Telegram Web Link
این‌روزها باریده غم بر جان شب‌بوها
گلگون شده دشت و دمن با خون آهوها

کوچیده از تالاب عشق و برکه‌ی دل‌ها
تصنیف قوها و غزل‌های پرستوها

یک روز بام زندگی جَلد کبوتر بود
حالا شده جای پَرِ خونینِ تیهوها

دیگر صدای رقص و آوازی نمی‌آید
حتی صدای ساده‌ی ساز النگوها 

دریا پر از ماهی آزاد است اما ما
در تُنگ هستیم و اسیر تور جاشوها

می‌پیچد آخر عطر و بوی صلح و آزادی
مانند بادی در میان موج گیسوها

#علی_اکبر_سلطانی

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar
تهمینه‌هایمان گیسو بریدند
بر سینه کوفتند
غمگین ترانه‌ی داغ را مویه کردند
در سوگ سهراب‌هایمان
کاین بار نه پدر
پدرخواندگانی که گاه مهربانی
نقش فریب بود در کلامشان
فرمان مرگ را
از پشت پیشخوان سنگی دل‌هاشان صادر کردند
تهمینه‌هایمان گیسو بریدند
مجلس اندوهشان را پایانی نیست
که دشت‌های شقایق
داغ یلانشان را به نمایش می‌گذارند

#محمدمحسن_سوری (سهره)

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀@AdabSar
با نقطه نقطه
نقطه‌ی خون
خون رهروان
خون هزار مهسا خون بسی جوان

این نقشه بر سراسر میهن
درحال شکل‌گیری و گسترانگی
می‌گسترد به هر سو در بیکرانگی

این نقشه را شبانه به یکبار
نتوان کشید و دید
در طول سالیانش با خون توان کشید
با خون نسل‌ها
پررنگ و آشکار شود در برابرت
تا ناکجای هرگزیِ حیرت‌آورت

این نقشه‌ی شکفتگی و شادی وطن
این نقشه‌ی رهایی و آزادی وطن…

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar
همه جامه‌ی رزم بیرون کنید
همه خوب‌کاری بر افزون کنید

چه بندی دل اندر سرای سپنج
که دانا نداند یکی را ز پنج

زمانی چُن آهرمن آید به جنگ
زمانی عروسی پر از بوی و رنگ

بی‌آزاری و خامُشی برگزین
که گوید که نفرین به از آفرین؟
#فردوسی

همراه نازنینم:
تو دانی که با ما چه کردی به مهر
که از جان تو شاد بادا سپهر



گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌼
🌼🌼
🌼🌼🌼
Forwarded from ادب‌سار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔹کوروش

در یک غروب کهنه و بی رونق و تار
در حسرت یک پنجره تا روشنایی
در جست‌وجوی روزنی سوی رهایی
در آرزوی فرصت دیدار انسان
هی می‌کنم من توسن اندیشه‌ام را
هر سو شتابان!

در زیر چتر آسمان هرجا که پویم
جز درد و اندوه و ستم چیزی به‌جا نیست
در چارسوی این رباط کهنه گویی
مردی و رادی و وفا فرمانروا نیست
دژخیم ایام با داس خون‌آلوده‌ی درنده‌خویی
در کار بیداد و جنون ترکتازی‌ست 
پندار آدم پندار ظلم و پیشه‌اش ویرانه‌سازی‌ست

تن‌خسته از اندیشه‌های زندگی‌سوز
در آرزوی دیدن روزی دل‌افروز
در حسرت دیدار انسان
آن‌سان که باید، آن‌سان که شاید
یکبار دیگر، کافور غم از جسم و جانم می‌تکانم
دل را ز چنگ ناامیدی می‌رهانم
پژواک فریادم هوا را می‌شکافد
آخر کجایی روشنایی؟

ناگه به‌یک‌بار
از لابلای ابرهای سرد و غمبار
گل می‌کند خورشید زَرتار
با رنگ‌های روشن و شاد
در چهره‌ی پاک ابرمردی امرداد
مردی که از ژرفای تاریکی درخشید
جوشید و کوشید
مردی که بنیان ستم زیر و زبر کرد
چون جویباری نرم و آرام
بانگ نوای مهرخیزش
در گوش‌هایم می‌نشیند:
«کورش منم، شاه جهان، شاه پیمبر
کورش منم کشوررَهانَ دادگستر
آزاده‌ای پویای راه روشنایی
دلبسته‌ی آیین مهر و پارسایی
در گرم‌گرمِ ظلم و تاراج
در روزگار برده‌داری
آنگه که ددخویان خونریز، با سرفرازی
فرزند آدم را به آتش می‌کشیدند
مست جنون و شهوت و خون
گوش و زبانش می‌بریدند
هرجا که رفتم، هرجا که بودم
از چهر گیتی ننگ دژخویی زدودم
من مهر را در سینه‌ی هستی نشاندم
مهر گیای من در این دنیای تاریک
از ژرفنای دشمنی‌ها سر برآورد
از آن هزاران بوته‌ی زرینه رویید
هر بوته گل کرد
در روزگارانی که هر کشورگشایی
شهر و دیار مردمان ویرانه می‌کرد
وقتی که بوتیمار اندوه
در هر سرایی لانه می‌کرد
هرجا رسیدم
ویرانه‌ها را سربه‌سر آباد کردم
در سایه‌ی تدبیر و رایم
گسترده شد گیتی همه در زیر پایم
آشور و ماد و بابل و لیدی سرایم
من رامش و مهر و خرد بنیاد کردم
در باور من
انسان نماد راستینی از خدا بود
بر هستی و بر جان خود فرمانروا بود
آزادگی گنجینه‌ای بس پربها بود
پس بندهای برده‌داری را بریدم
وان بندگان از بند غم آزاد کردم
آنگه به آرام
هرکس به فرمان خدای خویش خرسند
هرکس به آیین و مرام خویش پابند
من مردمان سوته‌دل را شاد کردم»

آوای کورش
آن دلنشین چاووش جانبخش رهایی
پیک سرور و روشنایی
بر بال‌های باد شبگرد، تا بیکران‌ها می‌شتابد
شب سایه‌های مبهمی پاشیده بر دشت
بر جلگه‌ی پارس
روی کهن‌آرامگاهی ساکت و سرد
سر می‌نهم بر سنگ‌های گور خاموش
از بغض سنگینی دل و جانم لبالب
زان سوی تاریکی به‌ناگاه
با بال‌های نورباران، تندیس کورش رخ می‌نماید
اشکم به روی گونه‌ها می‌غلتد آرام
فریاد خاموشی درونم می‌خروشد
ای برترین آزاده ای ماناترین مرد
اینک تو بنگر، بر روزگار تیره و غمبار انسان
شاید ندانی سفره‌ی چرکین دنیا
امروز هم پا تا به سر رنگین ننگ است
شاید ندانی سینه‌ی گسترده‌ی خاک
امروز هم بازیچه‌ی آشوب و جنگ است
حالا نژاد و رنگ حرفی تازه دارد
حالا سر بازار آدم می‌فروشند
آزادی و آزادگی افسانه گشته
ای برترین آزاده ای ماناترین مرد

ناگه غریو همسرایان شبانه
پژواک فریاد مرا درمی‌رباید
گویی زمین و آسمان سر داده با درد
بر بال‌های باد شبگرد، این ناله‌ی سرد
آخر کجایی روشنایی؟
آخر کجایی روشنایی؟

#هما_ارژنگی
#روز_کوروش
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
هما ارژنگی - کوروش
@AdabSar
کورش منم، شاه جهان، شاه پیَمبر
کورش منم کشوررَهان دادگستر
آزاده‌ای پویای راه روشنایی
دلبسته‌ی آیین مهر و پارسایی

سروده‌ای برای «کوروش» با آوای سراینده: #هما_ارژنگی

#روز_کوروش
☀️🌍 @AdabSar
جَهان پُرشگفتی‌ست چون بنگری
ندارد کسی آلتِ داوری

که جانَت شگفت‌ست و تن هم شگفت
نَخست از خود اندازه باید گرفت

و دیگر که بر سرت گردان‌سپهر
همی نو نِمایَدت هر روز چهر

خردمند کین داستان بشنود
به دانش گَراید بدین نگرود

و لیکن چو معنیش یاد آوری
شوی رام و کوته شود داوری
#فردوسی

و در این هفته::
همی خواهم از کَردگار جهان
که نیرو دهد آشکار و نهان



گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🪴
🪴🪴
🪴🪴🪴
🖤 ایران من ای خاک به تاراج کشیده…
پیشکش به چشم‌وچراغ ایران و مردمان دلیر و داغدارش؛ #سیستان_و_بلوچستان


ایران من ای خاک به تاراج کشیده
ای مزرعه‌ی سبز به حاصل نرسیده
ای کشته‌ی دهقانیِ پامال و چریده
ای باغ بگو بار تو را باز که چیده؟

ای زخمی توفان شده اما نبریده
«از خون جوانان وطن لاله دمیده»

ای مام مصیبت‌زده ای میهن ویران
در بند تو ماندیم تو ای خاک اسیران
دیوانه‌ی خود را سرِ این عشق بمیران
ای چشمه‌ی خورشید! وطن! مادرم! ایران

کز بار مصیبت شده ‌پشت تو خمیده
«از خون جوانان وطن لاله دمیده»

ای داغ جوان‌دیده چه دیدی که شکستی؟
ای خاک بجوشان و بدم از چه نشستی؟
جانِ تن ما در همه آفاق تو هستی
ای خون پریشان شده، ای مرکز هستی

از محنت دوران غم بسیار کشیده
«از خون جوانان وطن لاله دمیده»

بسیار که سر بر سر پیمان تو دادند
دل‌داده به دامان تو سر پیش نهادند
پای تو نشستند، شکستند، ستادند
گرد سرت ای شمع چو پروانه فتادند

تا سر برسد شب، بزند صبح سپیده
«از خون جوانان وطن لاله دمیده»

‌افسوس که این مزرعه را آب… نه خون است
دهقان مصیبت‌زده ‌در خاک نگون است
حالِ دلِ گل حالْ در این معرکه چون است؟
دور فلک انگار که بر دور جنون است

ارباب به هر حال سر تخت لمیده
«از خون جوانان وطن لاله دمیده»

*
انگار ولی از رخ شب رنگ پریده
خورشید خروشیده و زنجیر دریده
یک‌باره به رقص آمده از خویش رمیده
چون چامه‌ی من در چمن صبح چمیده

چوپان مگر امشب پس این کوه چه دیده؟
«از خون جوانان وطن لاله دمیده»


سراینده: #عبدالله_مقدمی
هنرمند: #روشی_روزبهانی
b2n.ir/Khaash

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
♥️🩸@AdabSar
تو مَر دیو را مردمِ بد شناس
کسی کو ندارد ز یزدان سپاس

هر آن کو بگشت از رهِ مردمی
ز دیوان شُمر مشمرش زآدمی

خرَد گر بدین گفت‌ها نگرود
مگر نیک معنی همی‌نشنود

که داند که چندین نشیب و فراز
به پیش آرد این روزگار دراز؟
#فردوسی

و در این هفته آرزو دارم که:
تو را جاودان شادمان باد دل
ز درد و بلا گشته آزاد دل


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
نگران نباش
این کار همیشگی آن‌هاست
کُشتن با خوراک‌های مانده

دیوانگی
پشیمانی
و سرانجام ایست دل.
گذرگاه‌ها
چشم‌به‌راه آفتاب پلک می‌زنند
دیواره‌های خسته زبان باز کرده‌اند
و تو در سایش بال‌های کبوتری زیبا
سراب را شادمانه کرده‌ای

در سای‌سار برگ‌های
پاییزی جنگل


سراینده و فرستنده #بزرگمهر_صالحی
#چکامه_پارسی

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar
زُهدان می‌پروراند
زاهدان در مرگ گُر می‌گیرد
و شهرهای آبستن
بارداران آرزوهای رنگین‌اند
می‌نشست و
می‌نگریست در دهان خیابان کور
به گل‌هایی که خاموش می‌شدند
در  همراهی سپندارهای* سرخ و
پیکان‌های نمایان مرگامرگ

ا💥💥💥💥💥

چه آوای سرخی دارد
ایران ما
در پناه خروش‌های پُربار
افراشته،
در کمان یاران
رنگین و سبز

سراینده و فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
هنرمند: #سلمان_عبداللهی
#چکامه_پارسی
*سپندار: شمع

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی

تا مگر بدست آرم دامن وصالش را
می‌دَوَم به پای سر در قفای آزادی

با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز
حمله می‌کند دائم بر بنای آزادی

در محیط طوفان‌زای، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی

شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی

دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین
می‌توان تو را گفتن پیشوای آزادی

فرخی ز جان و دل می‌کند در این محفل
دل نثار استقلال، جان فدای آزادی…

#فرخی_یزدی
هنرمند: #محمود_وطن‌خواه

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar
تنِ خونین، شب تاریک و سرما
سیه دیوی پلید، آکنده بر ما
ز خواب فَر پریده شاهِ کوروش
که دیده بر دل و جان رخنه پَرما

ببین خوشه زرین گوشه خزیده
ز ابر سهمگین خورده کشیده
ز دشنه اَهرمن بر جان ایزد
که رخسار جهان رنگش پریده

ز دستان ستمگر می‌چکد خون
شده گور ستمکَش سرد و گلگون
زده سرباز نادان تیر کاری
روان گشته چو رگ‌ها رود کارون

سیاهی، تلخ‌کامی، بند و بالان
سراسر سرزمین گشته نمایان
سدای[صدای] مردگان از گور تاریک
ز سوگ لاله‌ها گریان و نالان

ز موی دختران پیله تنیده
به گَردِ مادرانی داغ‌دیده
پدر با دست پینه‌بسته، خسته
برادر بهر خواهر جان خریده

رسیده روز آزادی در ایران
به‌پا خیزد تبار پاک شیران
ز خاکستر دوباره خیزد آتش
کنیم آباد و شادان خاک ویران


سراینده و فرستنده: #کوروش_دورکی_بختیاری
🚴‍♀هنرمند: #فرید_یاحقی
#چکامه_پارسی

پی‌نوشت:
پرما: مَته اسکنه
خوشه زرین: خورشید
بالان: تله، دام

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar
یکی را برآرد به چرخِ بلند
ز تیمار و رنجش کنَد بی‌گزند

و زانجاش گریان برَد زیرِ خاک
همه جای ترس‌ست و تیمار و باک

هم آن را که پرورد در بر به بناز
بیفگند خیره به چاهِ نیاز

یکی را ز چاه آورَد سوی گاه
نهد بر سرش‌بر ز گوهر کلاه

ز کردارِ بد بر جهان شرم نیست
به‌ نزدیک او شرم و آزرم نیست

همیشه به هر نیک و بد دسترس
ولیکن نجوید خود آزرم کس

چنین‌ست کارِ سپنجی‌سرای
بد و نیک را او بوَد رهنمای

ز بهر درم تا نباشی به درد
بی‌آزار بهتر دلِ زادمرد
#فردوسی

و در این هفته آرزو دارم که:
ز تو چشمِ آهرْمنان دور باد


گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌿
🌿🌿
🌿🌿🌿
زایش امید
گره می‌زند
مه‌آباد را
در چاه پر آب بهار خاش.
سردشت به سرمای بی‌نوا می‌خندد.
پیاله‌های لبریز
رو در روی آفتاب
جان می‌دهند
به گلوهای خسته
و فریادها در بین کویرها
پیوند می‌خورند
و نام‌ها یکی می‌شود
رمزینه‌ای برای
زیبایی
برای آزادی
در پرتو چکه‌های خون
در چهره‌ی خیابان‌های
پُر
ژنود (نَفس)


#بزرگمهر_صالحی
🎨 #میرزاحمید

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar
کُردها را نکُشید. بلوچ‌ها را نکُشید. جهان از دلیران تُهی می‌شود.

🏴🩸 #جوانرود #پیرانشهر
ادب‌سار
🔥 واژه‌های پارسی در زبان تازی زمَنه = از ریشه ی پارسی زمان زمهَریر = از پارسی زمهریر، سرمای بسیار سخت زن (zan) = از پارسی زن، مادینه، بانو، زاینده. در پهلوی zhan از تکواژ ریشه‌ای و باستانی zan= زاینده در اوستا  jani-jeni. زِن zen = گمان درونی، پی بردن،…
🏴 واژه‌های پارسی در زبان تازی

زنبریه = کشتی‌های بزرگ، جاکش‌ها
زنبق = از پارسی زنبَک و زنبه، گل
زُنبِه = از پارسی سُنبه
زنبیل = از پارسی زنبیل zanbil کیسه‌ای بافته شده از بوریا که برای خرید به‌دست گیرند
زِنجار = از پارسی زنگار، زنگ‌زدگی

زنجان = از پارسی زنگان
زنجَبیل، زنجَفیل = از پارسی زنزبیل، ژنزبیل، شنَگلَیل، بیخ گیاه دارویی و خوراکی
زنجفَر = از پارسی شِنگَرف، چیزی باشد از سیماب و گوگرد، کانی که از آن رنگ سرخ به‌دست آورند و برای پیشگیری از زنگ آهن و در ساخت آینه‌ها آمیخته با سیماب
زنجی = از پارسی زنگی(مردم زنگبار، زنگ، زنج = افریقا)
زنجِر = از پارسی زنگار

زَنجَر، زنجیره = از پارسی زنجره، پوست ناخُن
زنجیل = از پارسی زنجیر
زنِد، زِناد = از پارسی زند، چوب یا آهن ،آتش زنه، دو استخوان آرش(ساعد)، نوشته‌ی زند اوستا
زَندان = از پارسی زَند، از ریشه‌ی اوستایی (zin) = نگهدارنده  زین + دان: جایگاه نگهداری، دو چوب بالا و پایین آتشزنه
زند بیجی = از پارسی زند پیچی، (زند یکی از روستاهای بخارا)، آستر کلفت جامه

🏴 @AdabSar
دنباله دارد

📜 بازخن‌ها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشته‌ی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژه‌نامه‌ی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ

فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی

🏴 @AdabSar
دریا صبور و سنگین
می‌خواند و می‌نوشت:
من خواب نیستم
خاموش اگر نشستم
مرداب نیستم
روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم
روشن شود که آتشم و آب نیستم

#فریدون_مشیری

#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
💇🏻‍♀ @AdabSar
2024/10/03 13:31:17
Back to Top
HTML Embed Code: