Telegram Web Link
روحانی یعنی مدرس!

تا آمد به تهران. آنجا هم یک خانه مختصرى اجاره کرد. و من منزل ایشان مکرر رفتم؛ خدمت ایشان «رضوان‌اللَّه علیه» مکرر رسیدم. ایشان به عنوان [مجتهد] طراز اول آمد لکن طراز اول که اصلاً از اول موضوعش منتفى شد. بعد ایشان وکیل مى‏‌شد. هر وقت هم که ایشان وکیل مى‏‌خواست بشود، وکیل اول؛ در تهران وکیل اول مدرس بود. ایشان در مقابل ظلمْ تنها مى‌‏ایستاد و صحبت مى‏‌کرد، و اشخاص دیگرى از قبیل ملک‌الشعرا و دیگران همه دنبال او بودند اما او بود که مى‏‌ایستاد و برخلاف ظلم، بر خلاف تعدیات آن شخص، صحبت مى‏‌کرد.
یک اولتیماتوم در همان وقت دولت روسیه فرستاد براى ایران و سربازش هم- سالداتش هم، به اصطلاح خودشان- تا قزوین آمدند و آنها از ایران (من حالا یادم نیست چه مى‏‌خواستند، این تو[ى‏] تاریخ هست) یک مطلبى را مى‏‌خواستند که تقریباً اسارت ایران بود و مى ‌گفتند باید از مجلس بگذرد. آن را به مجلس بردند و همه اهل مجلس ماندند که چه باید بکنند؛ ساکت که چه بکنند. در یک مجله خارجى نوشته است که یک روحانى با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: حالا که ما بناست از بین برویم، چرا خودمان از بین ببریم خودمان را؟ رأى مخالف داد. بقیه جرئت پیدا کردند و رأى مخالف دادند؛ رد کردند اولتیماتوم را...شما این روحانى را نباید قدرش را بدانید؟

#سیدروح‌الله_موسوی_خمینی
#صحیفه_امام
جلد ۳، صفحات ۲۴۴ و ۲۴۵.

@Ab_o_Atash
✳️ عشق برای تداعی گذشته!

می‌خواهم مطلب بیشتری درباره سرگئی بگویم. افراد بسیاری را می‌شناسم که در گردهمایی‌های سالانهٔ دوستان دوران دبیرستان، بلافاصله عاشق دوست پسر قدیمی خود و اغلب عاشق کسی شده‌اند که درست و حسابی هم او را نمی‌شناختند. بسیاری از آنها به ازدواج‌های اواخر عمر منجر شدند. بعضی از این ازدواج‌ها موفق و بعضی دیگر مصیبت‌بار بودند. معتقدم که بسیاری از آنها به‌واسطه تداعی گذشته عاشق شدند، یعنی دلباخته شادی دوران جوانی، روزهای اولی که به مدرسه رفتند و پیش‌بینی‌های رؤیایی درباره زندگی هیجان‌انگیز شدند که به‌طور جادویی و بی‌حد و حصر در برابرشان گسترده شده بود. اما عاشق فرد خاصی نبوده‌اند. آن‌فرد، نماد همه شادی‌های دوران جوانی‌شان است. می‌خواهم بگویم سرگئی بخشی از آن‌زمان جادویی جوانی است و چون در آن‌زمان وجود داشته، تو او را سرشار از عشق ساختی؛ یعنی عشق را به او منصوب کردی.

#اروین_یالوم
#مخلوقات_فانی
#محمدرضا_فیاضی_بردبار
#زهرا_حسینیان
(چاپ سوم، نشر ترانه، ۱۳۹۷)
صفحه ۵۹.

@Ab_o_Atash
✳️ معلم!

سال‌های سال شاگردها مثل آب رودخانه می‌غلتند و می‌روند. شاگردها روان می‌شوند و فقط معلم است که مثل سنگِ جاخوش کرده ته رودخانه باقی می‌ماند. با دیگران از امیدهایش حرف می‌زند، اما خودش خوابشان را نمی‌بیند. خود را بی‌ارزش می‌داند و یا به انزوای خودآزار پناه می‌برد، یا اگر در این مورد ناکام شد، در نهایت مظنون و ریاکار می‌شود، و تا ابد رفتار نامتعارف دیگران را به باد انتقاد می‌گیرد.

#کوبو_آبه
#زن_در_ریگ_روان
#مهدی_غبرایی
(چاپ اول، تهران: نشر نیلوفر ، ۱۳۸۳)
صفحات ۸۰ و ۸۱.

@Ab_o_Atash
✳️ دنیایی که برای جدایی سؤال نمی‌کند...

یک گوشه در آن اتاق را انتخاب کردم و نشستم و شروع کردم از یک‌طرف به تابوت و جمعیتی که دورش حلقه زده بودند نگاه کردن، و از طرف دیگر به حال دنیا فکر می‌کردم؛ دنیایی که ما را در چشم برهم زدنی از بهترین عزیزانمان جدا می‌کند؛ بدون اینکه از ما بپرسد آیا شما تحمل دوری از عزیزانتان را دارید.

#غیداء_ماجد
#منتصر #کتاب_منتصر
#یوسف_سرشار
(چاپ اول، تهران: انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۸)
صفحه ۲۲۴.

@Ab_o_Atash
التزام شهید دکتر شهریاری به نماز شب

مسئولیت خوابگاه با من بود و معمولاً برای اطمینان از اینکه تأسیسات خوابگاه دچار اشکال نشده باشد، به قسمت‌های مختلف خوابگاه سر می‌زدم. خیلی وقت‌ها ساعت ۴ صبح آقای مجید شهریاری را در نمازخانه می‌دیدم. اول فکر می‌کردم که چون با سه چهار نفر دیگر در یک اتاق هست، به نمازخانه می‌رود تا در جای خلوت درس بخواند. بعدها متوجه شدم که ایشان «نماز شب» می‌خواند.

#حسین_مروتی
به نقل از یکی از کارمندان دانشگاه
#شهید_علم
نشر معارف
خاطره ۱۰.

@Ab_o_Atash
✳️ حضور آیت‌الله مصباح یزدی در جلسات محرمانه حکومت اسلامی شهید بهشتی

آیت‌الله یزدی می‌گوید: «یک بار شهید بهشتی قبل از پیروزی انقلاب به قم آمدند و در جلسه‌ای محرمانه با حضور ده‌دوازده تن از علما از جمله آقایان محفوظی، طاهری، مصباح یزدی و آذری، شرکت کردند.
آن شهید در ابتدای جلسه عنوان کردند که ما باید راجع به شکل حکومت اسلامی، در اینجا بحث کنیم و این بحث تاکنون در جایی مطرح نشده است. برای پربار شدن بحث، باید تمام اسناد و مدارک موجود در این‌باره اعم از قرآن و حدیث گردآوری شود و بعد کار طبقه‌بندی و تنظیم آنها صورت گیرد تا در نهایت بتوان آن را به شکل کار تحقیقی و دانشگاهی ارائه کرد.

به روایت آیت‌اللّه یزدی، این جلسات فکری- مطالعاتی محرمانه برگزار می‌شد، اما جالب آنکه محرمانه‌بودن جلسات تنها از ترس ساواک نبوده، بلکه مخالفت‌های برخی حوزویان نسبت به مسئله حکومت اسلامی نیز دلیل دیگر این مخفی‌کاری دانسته شده است:

«وجه محرمانه‌بودن جلسه هم صرفاً ترس از #ساواک نبود، بلکه واهمه از حضراتی بود که تحقیق دربارهٔ مسئلهٔ حکومت اسلامی را نالازم و مضر می‌دانستند!»

#سهراب_مقدمی_شهیدانی
#نخستین‌پیش‌نویس_قانون_اساسی_جمهوری_اسلامی_ایران
(قم: بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی)
صفحات ۸۶ و ۸۷.
#محمد_یزدی
#سیدمحمد_حسینی_بهشتی
#محمدتقی_مصباح_یزدی

@Ab_o_Atash
✳️ اساساً دنبال حقِ «خود» بودن یک چیز است، طرفدار حق و عدالت بودن چیز دیگری است. خیلی‌ها که دم از حق و عدالت می‌زنند، در واقع دنبال حق «خود»شان هستند، نه اینکه دلشان برای حق و عدالت سوخته باشد. آنها تا جایی از حق و عدالت صحبت می‌کنند و حاضرند برایش مایه بگذارند که حق و منفعت خودشان در میان باشد.
این‌گونه حق‌طلبی هم به درد نمی‌خورد. همچنان که در غرب وقتی دم از حقوق بشر زده می‌شود، غرض و نتیجه، تقویت خودخواهی‌های انسان‌هاست نه تأمین حقوق انسان‌ها.

#علیرضا_پناهیان
#انتظار_عامیانه_انتظار_عالمانه_انتظار_عارفانه
(چاپ دوازدهم، انتشارات بیان معنوی، ۱۳۹۵)
صفحه ۳۹.

@Ab_o_Atash
✳️ عبدالله علائلی با اینکه سُنی است شاید بیشتر از دیگران روی این مطلب تکیه می‌کند، می‌گوید: بنی‌امیه برخلاف همه قبایل عرب (قریش و غیرقریش) تنها یک نژاد نبودند، نژادی بودند که طرز کار و فعالیتشان شبیه طرز کار یک حزب بود، یعنی افکار خاص اجتماعی داشتند؛ تقریبأ نظیر یهود در عصر ما و بلکه در طول تاریخ که نژادی هستند با یک فکر و ایده خاص که برای رسیدن به ایده خودشان گذشته از هماهنگی‌ای که میان همه افرادشان وجود دارد، نقشه و طرح دارند. قدمای مورخین، بنی‌امیه را به صورت یک نژاد زیرک و شیطان‌صفت معرفی کرده‌اند، و امروز با این تعبیر از آنها یاد می‌کنند که بنی‌امیه همان گروهی هستند که با ظهور اسلام بیش از هر جمعیت دیگری احساس خطر کردند و اسلام را برای خودشان خطری عظیم شمردند و تا آنجا که قدرت داشتند با اسلام جنگیدند، تا هنگام فتح مکه که مطمئن شدند دیگر مبارزه با اسلام فایده ندارد، لذا آمدند و اسلام ظاهری اختیار کردند و به قول عمار یاسر: «استسلموا و لم یُسلموا» و پیغمبر اکرم هم با آنها معامله «مؤلفة قلوبهم» می‌کرد، یعنی مردمی که اسلام ظاهری دارند ولی اسلام در عمق روحشان نفوذ نکرده است.

#مرتضی_مطهری
#حماسه_حسینی (سخنرانی‌ها)
(چاپ چهاردهم، انتشارات صدرا، ۱۳۶۸)
جلد ۱، صفحه ۲۶۴.

@Ab_o_Atash
✳️ در خدمت به مردم دنبال شهرت مباش!

پسرم! ... هیچ‌گاه در خدمت به خلق‌الله خود را طلبکار مدان که آنان بحق، منت بر ما دارند که وسیلهٔ خدمت به جلّ و علا هستند. و در خدمت به آنان دنبال کسب شهرت و محبوبیت مباش که این خود حیلهٔ شیطان است که ما را در کام خود فرو برد. و در خدمت به بندگان خدا آنچه برای آنان پر نفع‌تر است انتخاب کن، نه آنچه برای خود یا دوستان خود؛ که این علامت صدق به پیشگاه مقدس او جلّ و علاست.

#سیدروح‌الله_موسوی_خمینی
#سرّ_الصلاة
نامه #امام_خمینی به فرزندش سیداحمد
مقدمهٔ کتاب.

@Ab_o_Atash
✳️ خدا اگر می‌خواست، بلد بود احکام نماز را ساده‌تر کند تا ما آزاد باشیم و راحت با او حال کنیم. آیا خدا عقلش به این حرف‌ها نمی‌رسید که این احکام سفت و سخت را گذاشته است؟!
درست نیست که ما برای تبلیغ نماز به جوانمان بگوییم: «ای جوان عزیز! بیا حال کن. سجده هم نرفتی بی‌خیال. یا اگر دیدی حال داری، سه بار سجده کن، عیبی ندارد!» باید به جوانمان بگوییم رعایت احکام نماز، اولین شرط ادب در مقابل پروردگار است و ادب بر محبت و عشق‌بازی تقدم دارد.
آیا اگر نماز را غلط بخوانید باطل می‌شود، یا اگر در نماز گریه نکنید و اشک نریزید؟ کدام یک نماز را باطل می‌کند؟ طبیعتاً غلط خواندن، نماز را باطل می‌کند. پس غلط نخواندن در نماز اصل است نه گریه کردن.
.
#علیرضا_پناهیان
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
(چاپ بیست و دوم، انتشارات بیان معنوی، ۱۳۹۷ )
صفحه ۹۶.

@Ab_o_Atash
تعبیر مورد علاقه اسپینوزا

اسپینوزا عاشق به‌کارگیری عبارت لاتین sub specie atternitatis بود یعنی: از دیدگاه ابدیت. او می‌گفت اگر از دیدگاه ابدیت به وقایع آزاردهندۀ روزمره نگاه کنیم، کمتر آشوبنده به نظر خواهند آمد.

#اروین_یالوم
#درمان_شوپنهاور
#سپیده_حبیب
(چاپ چهاردهم، تهران: نشر قطره، ۱۳۹۶)
صفحه ۱۶۶.

@Ab_o_Atash
✳️ دلیل افلاطون برای اینکه چرا فردی باید این کار را بکند و نه کار دیگری را، این است که افراد مختلف استعدادهای مختلفی دارند: «یک نفر ذاتاً برای این کار خلق شده و دیگری برای کار دیگر». شغل‌ها باید طوری توزیع شوند که آنها که بنیه ضعیفی دارند تاجر شوند و آنهایی که توان ذهنی‌شان ضعیف است کارگر یدی. او نمی‌گوید تکلیف کسانی که هم بنیه‌شان ضعیف است و هم توان ذهنی‌شان چیست. افلاطون مدعی است که انسان‌ها با استعداد‌هایی که به آنها عطا شده به دنیا می‌آیند. او بر آن است که وجود این جوهر ثابت در همهٔ انسان‌ها آنها را مناسب این شغل و نه آن شغل می‌کند و همچنین معتقد است که وظیفه هر شهروند در برابر دولت-شهرش این است که شغلی برگزیند که با طبیعتش بیشترین سازگاری را دارد: «هر آدمی باید آن خدمت اجتماعی را به دولت بکند که با طبیعتش بیشترین سازگاری را دارد.» به گفتهٔ افلاطون، همه ما ملزمیم در خدمت منافع عمومی باشیم. البته مشکل اینجاست که آن نوع زندگی که افلاطون توصیف می‌کند چندان دلچسب به نظر نمی‌رسد. آرمانشهرها عموماً برای مردم واقعی غیرقابل سکونت به نظر می‌رسند، و جامعه آرمانی افلاطون نیز از این قاعده مستثنا نیست.

#لارس_اسوندسن
#کار
#فرزانه_سالمی
(چاپ دوم، نشر گمان، ۱۳۹۳)
صفحه ۹۰.

@Ab_o_Atash
✳️ راهکار فرح برای تعدیل چهره خشن دربار!

مسئله دستگیری رجال و وزیران پیشین نیز مسئله‌ای است که منشأ اصلی آن را باید در دربار و بر اساس طرز تفکر یاران فرح دانست. بر اساس این شیوه تفکر می‌بایست رجال پیشین دستگیر می‌شدند تا رضایت مردم جلب و اوضاع آرام شود و در آرامش بتوان چهره لیبرال فرح را جانشین چهره خشن و دیکتاتور پیشین دربار ساخت و ضمناً با این اقدام، نشان داد که قصد بر مبارزه با فساد است و اشخاص فاسد در هر مقامی که باشند در معرض تعرضند. بر همین اساس بود که هویدا و نیک‌پی و مهندس روحانی و دکتر شیخ‌الاسلام و دکتر ولیان و داریوش همایون و ارتشبد نصیری و گروهی دیگر دستگیر شدند و بجز هویدا که ظاهراً و آن‌طور که شنیدم به توصیه و اصرار اردشیر زاهدی دستگیر شد، سایرین را تنها به توصیه فرح و بر اساس نظرات یاران او دستگیر کردند.

#احمدعلی_مسعود_انصاری
#من_و_خاندان_پهلوی
#محمد_برقعی
#حسین_سرفراز
(چاپ دوم، تهران: نشر فاخته، ۱۳۷۱)
صفحه ۱۰۱.

@Ab_o_Atash
در نوبت پخت نان برای جبهه

اوایل جنگ پای جهادی‌ها [بچه‌های جهاد سازندگی] به صدخَرو باز شد. با شوهرم حاج عباس رفاقت داشتند. گفته بودند برای جبهه نان می‌خواهند. حاج عباس هم گفته بود به روی چشم. وقتی به من گفت باور نکردم. گفتم: «مگر ما چقدر می‌توانیم خمیر کنیم؟!» همسایه‌ها را جمع کردیم و دست به کار شدیم. بعضی‌ها تعجب می‌کردند و می‌گفتند: «مگر نانِ خانه، جبهه را جواب می‌دهد؟!»


زمان عملیات که می‌شد، توی خانه ما یک وانت آرد خالی می‌کردند. زنان روستا هم می‌آمدند. روز خمیر، زنان روستا می‌گفتند می‌آییم. زنان در نوبت زمان عملیات که می‌شد، توی خانه ما یک وانت آرد خالی می‌کردند. زنان روستا هم می‌آمدند. روز خمیر، زنان روستا می‌گفتند می‌آییم. زنان در نوبت پختن نان بودند تا کاری برای جنگ بکنند. روزی سه کیسه آرد را برای جبهه خمیر می‌کردیم. قبل از اینکه آرد را خالی کنند، می‌دانستم کدام همسایه [تا] یک کیسه آرد را برایم می‌پزد. به ماشین آدرس می‌دادم که یک کیسه به خانه فلانی ببر. اوایل، پختن نان مخصوص زمان عملیات‌ها بود. کم‌کم پخت نان برای جبهه، همه‌کسی شد.

#نان_سال‌های_جنگ
نقش زنان روستای صدخَرو در پشتیبانی جنگ
#محمد_اصغرزاده
#محمود_شم‌آبادی
(چاپ اول، تهران: دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، زمستان ۱۳۹۸)
صفحات ۶۳ و ۶۵.
#خیرالنساء_صدخروی

@Ab_o_Atash
✳️ در پنجاه سالگی هنوز مجرد بود و کسی ماجرای او را نمی‌دانست. او پولش را نگه می‌داشت؛ با آن نمی‌نوشید، با آن قمار نمی‌کرد و هرگز آن را صرف رقص والس در فاحشه‌خانه‌های وِ نمی‌کرد؛ نه فسادی، نه تجملی، نه میلی. تنها دل‌مشغولی او خرید و فروش بود، انبار کردن طلا برای هیچ؛ همین و بس. تا حدودی همچون کسانی که کاهدان‌هایشان را تا دهانه از علف می‌انبارند، بی‌آنکه حیوانی داشته باشند. اما هرچه باشد، این حق باسپن بود. در ۳۱ام، در اثر عفونت خون مُرد. پولدار همچون کرسوس. باور کردنی نیست که زخم کوچک ناچیزی بتواند زندگی انسان را تباه سازد و حتی آن را پایان بخشد. از پایش شروع شد. یک خراش، یک بریدگیِ جزئی. پنج روز بعد، خشک شده بود، و کاملاً کبود، و از سر تا پا رگه‌رگه. به یک وحشیِ آفریقاییِ پوشیده از نقاشی می‌مانست، اما بدون موهای فرفری و بدون زوبین. وارثی نداشت. کسی اشکی برای او نریخت. نه اینکه از او متنفر بودند، نه، بعید بود، اما مردی که تنها به طلا علاقه داشت و هیچ‌گاه به هیچ‌کس نمی‌نگریست، لیاقت این را نداشت که کسی برایش دل بسوزاند. او تمام آنچه آرزو داشت، به دست آورده بود. هرگز کسی نمی‌تواند چنین ادعایی بکند. چه بسا این دلیل زندگی باسپن بود، که به دنیا بیاید تا سکه جمع‌آوری کند. درواقع، این مضحک‌تر از چیزهای دیگر نیست. او از آن حسابی استفاده کرد. پس از مرگ او، تمام پولش نصیب دولت شد. بیوه‌زنی بسیار زیبا؛ دولت، همواره شادمان، که هرگز به عزا نمی‌نشیند.

#فیلیپ_کلودل
#جان‌های_خاکستری
#ایوب_مرتضوی_باباحیدری
(چاپ اول، تهران: نشر قطره، ۱۳۹۱)
صفحات ۹۶ و ۹۷.

@Ab_o_Atash
✳️ یکی از سؤال‌های مهم آن‌روز برای ما این بود که چگونه به دولت سوریه کمک کنیم تا با گروه‌های مسلح خارجی، که در شهرها جبهه گرفته و مردم را سپر قرار داده‌اند، با روش مقابله با شورش‌های شهری و با ابزاری مثل خودروهای آب‌پاش برخورد کنند. پس از درگیری درعا آقای بشار اسد بسرعت در این زمینه دستور لازم را صادر کرد تا اگر در شهر دیگری شورشی دیده شد، برخورد نیروهای انتظامی در سطح متعارف باشد. سردار سلیمانی نقش مستشاری مهمی در این موضوع داشت.
نیروهای دولتی، از آن پس، با خودروهای آب‌پاش و آتش‌نشانی با مردم معترض روبه‌رو شدند؛ اما از طرف مقابل کسانی که در بین مردم نفوذ کرده بودند با سلاح‌های اتوماتیک به سمت این نیروها شلیک می‌کردند. به همین دلیل ممکن نبود پاسخ کسی را که گلوله شلیک می‌کند با آب داد! ضمن اینکه خیلی زود روشن شد اصلاً این شورش از جنس شورش شهری نیست. به این ترتیب وقایع به داخل کشور و شهرهای دیگر سوریه، از جمله دمشق، کشیده شد. این شروع مهندسی معکوس بود که مثلث آمریکا، اسرائیل، و عربستان سعودی کلید زده بودند. تروریست‌ها و گاه حامیانشان هدف خود را کم وبیش اعلام کرده بودند. می‌گفتند درگیری را تا جایی ادامه می‌دهیم که از لبنان و سوریه تا عراق، که متحد جمهوری اسلامی ایران است، را ناامن کنیم.

#حسین_امیرعبداللهیان
روایتی از بحران سوریه
#صبح_شام
#محمدحسین_مصحفی
(چاپ دوم، تهران: انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۹)
صفحه ۳۸.

@Ab_o_Atash
✳️ کار عمیق

فرضیه کار عميق: توانایی انجام کار عمیق به‌طور فزاینده‌ای کمیاب می‌شود و دقیقاً در همان‌زمان به‌طور فزاینده‌ای در اقتصاد ما باارزش می‌گردد. در نتیجه، معدود افرادی که این مهارت را در خود پرورش دهند و سپس آن را هسته اصلی زندگی کاری خود قرار دهند، شکوفا خواهند شد.

#کل_نیوپورت
#کار_عمیق
#ابراهیم_نقیب‌زاده_مشایخ
(چاپ سوم، نشر ساروان، ۱۳۹۰)
صفحه ۲۰.

@Ab_o_Atash
✳️ مثل یک مرد غریبه

فکر می‌کردم اگر در طی این سال‌ها یک زندگی با حداقل امکانات هم داشت این شکلی نمی‌شد. حتماً در این سال‌ها شرایط بدی داشته. حسینی که من می‌دیدم یک موجود تازه بود که انگار از وسط آسمان یک‌دفعه افتاده بود توی زندگی من.
شب‌ها که تنها می‌شدم و دوست و آشنا دور و برم نبود، فکر می‌کردم: خدايا! ما دوباره می‌توانیم با هم زندگی کنیم؟ او می‌تواند مرا تحمل کند؟ من می‌توانم او را با روحیات جدیدش بپذیرم؟
طی چند سالی که از بازگشت آزاده‌ها می‌گذشت، زیاد به دیدن دوستانم می‌رفتم. بعضی‌هایشان از سختی زندگی با این آدم‌ها، که بهترین سال‌های زندگی‌شان را در بدترین شرایط گذرانده بودند، می‌گفتند. حتی یکی دو نفر راحت گفتند: «خدا رو شکر که حسین برنگشت و تو هنوز عاشقش هستی و اینقدر دوستش داری!» به على هم زیاد فکر می‌کردم. نمی‌دانستم آیا او و حسین می‌توانند رابطه طبیعی با هم داشته باشند؟ علی چند ماه بیشتر نداشت که حسین اسیر شد، اصلاً پدرش را نمی‌شناخت. حسین برای او مثل یک مرد غریبه بود که برای اولین بار عکس او را می‌دید.

#گلستان_جعفری
#روزهای_بی‌آینه
خاطرات #منیژه_لشکری
همسر شهید #حسین_لشگری
(چاپ هشتم، تهران: انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۷)
صفحات ۹۵ و۹۶.

@Ab_o_Atash
2024/09/22 07:51:28
Back to Top
HTML Embed Code: