Telegram Web Link
🗣 دروغ در اندیشه‌ی فردوسی


در اندیشه‌ی روشن فردوسی، دروغ یکی از بیماری‌های ویرانگر رفتاری است که از دیرباز در زمان‌های گوناگون دامن‌گیر توده‌های مردمی بوده است.
بی‌گمان مردمانی که دروغ میان‌شان رواگ یافته باشد؛ چپیره‌یی نابه‌سامان و ناسوده خواهند داشت و در سراشیبیِ فرود کشانده می‌شوند.

به باور او مردمانی راه پیشرفت می‌پیمایند که فرهنگ راستی و درست‌کاری میان‌شان نهادینه باشد و فرافکنی در هر اِزلیم، کینه و ناباوری را پیشکش و هرگونه همکاری و هم‌راستایی و مهرورزی را میان آنان نابود می‌کند.

او به نیکویی می‌داند که پیامدهای دروغ مردم را به مرداب گندیده می‌کشاند و آب‌های آلوده به آن‌ها می‌نوشاند و سرانجام تخم دروغ در سرزمین جان و روان آنان پرورش می‌یابد و به درختی تنومند مانیده می‌شود و میوه‌های تلخ و کشنده به بار می‌آورد. پس با این همه بایسته است که این بیماری زیان‌بار رفتاری از خوی همگان زدوده و بی‌درنگ درمان شود.

از این روست که فردوسی بزرگ می‌سراید:
رخ مرد را تیره دارد دروغ
بلندیش هرگز نگیرد فروغ

به گرد دروغ هیچ‌گونه مگرد
چو گردی، شود بخت را روی زرد

مکن دوستی با دروغ‌آزمای
همان نیز با مرد ناپاک‌رای

زبان که به راستی یار نیست
به گیتی کس او را خریدار نیست

چو خواهی که بخت از تو گیرد فروغ
زبان را مگردان به گرد دروغ!


نویسنده و فرستنده: #بلال_ریگی
#پیام_پارسی

✍🏻 پی‌نوشت:
چپیره ← جامعه
ناسوده ← ناامن
فرود ← سقوط
اِزلیم ← ملت، ملیت

@AdabSar
🔷💠🔹🔹
برشی سراسر پارسی از گفتاورد (مناظره) خسرو و فرهاد
📗 «پنج گنج» #نظامی
🌱 ریزنگارنده (مینیاتوریست): #مجید_مهرگان


بگفت از دل شدی عاشق بدین‌سان؟
بگفت از دل تو می‌گویی من از جان

بگفتا عشق شیرین بر تو چون است؟
بگفت از جان شیرینم فزون است

بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب؟
بگفت آری چو خواب آید، کجا خواب؟

بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک؟
بگفت آنگه که باشم خفته در خاک

بگفتا گر خرامی در سرایش؟
بگفت اندازم این سر زیر پایش

بگفتا گر کند چشم تو را ریش؟
بگفت این چشم دیگر دارمش پیش

بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ؟
بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ

بگفتا گر نیابی سوی او راه؟
بگفت از دور شاید دید در ماه

بگفتا دوری از مه نیست در خور
بگفت آشفته از مه دور بهتر

بگفتا گر بخواهد هر چه داری؟
بگفت این از خدا خواهم به زاری

بگفتا گر به سر یابیش خوشنود؟
بگفت از گردن این وام افکنم زود

بگفت از عشق کارت سخت زار است
بگفت از عاشقی خوش‌تر چه کار است؟

بگفتا جان مده بس دل که با اوست
بگفتا دشمنند این هر دو بی‌دوست

🌿 #چکامه_پارسی
🍃 @AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی


🔻نقشه (شهر، کشور، جهان) = بوم‌نامه، ره‌نامه، نگاره، زمین‌نگار، زمین‌نما، جهان‌نما
🔻نقشه (دزدی) = برنامه، گرنامه
🔻نقشه (ساختمان) = بـَرنـِگار، افکنه، اندازنامه، پردازمان، نیرنگ، گَرته
🔻نقشه‌برداری = نگاره‌برداری، گَرته‌برداری
🔻نقشه جغرافیایی = نگاره‌ی گیتایی، گیتی‌نگاره
🔻نقشه‌کشی = گیتی‌نگاری، پایه‌ریزی، برنامه‌ریزی
🔻نقشه‌کشیدن = نگارَکیدن، برنامه‌‌ریختن

✍️نمونه:
🔺پیش از رفتن به سفر، نقشه‌ی مقصد را تهیه کرد =
پیش از راهی شدن، ره‌نامه‌ی آماجگاه را فراهم کرد

🔺نقشه‌ی تراکم جمعیت ایران=
نگاره‌ی انبوهی مردم ایران

🔺نقشه‌ی شومی در سر داشت =
برنامه‌ی شومی در سر داشت

#مجید_دری
#پارسی_پاک
#نقشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادب‌سار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
آنچه او هم نو است و هم کهن است
سخن است و در این سخن سخن است

ز آفرینش نزاد مادر کن
هیچ فرزند خوبتر ز سخن

تا نگویی سخنوران مُردند
سر به آب سخن فرو بردند

چون بری نام هر کرا خواهی
سر برآرد ز آب چون ماهی

بنگر از هرچه آفرید خدای
تا ازو جز سخن چه ماند به‌جای

یادگاری کز آدمیزاد است
سخن است آن دگر همه باد است

#نظامی
#چکامه_پارسی

🌿 @AdabSar
💭 آدمی که از پرسیدن دست می‌کشد از اندیشیدن باز ایستاده است.
چون اندیشیدن
هرچه باشد
پرسیدنی همیشگی است برای رسیدن
به پاسخ و آن آدمی که نمی‌اندیشد
سخن هم نمی‌گوید.
تنها سدا(صدا)هایی از خود بیرون می‌دهد.
هر آن جا که فرهنگ خاموش می‌شود
یا خاموشش می‌کنند
همبودگاه آدمیان(جامعه انسانی) می‌میرد!
و به همراهش زبان هم...

#ایوان_کلیما
#پیام_پارسی

💭 @AdabSar
دّرین ره مدان توشه و بار نیک
به از دانشِ نیک و کردارِ نیک

از این گیتی ار پاک و دانا شوی
به هر گامی آنجا توانا شوی

که نادان بدانجای خوارّست و زشت
شه آنجاست درویش نیکوسرشت

به دانایی این ره به جایی بری
به بی‌دانشی هیچ ره نسپری

#اسدی_توسی
#چکامه_پارسی

🌠 @AdabSar
ز یزدان بترس و ز ما شرم‌ دار
نگه کن بدین گردشِ روزگار

که این تختِ شاهی نمانَد دراز
به خَوشّی رَوَد زود خوانند باز

یکی را برآرد به ابر بلند
یکی زو شود خوار و زار و نژند

همه راستی باید و مردمی
ز کژّی و آزار خیزد کمی
#فردوسی

امید آن‌که:
همه نیکوی باد کردارِ ما


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌿
🌿🌿
با نقطه نقطه
نقطه‌ی خون
خون رهروان
خون هزار مهسا خون بسی جوان

این نقشه بر سراسر میهن
درحال شکل‌گیری و گسترانگی
می‌گسترد به هر سو در بیکرانگی

این نقشه را شبانه به یکبار
نتوان کشید و دید
در طول سالیانش با خون توان کشید
با خون نسل‌ها
پررنگ و آشکار شود در برابرت
تا ناکجای هرگزیِ حیرت‌آورت

این نقشه‌ی شکفتگی و شادی وطن
این نقشه‌ی رهایی و آزادی وطن…

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar
در شبی مرده شرار سخنی پیدا شد
لال بودیم که دال دهنی پیدا شد

سال‌ها دربه‌در وادی ظلمت گشتیم
آفتابی زد و در ما وطنی پیدا شد

شب دیجور که جوینده‌ی مشعل بودیم
سری افروخته بالای تنی پیدا شد

«مردی از خویش برون آید و کاری بکند»
گفتم این را و شگفتا که «زنی» پیدا شد

تیشه این مرتبه در پنجه‌ی شیرین افتاد
که ز هر پنجه‌ی او کوهکنی پیدا شد

همه غم‌های جهان دور و برم صف بستند
ناگه از آینه‌ام صف‌شکنی پیدا شد

غم که می‌گفت: «کسی هیچ هماوردم نیست»
گفتمش هست که مانند منی پیدا شد

#مرتضا_لطفی

#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی
💇🏻‍♀ @AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی


🔻عوض = جایگزین، جانشین، جابجا، به‌جای، پاداش
🔻عوض‌شدن = دیگر شدن، دگرگون‌شدن، جایگزین‌شدن
🔻عوض‌شدنی = جایگزین‌شدنی
🔻عوض‌کردن = دیگر کردن، دِگَریدن، دگرگونی، جابجاکردن
🔻عوض و بدل = جایگزین، جابجا، پایاپای
🔻عوضی = دیوانه، نادرست
🔻معاوضه = جایگزینی، دادوستد
🔻معاوضه کردن = جایگزین‌کردن
🔻معوضه = جانشین
🔻تعویض = جابجایی، تاخت، جایگزینی
🔻بلاعوض = بی‌بازگشت، رایگان، بی‌مُزد
🔻در عوض = در برابر، به‌جای

✍️نمونه:
🔺ماشین معیوب مشتری را تعویض کردند =
خورو آکمَند خریدار را جایگزین کردند

🔺خدا عوضت بده =
خدا پاداشت بدهد

🔺رنگ بعضی از حیوانات در فصول مختلف سال عوض می‌شود =
رنگ برخی از جانوران در موسم‌های گوناگون سال دیگر می‌شود/دگرگون می‌شود/برمی‌گردد

🔺عوض این که معذرت‌خواهی کنی، فحش هم می‌دهی؟ =
به جای این که پوزش بخواهی، دشنام هم می‌دهی؟

🔺برای تعویض پاسپورت اقدام کرد =
برای جایگزینی گذرنامه دست‌به‌کار شد

🔺حاضر به معاوضه آپارتمان با زمین هستم =
آماده‌ی جایگزینی اَپَرَک با زمین اَستَم

🔺لباسشان را با هم عوض کردند =
جامه‌شان را با هم تاخت زدند

🔺مسیر را عوضی رفته بود =
راه را نادرست رفته بود

🔺مرتیکه‌ی عوضی! =
مَردَکِ دیوانه!

#مجید_دری
#پارسی_پاک
#عوض #عوضی #معاوضه #معوضه #تعویض
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادب‌سار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
ادب‌سار
پویایی هر زبان زمانی آغاز می‌شود که از ایستایی دوری گزیند. «ضیاالدین هاجری» 🖋📋 واژه‌های بیگانه در دستور زبان پارسی            «بخش سوم»            گردآورنده: #بزرگمهر_صالحی #اضافه_تخصیصی : فزایش ویژگی، فزونی ویژیک #اضافه_تشبیهی : فزایش همانندی، فزوده‌ی…
پویایی هر زبان زمانی آغاز می‌شود که از ایستایی دوری گزیند. «ضیاالدین هاجری»


🖋📋 واژه‌های بیگانه در دستور زبان پارسی
           «بخش چهارم»
           گردآورنده: #بزرگمهر_صالحی


#ایجاب : پاسخ، پاسخی، بایستگی
#ایجاز_مخل (مُخِّل): فشرده‌ی کاستار
#ایجاز : فشرده گویی، کوته گرایی
#ایهام : گُمانِش،گمان انگیزی
#بسیط : ساده، نیامیخته، نابرگرفته

#بعید : دور بیگانه
#بیان : روشن‌ساز، روشن کننده، روشنگر
#تا (تاء): ت کشیده
#تا_مربوطه (تاء): ة گرد
#تاکید #تاکیدی : استواری، پافشاری، فشارش، سختار

#تتابع_اضافات : پیاپی شدگی فزودگان، پیواره فزود (پیشنهاد نگارنده)
#تجزیه : واکاوی، واکافت
#تجزیه_و_ترکیب : واکاوی و آمیخت (پیشنهاد نگارنده)
#تجوید : درست‌خوانی، شمرده‌خوانی، نیک‌خوانی
#تحریف : واتگشت، وارون گفت (پیشنهاد نگارنده)

#تخصیص : ویژگی
#ترتیب : آرا، آرایی، دَهناد
#ترتیبی : آرایی، دهنادی، سامانی
#ترخیم (تَرخیم): واتکاهی
#ترکیب : پایه‌شناسی، بنیان‌شناسی(پیشنهاد نگارنده)

#التزامی : واداری، بایستگی، شایدی
#تشدید : فشاره
#تصریف : برگردان، بازگردان، چرخش، چرخانش
#تصغیر : خُردی، کوچکی، کوچک نمود، کهاندن
#تعریف : روشن ساخت، روشن کردن، بازنمود (پیشنهاد نگارنده)، شناساندن
#تنازع :پرگاس، درگیری، کشمکش


دنباله دارد
#پارسی_پاک


🖋📋 برجسته‌ترین بازخن‌ها (منابع):
۱- پیوست‌های فرهنگ ساختاری زبان پارسی، ضیاالدین هاجری
۲- فرهنگ نظام با ریشه‌شناسی، محمدعلی داعی‌الاسلام
۳- فرهنگ ریشه‌شناختی زبان پارسی، محمد حسن‌دوست

📋🖋 @AdabSar
همه کارها از فروبستگی
گشاید ولیکن به آهستگی

فروبستن کار در ره بود
گشایش در آن نیز ناگه بود

#نظامی
#چکامه_پارسی

🌠 @AdabSar
ادب‌سار
✦ واژه‌های پارسی در زبان تازی سُطَط = از پارسی ستاوه، stave فریفتاری و درغگویی، ستمگران و ستم پیشگان (آنندراج) و (منتهی الارب) سَطل = از پارسی شَتَل، دَلو سِفار = از پارسی افسار، دهانه‌بند چهارپایان سَفّاط(تک:سَفَط) = از ریشه‌ی پارسی سبد، sabad، پشکی کوچک…
✦ واژه‌های پارسی در زبان تازی


سِکَنجبیل = از پارسی سِکنَگَبین، سرکه و انگبین و نانوک(نعنا)، sek-angabin سک= سرکه+انگبین، انگ (زنبور)+بن= شیره‌ای که از بن زنبور برآید
سِکّین = از پارسی چکین (چاقو)
سِل = از پارسی سل، شُش، بیماری سل
سِلاح = از پارسی و اوستایی سِلَهش، جنگ‌افزار، گَدَر، زینه، سِنه، سنا
سلاحدار = بنگرید به سلاح

سَلبَند = از پارسی سَربَند، افسار نگهداری سَر اسب
سّلجم = از پارسی شلغم
سَلَحشُر = از پارسی سَلَهشور،ذرزمجو، گُرد
سُلَحفات = از پارسی سَوله‌پای (لاک‌پشت)، سوله=فرو رفتن پای و شکم
سلِخَف = از پارسی سِلخَف، از سال (=زندگی)+ خفه، زندگی تنگ و نَزار

سَمادیر = از پارسی سَمراد(وهم)
سَماسِره = از پارسی سمسار، سمساران
سمُاق = از پارسی  sumac، سماع یا سماک، تُتُم، تُتری
سُمّاقی = از پارسی سُماک، به رنگ سماغ
سَمانجونی = از پارسی آسمانگون
سُمانی = از پارسی سمانی، از مرغان آبی

سَماهیج = از پارسی ماش ماهی، جزیره‌ای در شاخاب پارس میان بحرین و عمان
سُمبادَج = از پارسی سنباده، sonb-ade سنگی باشد که با آن کارد و شمشیر تیز کنند
سمبوسک = از پارسی سنبوسه، sanbuse، هرچیز سه گوش و نوک تیز، در گذشته گونه‌ای شیرینی بوده و امروزه گونه‌ای خوراک است
سَمج = از پارسی سَمَه و سُمچ: راهروی زیر زمینی، سرداب، شیر چرب
سَمَرَّج، سمَرّه = از پارسی سه‌مَرت(مرتبه)، سه بار، سه کـرت


@AdabSar

دنباله دارد

📜 بازخن‌ها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشته‌ی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وام‌واژه‌ها در زبان عربی، شهاب‌الدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ

فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی


@AdabSar
چه غوغای ترسناکی برپاست
انجا که دوربین دست نمی‌ساید
چه زندگی‌ها
سوخته است
چه سوگمایه‌های بی‌نامی
در دهان شکسته‌ی دوربین
و در نمایی دیگر
به چشم خویشتن دیده‌ام
که
آنان دوربین‌هایشان را سر بُریده‌اند.


سراینده و فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#چکامه_پارسی

@AdabSar
هرکه خود را چنانکه بود شناخت
تا ابد سر به زندگی افراخت

چون تو خود را شناختی به‌درست
نگذری گرچه بگذری ز نخست

#نظامی
#چکامه_پارسی

💡 @AdabSar
🖋📚 پندنامه‌ی اردشیر بابکان که از کهن‌ترین نوشته‌های به‌جا مانده است:

۱- راستی
شاه را نسزد که دروغ گوید، که کسی به دروغ گفتنش ناگزیر نسازد.
پیشینیان گفته‌اند درستی شهریار برای مردم از فراوانی بهتر است. شاه اگر نزدیکان خویش را راست آرد، هر یک از آنان نیز با نزدیکان خویش چنین کنند تا سرانجام همگی مردم راست آیند. بدانید شهریار تا آن‌گاه که راست‌آوردن ویژگان را آغاز نکند، نباید در اندیشه‌ی راست آوردن توده‌ی مردم برآید و شاه اگر نادرست باشد به که فرمان نراند.

۲- دوراندیشی
پیشینیان گفته‌اند دگرگونی‌ها آنگاه روی دهند که به روزگار خوش‌گمان باشیم. پادشاهانی بوده‌اند که در سربلندی به یاد خواری و در آسودگی به یاد نگرانی و در شادی به یاد اندوه و در سرمستی به یاد توده‌ی مردم و در توانایی به یاد ناتوانی بوده‌اند و دوراندیشی در داشتن همه است. از پادشاهانی نباشید که نه‌تنها کاری نکردند، که کارهای نیک گذشتگان را تباه کردند و کشور را برای آیندگان ویران برجای نهادند.

۳- میانه‌روی
بدانید روزگار شما را به چند خوی وا دارد:
بخشندگی تا آن‌جا که کار به ریخت و پاش انجامد
سختگیری تا کار به زفتی* کشد
شکیبایی تا به کودنی رسد
گزک‌جویی تا به سبک‌سنگی انجامد
زبان‌بازی تا به ژاژخایی/یاوه‌سرایی کشد
خاموشی تا به گنگی نزدیک شود
شاه باید که در هریک از این خوی‌ها تا آن‌جا که نکوست پیش رود و چون به مرز رسد بایستد و خویشتن بدارد و پای‌فراتر ننهد.

۴- برنامه‌ریزی
شاه اگر برای کار و بیکاری و خوردن و آشامیدن و دانش‌اندوختن و خوش‌گذرانی برنامه نهد، کارها به گاه خویش انجام گیرد و پیش و پس نشود و کارهای امروزش از کارهای فردا باز ندارد .از نابسامانی کارها دو زیان برخیزد: یکی آن که خِرد کاستی گیرد که این سخت‌تر است. دیگر، ناتوانی تن که از کمبود در خوراک و جنبش پدید آید. بدانید که زیور شاهان در بسامانی کارهای روزانه‌شان باشد.

۵- پرهیز از چاپلوسان
بدانید که شاه باید از چاپلوسان بیش‌تر از آنان که از وی دوری کنند بترسد و از ویژگان بد بیش از توده‌ی بد بپرهیزد. نیک می‌دانم که شما فزون بر کار شهریاری، گرفتار همسران، فرزندان، وزیران، هم‌نشینان و دوستان نیز خواهید بود. از اینان جز اندکی از ایشان پرهیز کنید که کاری اگر کنند برای گرمی بازار امروز و زندگی فردای خویش است و خویشتن را توده‌ی مردم دانند و توده را جز ویژگان که خود از آنان باشند نشناسند.

۶- رایزنی با مردم
بدانید اگر شهریار به کسانی جز ویژگان نیز روی آرد و جز وزیران را نیز به خود نزدیک کند و از آنان سخن بشنود، درهایی تازه بر او گشاده شود و از آن‌چه بر وی پوشیده مانده بوده است آگاه شود. چه گفته‌اند: هر گاه شهریار از آنان که هنوز استوارشان نمی‌دارد پرهیز کند، پرده‌ی تاریک بی‌خبری بر او افتد. نیز گفته‌اند: هرچه مردم از شاه دورتر، وزیران آسوده‌تر.

۷- فرهنگ‌سازی
بدانید شهریاری از دو جای آسیب ببیند: یکی از چیرگی دشمن و دیگری تباهی فرهنگ. بدانید رزمتان با مردم دیگر پیش از جنگیدن با فرهنگ نادرستی که در مردم خودتان است، این نه پاسداری که از دست‌دادن است. با دل‌هایی که یکرنگ نیستند و دست‌هایی که دشمن یکدیگرند با دشمنان چگونه می‌رزمید؟ بازداشتن دشمن و پایداری و پاسداری از مرز، انجام‌ نپذیرد مگر به فرهنگ نیک و راهبردی درست.

۸- کارآفرینی
بدانید که نابودی شهریاری‌ها از سستی در گماردن مردم به کارها و پیشه‌های شناخته است. اگر بیکاری در مردم فزونی گیرد، در کارها بنگرند و در ریشه‌ها بیندیشند و از آن‌جا که سرشت‌ها گوناگون است، از گونه‌گونی منش‌ها، روش‌های ناهمگون برخیزد و از ناهمگونی روش‌ها، دشمنی و کینه‌توزی و خرده‌گیری. از ناهمسازی مردم دشواری دیگری برخیزد و آن این که شاه از هم‌داستان کردن ایشان درماند.

۹- نقدپذیری**
بدانید که چیرگی‌تان تنها بر تن مردم است که شاهان را بر دل‌ها دستی نیست. شما هرگز نتوانید که زبان مردم را از بدگویی و نکوهش خویش بسته نگاه دارید، چنان‌که زشت را نتوانید زیبا سازید. از این رو، هر کسی از شما بخواهد شیوه‌ای برگزیند که از وی جز به نیکی یاد نکنند، چشمانی بر خویش بگمارد تا در آگاهی بر کاستی‌های خویش، از مردم کشور پیش افتد.

۱۰- مهرورزی
برترین رهبری گشودن دو در برای مردم است: یکی در دلسوزی و مهر و بخشندگی و چشم‌پوشی و گشاده‌رویی، و دیگری در تندی و بیم‌دادن و سخت‌گیری و پافشاری و ترش‌رویی. من هر دو را در مهر می‌نامم. چه گشودن در ناخوشایند در کنار در خوشایند، به بستن در ناخوشایند بهتر می‌انجامد. بدانید که خوشی شهریاران درست در مهر ورزیدن به مردم است و هر که بدخواه همه‌ی مردم باشد دشمن خویش است.


فرستنده: #کوروش_آریاویج
برگردان شده به #پیام_پارسی


📜 پی‌نوشت ادبسار:
*به‌گمان فردید(منظور)تندخویی و درشتی باشد
**نقدپذیری= سنجش‌پذیری، نکوهش‌پذیری

@AdabSar
🔷💠🔹🔹
بدو گفت کاِی مهترِ شادکام
همی گم کنی اندرین کار نام
که تختِ کیان چون تو بسیار دید
نخواهد‌ همی با کسی آرمید

هر آن‌گه که گویی رسیدم به جای
نباید به گیتی مرا رهنمای
چنان دان که نادان‌ترین‌کس تّوْی
اگر پندِ دانندگان نشنوی

اگر نیک باشی بمانَدْت نام
به تخت کَیی‌بَر بَوی شادکام
و گر بد کنی جز بدی ندرَوی
شبی در جهان شادمان نغنَوی
#فردوسی

امید آن‌که:
تو را باد فرخنده‌تر شب ز روز


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
💐
💐💐
ز کم‌خوارگی کم شود رنج مرد
نه بسیار ماند آنکه بسیار خورد

همیشه لب مرد بسیارخوار
در آروغ بد باشد از ناگوار

چو شیران به اندک‌خوری خوی گیر
که بددل بود گاو بسیارشیر

#نظامی
#چکامه_پارسی

@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی


🔻روح = روان، فَروَهَر، جان، درونمایه، جانمایه
🔻روح ابدی = روان نامیرا، انوشه‌روان، انوشیروان
🔻روح‌افزا = جانفزا
🔻روح‌الارواح = جانِ جان‌ها، جانِ جانان
🔻روح‌الامین = جبراییل
🔻روح‌القدس = روان پاک، روانبخش، جبراییل
🔻روح‌انگیز = دل‌انگیز، شادی‌آور، روانبخش
🔻روحانی = ایرمان(پیشوا، موبِد)، دین‌یار، آیین‌یار، مُغ‌مَرد، مینوی، جانی، کاتوزی
🔻روحانیت = دینبران
🔻روحانیون = مُغ‌مَردان، آیین‌مَداران، مینوگان، مینویان
🔻روحبخش = جانبخش، شادی‌بخش، شادی‌آور
🔻روح‌پرور = شادی‌بخش، جانفزا، جان‌پرور، دل‌انگیز، روانبخش، پرورنده‌ی روان
🔻روحی = مینوی، روانی
🔻احضار روح = فراخوانی فَروَهَر
🔻امراض روحی = بیماری‌های روانی
🔻بی‌روح = بی‌جان، مُرده
🔻تضعیف روحیه = سُستاندَن
🔻ذی‌روح = جاندار
🔻روحیه = خو، خوی
🔻روحیه‌ی ورزشکاری = خوی ورزشکاری
🔻طبع روحانی = مینوسرشت، مَنِشِ مینوی
🔻عالَم روحانی(آخرت) = مینو
🔻قبض روح = میراندن، جان‌گرفتن، جان‌سِتاندن
🔻قبض روح شدن = جان‌سپردن، جان‌باختن

✍️نمونه:
🔺خواستند روح مرحوم را احضار کنند =
خواستند فَروَهَر درگذشته را فرابخوانند

🔺نیتش شادی روح مرحومان بود =
آرمانش شادی روانِ درگذشتگان بود

🔺از لحاظ روحی خیلی بهم ریخته بود =
از دید روانی بسیار بهم ریخته بود

🔺روح این کار با خُلقیاتش موافق نبود =
جانمایه‌ی/درونمایه‌ی این کار با سرشتش سازگار نبود

🔺ماده مقدم بر روح بود یا بالعکس؟ =
ماتَک پیشتر از روان بود یا بوارونه؟

🔺صورت روحانی‌ای داشت =
چهره‌ی مینوی‌ای داشت

🔺از روحانیون معروف بود =
از مُغ‌مَردان نامدار بود

🔺وقتی رسیدند که دیگر روحی در بدن نداشت =
زمانی رسیدند که دیگر جانی در تن نداشت

🔺گروهی که "کاتوزیان" خوانی‌اش
برسم پرستندگان دانی‌اش ...(فردوسی)

🔺چو موبد بدید اندر آمد بدر
ابا او یکی "ایرمان" دگر (فردوسی)

#مجید_دری
#پارسی_پاک
#روح #روحانی #روحانیت #روحانیون #روحیه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادب‌سار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸

به ما زان نیاکان نیکی‌پسند
زبانی رسیده‌ست بس ارجمند

بر این تختِ زرینِ گوهرنشان
چو یاگندِ سُرخّند این واژگان

دریغ است اگر گنج خود برکنی
به دریوزه بیگانه را در زنی

دل‌آژیده گردد ز ما آن نیای
چو خرمهره بیند به پیروزه‌جای

سخن را نشاید چنین بدگِلی
کلوخ آوری پیش و گوهر هِلی

دل از گفتِ بیگانگان سرد کن
مگو جز سره‌واژگان در سَخُن



#اوستا_صدرزاده
#چکامه_پارسی
❐࿐ @AdabSar
2024/10/02 14:21:02
Back to Top
HTML Embed Code: