آریایی
#جشن_مهرگان
سراینده #هما_ارژنگی
☀️🕊 @AdabSar
زر میچکد خدا را از شاخههای زرین
بر قلهی دماوند مهر خجسته را بین
همپای گام پاییز بر زورقی دُرافشان
آمد که تازه دارد عهد وفای یاران
مهرآمد و صلا زد یاران مهربان را
آمد که هدیه آرد افسونگر خزان را
آمد که بازگوید از کاوهی دلاور
از شاه آفریدون ضحاک تیرهگوهر
آمد که بر تو خواند آیین پهلوانی
اندر نبرد دیوان مردانه جانفشانی
گوید ز جور ضحاک افسانهگوی پاییز
از مرگ تلخ انسان در ماتمی غمانگیز
روزی که نسل انسان در چنبر بلا بود
تسلیم سرنوشتی بیچون و بیچرا بود
سرهای سرفرازان از شانهها جدا بود
جان گزیده یاران بیارج و بیبها بود
خون در قدح خورشید برجای بادهی نوش
از جور بیامانِ ضحاکِ مار بردوش
این رفت و آمد آن دم که آواز کاوه برخاست
چرمینه برگشاد و بر نیزهای بیاراست
فریاد شد صدایش اندر غریو یاران
خون دوباره جوشید در تار و پود انسان
آنگه که کاوه سرداد آواز سربلندی
ضحاک شد به زندان در قاف دردمندی
روزی که روح انسان آزاده و رها شد
زنجیر ناگریزی از قامتش جدا شد
آن روز سرفرازی یک روز مهرگان بود
پیدایی بهاران بر قامت خزان بود
ای از تو خاطرم شاد باشی همیشه آزاد
در کوچ سرد پاییز یا گرمی امرداد
تو نسل قهرمانی آگاه و پرتوانی
از کاوهی دلاور زیبنده یادمانی
برخیز و سر برافراز با همت خدایی
تا با تو برفروزد ایران آریایی
#جشن_مهرگان
سراینده #هما_ارژنگی
☀️🕊 @AdabSar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آنگه که کاوه سرداد آواز سربلندی
ضحاک شد به زندان در قاف دردمندی
روزی که روح انسان آزاده و رها شد
زنجیر ناگریزی از قامتش جدا شد
آن روز سرفرازی یک روز مهرگان بود
پیدایی بهاران بر قامت خزان بود
سروده و آوای #هما_ارژنگی
#جشن_مهرگان
☀️🕊 @AdabSar
ضحاک شد به زندان در قاف دردمندی
روزی که روح انسان آزاده و رها شد
زنجیر ناگریزی از قامتش جدا شد
آن روز سرفرازی یک روز مهرگان بود
پیدایی بهاران بر قامت خزان بود
سروده و آوای #هما_ارژنگی
#جشن_مهرگان
☀️🕊 @AdabSar
☀️🕊
به نام خداوند رخشندهماه
بزرگ آفریننده گیتیگواه
گرانمایه یکتا سپهرآفرین
توانا خردمندِ مهرآفرین
همانکو که ما را سُرور آفرید
بر ایرانیان مِهر و نور آفرید
بر این خانهدان داد پیوند خویش
که در آفَرینَش در آیند بیش
پس از این از آن مِهرگان پرورید
ُزمرُّد در آن دِی به مِهر آفرید
پس آن آفریدون پدیدار شد
ز فرمان او دیو بر دار شد
هم او کاوه را افسر و بخت داد
به فرزند بابک بهین تخت داد
بر ایران و آن یادگاران درود
بر آن جاودان جشن شاهان درود
✍ سراینده و فرستنده #انوشیروان
#جشن_مهرگان این یادگار خروش بر ستم ضحاکی از دوران باستان بر همگان فرخنده باد. باشد که فرهنگ مهر و آشتی و آرامش جهان را فراگیرد.
فرتور(عکس): سنگنگارهای در تاغ(طاق) بستان کرمانشاه که در آن اردشیر در میان اهورامزدا و ایزد مهر ایستاده و تاجگذاری میکند. ایزد مهر برسم در دست دارد. برخی گفتهاند او که در میانه ایستاده زرتشت است زیرا هالهای دور سر دارد.
☀️🕊 @AdabSar
به نام خداوند رخشندهماه
بزرگ آفریننده گیتیگواه
گرانمایه یکتا سپهرآفرین
توانا خردمندِ مهرآفرین
همانکو که ما را سُرور آفرید
بر ایرانیان مِهر و نور آفرید
بر این خانهدان داد پیوند خویش
که در آفَرینَش در آیند بیش
پس از این از آن مِهرگان پرورید
ُزمرُّد در آن دِی به مِهر آفرید
پس آن آفریدون پدیدار شد
ز فرمان او دیو بر دار شد
هم او کاوه را افسر و بخت داد
به فرزند بابک بهین تخت داد
بر ایران و آن یادگاران درود
بر آن جاودان جشن شاهان درود
✍ سراینده و فرستنده #انوشیروان
#جشن_مهرگان این یادگار خروش بر ستم ضحاکی از دوران باستان بر همگان فرخنده باد. باشد که فرهنگ مهر و آشتی و آرامش جهان را فراگیرد.
فرتور(عکس): سنگنگارهای در تاغ(طاق) بستان کرمانشاه که در آن اردشیر در میان اهورامزدا و ایزد مهر ایستاده و تاجگذاری میکند. ایزد مهر برسم در دست دارد. برخی گفتهاند او که در میانه ایستاده زرتشت است زیرا هالهای دور سر دارد.
☀️🕊 @AdabSar
🕊 مردم زادگان را دانای مرگ و زاد «ایزد نامش بلند باد» زبان گویندهای بداد که چون تن را دردی دچار آید، بِدان چون و چندِ درد بنمایاند؛
و پزشک را دانشی بخشایش فرمود که از درهای زبان، دردهای جان دریابد و به خواست دانای دوست که دارو را کارسازی، همه از دستوریِ اوست، داروی درمانگری سازد و به کار درمان بپردازد.
لیک، از بهر آفریدگان خاموش، پروردگار در آسمان و زمین و خشکی و دریا «ستایش کند خدای را هرآنچه هست در هرجا»
که خواست دادارِ گَرگَر بر آن نبود که جانی پرسشگر داشته باشند و زبانی سخنوَر، پادشاهی گمارد که بی رنجِ زبان کنجِ جان ایشان واکاود و بینیاز از واژگان چرایی درد ایشان دریابد.
دانندهی این راه را پس شگفت مدان که رگ اندر سخن درآید و تنِِ ریش رازهای خویش برگشاید. دَمِش به شنودن بیش و کم را برشِمُرَد و پیشانی به پسودن سرد و گرم را پرده دَرَد.
هرکه دانای کارِ تن شد و جان
دانش آموخت از آن و از این
خون و زرداب گویدش که چرا
رگ خامُش بخواندش که چنین
سرشت نیکو چون بدان راه گراینده گشت،
که دردی کاهنده از آن بمُرد
و زندگانی پُرمایه چون بدانگونه گذشت
که بهیِ رنجوری از آن بزاد
پاداش آن ایزد بداد «نامش بلند باد»
که بیکاست و گمان از آن گنجینهی نهان بدان دانای جان رسد.
🕊 درود و مهر و ارج
شادباش روز دامپزشک
🕊 نویسنده و فرستنده: #اوستا_صدرزاده
#پیام_پارسی
@AdabSar 🕊
و پزشک را دانشی بخشایش فرمود که از درهای زبان، دردهای جان دریابد و به خواست دانای دوست که دارو را کارسازی، همه از دستوریِ اوست، داروی درمانگری سازد و به کار درمان بپردازد.
لیک، از بهر آفریدگان خاموش، پروردگار در آسمان و زمین و خشکی و دریا «ستایش کند خدای را هرآنچه هست در هرجا»
که خواست دادارِ گَرگَر بر آن نبود که جانی پرسشگر داشته باشند و زبانی سخنوَر، پادشاهی گمارد که بی رنجِ زبان کنجِ جان ایشان واکاود و بینیاز از واژگان چرایی درد ایشان دریابد.
دانندهی این راه را پس شگفت مدان که رگ اندر سخن درآید و تنِِ ریش رازهای خویش برگشاید. دَمِش به شنودن بیش و کم را برشِمُرَد و پیشانی به پسودن سرد و گرم را پرده دَرَد.
هرکه دانای کارِ تن شد و جان
دانش آموخت از آن و از این
خون و زرداب گویدش که چرا
رگ خامُش بخواندش که چنین
سرشت نیکو چون بدان راه گراینده گشت،
که دردی کاهنده از آن بمُرد
و زندگانی پُرمایه چون بدانگونه گذشت
که بهیِ رنجوری از آن بزاد
پاداش آن ایزد بداد «نامش بلند باد»
که بیکاست و گمان از آن گنجینهی نهان بدان دانای جان رسد.
🕊 درود و مهر و ارج
شادباش روز دامپزشک
🕊 نویسنده و فرستنده: #اوستا_صدرزاده
#پیام_پارسی
@AdabSar 🕊
ادبسار
✦ واژههای پارسی در زبان تازی سمَرَقَر = از پارسی سمرقر، پرندهای که ملخ میخورد سَمَرقند = از پارسی سمَرکنَد، سمرشهر سمَسَق = از پارسی سمِسم(کنجد)، گل یاسمن و مرزنگوش سَمَنجونی، سمانجونی = از پارسی آسمانگون سَمَند = از پارسی سمند samand، نام گلی سپید رنگ…
✦ واژههای پارسی در زبان تازی
سنجاب: از پارسی سنجاب sanjab نام یکی از جانوران، در پارسی پهلوی سنچاب
سنجابی: از پارسی رنگ سنجابی (نزدیک به خاکستری)
سَنجِسبویه: از پارسی سَنگ سِبوُیه، گیاه پنج انگشتی با دانههای بسیار سخت و درشت
سِنجَفَر، سِنجرف: از پارسی شَنگَرف، رنگ سرخ و گیاهی یا کانی
سَنجِه: از پارسی سنجه sanje، وزنه، سنگِه، نام سنگی که در ترازو نهند و با ان سنگینی بارها را بسنجند
سِنداب: از پارسی سنداره (حرامزاده، پست وجلف)، سخت، سفت
سِندان: از پارسی سَندان (ابزار آهنگری)، از ریشهی اوستایی sekam ،sekamb ستون، استوار، پایه، سندانی (یکی از استخوانهای گوش)
سِندأ، سَندر: از پارسی سنداره، از ریشهی sand، ساختن، پدیدآمده، دلیر و سرسخت
سندباد: از پارسی سندباد، سنباد (نیروی اندیشه)
سَندری: از پارسی سنداره، دلی، بالا بلند، شیر درنده
سُندُس: از پارسی سندُس، sandes، سازنده، آفریننده، ابریشم بسیار نرم، سبز رنگ و باریک (جامهی بهشتیان)
سِندیان: از پارسی سِندیان sandiyan، سازندگان، بَلوت، درخت بلوت
سَنطُور، سَنطیر: از پارسی سَنتُر، از سازها
سَنوب: از پارسی سَنَه sane در زند و پازند sana بوده سپس sanath نوشته شده آنگاه به تازی رفته و sana نوشته شده است، نفرین و بدی، خشمناک، دروغگو
سَنّور: از پارسی سنّور san-var، در تازی گربهی نر
سو، سَو: از پارسی سُو su در پهلوی suk، بینایی، دید، روشنایی، سوی چشم، کم سو شدن چشم
سوار، اساوِر: از پارسی سوار savar ،asubar، در پهلوی asbar برگرفته از پارسی باستان asabara (پورداود)
سُوذانق، سوذَق، سوذنبق، شُوذانق: از پارسی سه دُنگ، یک ششم درهم، شاهین، چَرغ (مرغ شکاری، صَقَر، دستبند
سَوذَق: از پارسی سَوده، سودَک (ساییده شده)، زنجیر، دست بَرَنجَن(النگو)، دستیانه، دستبند
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
سنجاب: از پارسی سنجاب sanjab نام یکی از جانوران، در پارسی پهلوی سنچاب
سنجابی: از پارسی رنگ سنجابی (نزدیک به خاکستری)
سَنجِسبویه: از پارسی سَنگ سِبوُیه، گیاه پنج انگشتی با دانههای بسیار سخت و درشت
سِنجَفَر، سِنجرف: از پارسی شَنگَرف، رنگ سرخ و گیاهی یا کانی
سَنجِه: از پارسی سنجه sanje، وزنه، سنگِه، نام سنگی که در ترازو نهند و با ان سنگینی بارها را بسنجند
سِنداب: از پارسی سنداره (حرامزاده، پست وجلف)، سخت، سفت
سِندان: از پارسی سَندان (ابزار آهنگری)، از ریشهی اوستایی sekam ،sekamb ستون، استوار، پایه، سندانی (یکی از استخوانهای گوش)
سِندأ، سَندر: از پارسی سنداره، از ریشهی sand، ساختن، پدیدآمده، دلیر و سرسخت
سندباد: از پارسی سندباد، سنباد (نیروی اندیشه)
سَندری: از پارسی سنداره، دلی، بالا بلند، شیر درنده
سُندُس: از پارسی سندُس، sandes، سازنده، آفریننده، ابریشم بسیار نرم، سبز رنگ و باریک (جامهی بهشتیان)
سِندیان: از پارسی سِندیان sandiyan، سازندگان، بَلوت، درخت بلوت
سَنطُور، سَنطیر: از پارسی سَنتُر، از سازها
سَنوب: از پارسی سَنَه sane در زند و پازند sana بوده سپس sanath نوشته شده آنگاه به تازی رفته و sana نوشته شده است، نفرین و بدی، خشمناک، دروغگو
سَنّور: از پارسی سنّور san-var، در تازی گربهی نر
سو، سَو: از پارسی سُو su در پهلوی suk، بینایی، دید، روشنایی، سوی چشم، کم سو شدن چشم
سوار، اساوِر: از پارسی سوار savar ،asubar، در پهلوی asbar برگرفته از پارسی باستان asabara (پورداود)
سُوذانق، سوذَق، سوذنبق، شُوذانق: از پارسی سه دُنگ، یک ششم درهم، شاهین، چَرغ (مرغ شکاری، صَقَر، دستبند
سَوذَق: از پارسی سَوده، سودَک (ساییده شده)، زنجیر، دست بَرَنجَن(النگو)، دستیانه، دستبند
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻دیابت = Diabete، پانیذه، بیماری غَند
🔻مرض قند* = بیماری غَند، پانیذه
✍نمونه:
🔺دیابت یک اختلال متابولیک در بدن است =
پانیذه یک آشفتگی سوختوسازی در تَن است
🔺علائم و عوارض مرض قند چیست؟ =
نشانهها و پیامدهای بیماری غَند چیست؟
*"قَند" تازیشدهی(معربِ) واژهی پارسی "کَند" یا "غَند" است.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#دیابت #مرض_قند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻دیابت = Diabete، پانیذه، بیماری غَند
🔻مرض قند* = بیماری غَند، پانیذه
✍نمونه:
🔺دیابت یک اختلال متابولیک در بدن است =
پانیذه یک آشفتگی سوختوسازی در تَن است
🔺علائم و عوارض مرض قند چیست؟ =
نشانهها و پیامدهای بیماری غَند چیست؟
*"قَند" تازیشدهی(معربِ) واژهی پارسی "کَند" یا "غَند" است.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#دیابت #مرض_قند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
سپهری بر اینسان که بینی روان
توانا و دانا جز او را مخوان
تو رازِ جَهان تا توانی مجوی
که او زود پیچد ز جوینده روی
به داد و دِهِش دلْ توانگر کنید
بر آزادگی بر سرْ افسر کنید
که فرجام هم روزمان بگذرد
زمانه پی ما همیبشمرد
#فردوسی
همهآرزویم آنکه:
به جان تو هرگز مبادا گزند
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍀
🍀🍀
توانا و دانا جز او را مخوان
تو رازِ جَهان تا توانی مجوی
که او زود پیچد ز جوینده روی
به داد و دِهِش دلْ توانگر کنید
بر آزادگی بر سرْ افسر کنید
که فرجام هم روزمان بگذرد
زمانه پی ما همیبشمرد
#فردوسی
همهآرزویم آنکه:
به جان تو هرگز مبادا گزند
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍀
🍀🍀
☀️✨ زبان پارسی
از سرایندهی تاجیک #حاجی_محمد_شیرزاد
ﻣﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﺎﺭسی ﺭﺍ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭی میکنم
ﻭ ﺑﻴﺎﻥ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﻫﻨﮓﺩﺍﺭی میکنم
ﻣﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﻬﻠﻮی ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪهﺍﻡ ﺩُﺭ ﺩَﺭی
ﻭﺍﮊﻩﻫﺎی ﻧﺎﺏ ﺁن را ﺳﺎﺧﺘﺎﺭی میکنم
ﭼﻮﻥ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﮔﻨﺞ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺍﻧﺪﺭ ﺟﻬﺎﻥ
اﺣﺘﺮﺍﺯ ﺍﺯ ﻓﺤﺶ ﻭ ﻃﻌﻦ ﻭ جعلکاری میکنم
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﺎﺑﻜﺎﺭ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ بیﺍﺩﺏ
ﭼﻮﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺻﺒﺮ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭی میکنم
ﻓﺎﺭسی ﻭ ﺗﺎجیکی ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺩُﺭ ﺩَﺭی
ﻫﺮکسی ﻣﻨﻬﺎ کند ﻣﻦ بیﻗﺮﺍﺭی میکنم
ﻧﻴﺴﺖ ﻓﺮﻕ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻟﻬﺠﻪﻫﺎی ﺩﻟﻨﺸﻴﻦ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﻟﻬﺠﻪﻫﺎی خویش ﻛﺎﺭی میکنم
ﮔﻔﺖ ﺍﻧﺪﺭ ﺟﻤﻊ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﺷﻴﺮﺯﺍﺩ
ﻛﺰ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﺎﺭسی ﺧﻮﺩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭی میکنم!
☀️✨ @AdabSar
از سرایندهی تاجیک #حاجی_محمد_شیرزاد
ﻣﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﺎﺭسی ﺭﺍ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭی میکنم
ﻭ ﺑﻴﺎﻥ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﻫﻨﮓﺩﺍﺭی میکنم
ﻣﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﻬﻠﻮی ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪهﺍﻡ ﺩُﺭ ﺩَﺭی
ﻭﺍﮊﻩﻫﺎی ﻧﺎﺏ ﺁن را ﺳﺎﺧﺘﺎﺭی میکنم
ﭼﻮﻥ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﮔﻨﺞ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺍﻧﺪﺭ ﺟﻬﺎﻥ
اﺣﺘﺮﺍﺯ ﺍﺯ ﻓﺤﺶ ﻭ ﻃﻌﻦ ﻭ جعلکاری میکنم
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﺎﺑﻜﺎﺭ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ بیﺍﺩﺏ
ﭼﻮﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺻﺒﺮ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭی میکنم
ﻓﺎﺭسی ﻭ ﺗﺎجیکی ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺩُﺭ ﺩَﺭی
ﻫﺮکسی ﻣﻨﻬﺎ کند ﻣﻦ بیﻗﺮﺍﺭی میکنم
ﻧﻴﺴﺖ ﻓﺮﻕ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻟﻬﺠﻪﻫﺎی ﺩﻟﻨﺸﻴﻦ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﻟﻬﺠﻪﻫﺎی خویش ﻛﺎﺭی میکنم
ﮔﻔﺖ ﺍﻧﺪﺭ ﺟﻤﻊ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﺷﻴﺮﺯﺍﺩ
ﻛﺰ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﺎﺭسی ﺧﻮﺩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭی میکنم!
☀️✨ @AdabSar
اسب پیر و خسته تاریخ در خواب است.
کلکها دهان بگشایید، از خواب گران زمانه بگویید.
کلکها فریاد برآرید و یاری بخواهید؛ فریادی که از فراسوی ویرانههای تاریخ بگذرد و به کاخِ استورهها برسد.
کلکها فریاد برآرید و از استورهها بخواهید زمانه را بیدار کنند.
از بیداری نشسته بر پشتِ توسنِ استورهها بخواهید به دادمان برسد.
اسب پیر و خسته تاریخ در خواب است.
نویسنده و گوینده #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🌍 @AdabSar
کلکها دهان بگشایید، از خواب گران زمانه بگویید.
کلکها فریاد برآرید و یاری بخواهید؛ فریادی که از فراسوی ویرانههای تاریخ بگذرد و به کاخِ استورهها برسد.
کلکها فریاد برآرید و از استورهها بخواهید زمانه را بیدار کنند.
از بیداری نشسته بر پشتِ توسنِ استورهها بخواهید به دادمان برسد.
اسب پیر و خسته تاریخ در خواب است.
نویسنده و گوینده #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🌍 @AdabSar
Telegram
attach 📎
ادبسار
پویایی هر زبان زمانی آغاز میشود که از ایستایی دوری گزیند. «ضیاالدین هاجری» 🖋📋 واژههای بیگانه در دستور زبان پارسی «بخش پنجم» گردآورنده: #بزرگمهر_صالحی #تنوین : دوکژه، نَوناندن #جامد : فسرده، بَربَست، دج، برناگرفته #جمع : رَمَن، از…
پویایی هر زبان زمانی آغاز میشود که از ایستایی دوری گزیند. «ضیاالدین هاجری»
🖋📋 واژههای بیگانه در دستور زبان پارسی
«بخش ششم»
گردآورنده: #بزرگمهر_صالحی
#حرف_ربط_مرکب : آویزهی پیوندی آمیخته، وات آمیزهی پیوند، وات بند آمیخته
#حرف_ربط_مفرد : تک وات
#حرف_صدادار : واکه، آواپذیرواژ. فزون بر آنکه واژهی «سدا» هم پارسی است
#حرف_عطف : وات بست، آویزهی گرایشی
#حرف_مشدد : واژفشرد، واک فشارده
#حرف_هجا: واژ، وات، نویسه، سازه
#حرف : واژ، وات، نویسه، گپ، گفتار
#حرف_اضافه : وابسته ساز، وات افزایی، افزودهواژ
#حرف_استفهام : پُرسواژ
#حرف_تعریف : شناس واژ، ویمندواژ
#حرف_ساکن : خموش واژ، خامش واژ
#حرف_شرط : پیمانواژ، فزود زاب
#حرف_صله : وات پیوند
#حرکات : آواها، نماهای آوایی
#حرکت : آوا، جنبش
#حروف_ربط_عطفی : پیوندهای گرایشی
#حروف_ربط_مرکب : وابسته سازهای آمیخته
#حروف_روابط : واجهای پیوندگر
#حروف_زاید_در_افعال : بیهوده واجها، ناواجها در کروازها
#حروف_ساکن : واژهای ناخوانا
#حروف_شرط : واتهای بایسته، آویزهای پیمانی، واجهای پیمانی
#حروف_عطف : واجهای بازگشت
#حروف : واتها، واجها، بندواژها
دنباله دارد
#پارسی_پاک
🖋📋 برجستهترین بازخنها (منابع):
۱- پیوستهای فرهنگ ساختاری زبان پارسی، ضیاالدین هاجری
۲- فرهنگ نظام با ریشهشناسی، محمدعلی داعیالاسلام
۳- فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی، محمد حیدری ملایری
📋🖋 @AdabSar
🖋📋 واژههای بیگانه در دستور زبان پارسی
«بخش ششم»
گردآورنده: #بزرگمهر_صالحی
#حرف_ربط_مرکب : آویزهی پیوندی آمیخته، وات آمیزهی پیوند، وات بند آمیخته
#حرف_ربط_مفرد : تک وات
#حرف_صدادار : واکه، آواپذیرواژ. فزون بر آنکه واژهی «سدا» هم پارسی است
#حرف_عطف : وات بست، آویزهی گرایشی
#حرف_مشدد : واژفشرد، واک فشارده
#حرف_هجا: واژ، وات، نویسه، سازه
#حرف : واژ، وات، نویسه، گپ، گفتار
#حرف_اضافه : وابسته ساز، وات افزایی، افزودهواژ
#حرف_استفهام : پُرسواژ
#حرف_تعریف : شناس واژ، ویمندواژ
#حرف_ساکن : خموش واژ، خامش واژ
#حرف_شرط : پیمانواژ، فزود زاب
#حرف_صله : وات پیوند
#حرکات : آواها، نماهای آوایی
#حرکت : آوا، جنبش
#حروف_ربط_عطفی : پیوندهای گرایشی
#حروف_ربط_مرکب : وابسته سازهای آمیخته
#حروف_روابط : واجهای پیوندگر
#حروف_زاید_در_افعال : بیهوده واجها، ناواجها در کروازها
#حروف_ساکن : واژهای ناخوانا
#حروف_شرط : واتهای بایسته، آویزهای پیمانی، واجهای پیمانی
#حروف_عطف : واجهای بازگشت
#حروف : واتها، واجها، بندواژها
دنباله دارد
#پارسی_پاک
🖋📋 برجستهترین بازخنها (منابع):
۱- پیوستهای فرهنگ ساختاری زبان پارسی، ضیاالدین هاجری
۲- فرهنگ نظام با ریشهشناسی، محمدعلی داعیالاسلام
۳- فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی، محمد حیدری ملایری
📋🖋 @AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻سیانس، سئانس، سانس = Seance، نشست، نیابه(=نوبت، بنگرید به www.tg-me.com/AdabSar/4742)
✍️نمونه:
🔺سینماهای نمایشدهندهی این فیلم، تا سئانس آخر مملو از تماشاچی بود =
رُخشارگاههای نمایشدهندهی این رُخشاره، تا نیابهی پَسین، پر از بیننده بود
🔺قبل از شروع سئانس دوم، به سینما وارد شدم =
پیش از آغاز نیابهی دوم، به نماخانه اَندَر شدم
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#سیانس #سئانس #سانس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻سیانس، سئانس، سانس = Seance، نشست، نیابه(=نوبت، بنگرید به www.tg-me.com/AdabSar/4742)
✍️نمونه:
🔺سینماهای نمایشدهندهی این فیلم، تا سئانس آخر مملو از تماشاچی بود =
رُخشارگاههای نمایشدهندهی این رُخشاره، تا نیابهی پَسین، پر از بیننده بود
🔺قبل از شروع سئانس دوم، به سینما وارد شدم =
پیش از آغاز نیابهی دوم، به نماخانه اَندَر شدم
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#سیانس #سئانس #سانس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸