Forwarded from آب و آتش
✅ دو رکعت عشق
چون [حسین بن منصور حلاج را] به زیر طاقش بردند، به باب الطّاق، پای بر نردبان نهاد.
گفتند: "حال چیست؟"
گفت: "معراجِ مردان، سرِ دار است"...
پس دستش جدا کردند، خندهای بزد.
گفتند: خنده چیست؟
گفت: "دست از آدمی بسته، جدا کردن آسان است. مرد آن است که دست صفات - که کلاه همت از تارک عرش در میکشد - قطع کند".
پس پایهایش ببریدند.
تبسمی کرد و گفت: "بدین پای، سفر خاک میکردم؛ قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم کند؛ اگر توانید، آن قدم ببُرید".
پس دو دست بریده خون آلود بر روی در مالید و روی و ساعد را خون آلود کرد.
گفتند: "چرا کردی؟"
گفت: "خون بسیار از من رفت. دانم که رویم زرد شده باشد. شما پندارید که زردی من از ترس است. خون در روی مالیدم تا در چشم شما، سُرخروی باشم که گلگونه مردان، خون ایشان است".
گفتند: "اگر روی را به خون سرخ کردی، ساعد را باری چرا آلودی؟"
گفت: "وضو می سازم".
گفتند: "چه وضو؟"
گفت: "رکعتان ِ فی العشق، لا یصحُّ وضوئهُما الّا بالدّم (در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید الّا به خون)".
از : تذکرة الاولیاء، فریدالدین عطار نیشابوری، به تصحیح دکتر محمد استعلامی، (چاپ سیزدهم، تهران:انتشارات زوّار، ۱۳۸۲)، صفحات ۵۹۲ و ۵۹۳.
#تذکرة_الاولیاء
#فریدالدین_عطارنیشابوری
#حسین_بن_منصور_حلاج
@Ab_o_Atash
چون [حسین بن منصور حلاج را] به زیر طاقش بردند، به باب الطّاق، پای بر نردبان نهاد.
گفتند: "حال چیست؟"
گفت: "معراجِ مردان، سرِ دار است"...
پس دستش جدا کردند، خندهای بزد.
گفتند: خنده چیست؟
گفت: "دست از آدمی بسته، جدا کردن آسان است. مرد آن است که دست صفات - که کلاه همت از تارک عرش در میکشد - قطع کند".
پس پایهایش ببریدند.
تبسمی کرد و گفت: "بدین پای، سفر خاک میکردم؛ قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم کند؛ اگر توانید، آن قدم ببُرید".
پس دو دست بریده خون آلود بر روی در مالید و روی و ساعد را خون آلود کرد.
گفتند: "چرا کردی؟"
گفت: "خون بسیار از من رفت. دانم که رویم زرد شده باشد. شما پندارید که زردی من از ترس است. خون در روی مالیدم تا در چشم شما، سُرخروی باشم که گلگونه مردان، خون ایشان است".
گفتند: "اگر روی را به خون سرخ کردی، ساعد را باری چرا آلودی؟"
گفت: "وضو می سازم".
گفتند: "چه وضو؟"
گفت: "رکعتان ِ فی العشق، لا یصحُّ وضوئهُما الّا بالدّم (در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید الّا به خون)".
از : تذکرة الاولیاء، فریدالدین عطار نیشابوری، به تصحیح دکتر محمد استعلامی، (چاپ سیزدهم، تهران:انتشارات زوّار، ۱۳۸۲)، صفحات ۵۹۲ و ۵۹۳.
#تذکرة_الاولیاء
#فریدالدین_عطارنیشابوری
#حسین_بن_منصور_حلاج
@Ab_o_Atash
✳ پایانبندی
با شور و امید زندگی کردی تا...
با روی سپید زندگی کردی تا...
فرماندۀ کل لشکر خوبیها!
یک عمر، «شهید» زندگی کردی تا...
#صدیقه_محمدجانی
@Ab_o_Atash
با شور و امید زندگی کردی تا...
با روی سپید زندگی کردی تا...
فرماندۀ کل لشکر خوبیها!
یک عمر، «شهید» زندگی کردی تا...
#صدیقه_محمدجانی
@Ab_o_Atash
✳ رهبر انقلاب از همسرش میگوید...
بعضی از زنها تاب سختیهای زندگی مردشان را نمیآورند. غرغر میکنند که این چه وضعی است و اینها. اما هستند خانمهایی که نه تنها نق نمیزنند، بلکه حتی دلگرمی هم میدهند، به مرد میگویند ناراحت نباش، چیزی نیست. صبر میکنیم، میگذرد. چنین زنهایی واقعاً قیمت دارند.
الحمدلله از این جهت خدای متعال به من هم لطف کرده است. عیال من چنین خانمی است.
وقتی در زندان بودم، به دیدن من که میآمد، از اوضاع و احوال میپرسیدم، میگفت اصلاً و ابداً ناراحتی و مشکلی ندارم، با اینکه ما بچۀ کوچک هم داشتیم. بعدها که من از زندان بیرون آمدم، فهمیدم که چه مشکلاتی داشته، مریض بوده، بیپول بوده، سختی فراوان کشیده، اما اصلاً و ابداً یک ذرهاش هم در زندان به من منتقل نمیشد.
خدا میداند که بعضی از این حوادثی را که برای ایشان پیش آمده بود؛ من بعد از انقلاب فهمیدم، یعنی همینطور در خلال صحبت به مناسبتی پیش آمد که گفتند. وقتی هم گفتند، من دیدم واقعاً طاقت نمیآورم، میگفتم چطور اینها را آنموقع به من نمیگفتی.
مرحوم مادرم به خانم من میگفت که تو چرا ساکتی، چیزی بگو، آه و ناله کن، چون تو همهاش احساس راحتی میکنی، او هم دلگرم میشود و به دنبال این کارها میرود! به هر حال، ایشان نعمت بزرگی است؛ خدا را شکر میکنم.
#سیدعلی_حسینی_خامنهای
#یاد_و_یادگار
[روایتهایی از دیدارهای رهبر انقلاب با همسر مکرمه حضرت امام خمینی]
(نسخه الکترونیکی، تهران: انتشارات انقلاب اسلامی)
صفحات ۲۱ و ۲۲.
@Ab_o_Atash
بعضی از زنها تاب سختیهای زندگی مردشان را نمیآورند. غرغر میکنند که این چه وضعی است و اینها. اما هستند خانمهایی که نه تنها نق نمیزنند، بلکه حتی دلگرمی هم میدهند، به مرد میگویند ناراحت نباش، چیزی نیست. صبر میکنیم، میگذرد. چنین زنهایی واقعاً قیمت دارند.
الحمدلله از این جهت خدای متعال به من هم لطف کرده است. عیال من چنین خانمی است.
وقتی در زندان بودم، به دیدن من که میآمد، از اوضاع و احوال میپرسیدم، میگفت اصلاً و ابداً ناراحتی و مشکلی ندارم، با اینکه ما بچۀ کوچک هم داشتیم. بعدها که من از زندان بیرون آمدم، فهمیدم که چه مشکلاتی داشته، مریض بوده، بیپول بوده، سختی فراوان کشیده، اما اصلاً و ابداً یک ذرهاش هم در زندان به من منتقل نمیشد.
خدا میداند که بعضی از این حوادثی را که برای ایشان پیش آمده بود؛ من بعد از انقلاب فهمیدم، یعنی همینطور در خلال صحبت به مناسبتی پیش آمد که گفتند. وقتی هم گفتند، من دیدم واقعاً طاقت نمیآورم، میگفتم چطور اینها را آنموقع به من نمیگفتی.
مرحوم مادرم به خانم من میگفت که تو چرا ساکتی، چیزی بگو، آه و ناله کن، چون تو همهاش احساس راحتی میکنی، او هم دلگرم میشود و به دنبال این کارها میرود! به هر حال، ایشان نعمت بزرگی است؛ خدا را شکر میکنم.
#سیدعلی_حسینی_خامنهای
#یاد_و_یادگار
[روایتهایی از دیدارهای رهبر انقلاب با همسر مکرمه حضرت امام خمینی]
(نسخه الکترونیکی، تهران: انتشارات انقلاب اسلامی)
صفحات ۲۱ و ۲۲.
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳ من که در ته دل وحشی هستم و یک فرد آسیایی تربیتنادیدهای میباشم و به همهچیز راضی و قانع میشوم، همیشه طوری وانمود میکنم که از هیچچیز راضی نیستم و طوری خودم را میگیرم و چنان با دقتی این عدم رضایت را نشان میدهم که گاهی امر به خودم هم مشتبه میشود.
#آنتون_چخوف
#دشمنان
#سیمین_دانشور
مؤسسه انتشارات امیرکبیر
ص ۲۰۰.
@Ab_o_Atash
#آنتون_چخوف
#دشمنان
#سیمین_دانشور
مؤسسه انتشارات امیرکبیر
ص ۲۰۰.
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳ عسل گفت: نگاه کن به بازیِ گنجشکها روی برف، چه آسوده بیخیال میخندد.
گیلهمرد کوچکاندام، پاسخ داد: زمانی که کودک میخندد، باور دارد همه دنیا در حال خندیدن است، و زمانی که یک انسان ناتوان را خستگی از پا درمی آورد گمان میبرد که خستگی، سراسر جهان را از پای درآورده است.
چرا ناامیدان، دوست دارند که ناامیدیشان را لجوجانه تبلیغ کنند؟
چرا سرخوردگان مایلند که سرخوردگی را یک اصل جهانیِ ازلی_ابدی قلمداد کنند؟
چرا پوچگرایان، خود را، برای اثبات پوچ بودن جهانی که ما عاشقانه و شادمانه در آن میجنگیم، پارهپاره میکنند؟
آیا همینکه روشنفکران بخواهند بیماریشان به تن و روح دیگران سرایت کند، دلیل بر رذالت بیحساب ایشان نیست؟
من هرگز نمیگویم در هیچ لحظهای از این سفر دشوار، گرفتار ناامیدی نباید شد. من میگویم: به امید بازگردیم _ قبل از آنکه ناامیدی، نابودمان کند.
#نادر_ابراهیمی
#یک_عاشقانه_آرام
نشر روزبهان
ص ۴۹.
@Ab_o_Atash
گیلهمرد کوچکاندام، پاسخ داد: زمانی که کودک میخندد، باور دارد همه دنیا در حال خندیدن است، و زمانی که یک انسان ناتوان را خستگی از پا درمی آورد گمان میبرد که خستگی، سراسر جهان را از پای درآورده است.
چرا ناامیدان، دوست دارند که ناامیدیشان را لجوجانه تبلیغ کنند؟
چرا سرخوردگان مایلند که سرخوردگی را یک اصل جهانیِ ازلی_ابدی قلمداد کنند؟
چرا پوچگرایان، خود را، برای اثبات پوچ بودن جهانی که ما عاشقانه و شادمانه در آن میجنگیم، پارهپاره میکنند؟
آیا همینکه روشنفکران بخواهند بیماریشان به تن و روح دیگران سرایت کند، دلیل بر رذالت بیحساب ایشان نیست؟
من هرگز نمیگویم در هیچ لحظهای از این سفر دشوار، گرفتار ناامیدی نباید شد. من میگویم: به امید بازگردیم _ قبل از آنکه ناامیدی، نابودمان کند.
#نادر_ابراهیمی
#یک_عاشقانه_آرام
نشر روزبهان
ص ۴۹.
@Ab_o_Atash
✳ حکایتهای بدون شرح...
حتی در فاجعه هولوکاست، بلایی که بر سر کولیها آمد، بدتر از مصیبتی بود که گریبانگیر یهودیان شد. اما زجر و عذابی که کولیها متحمل شدند نه آنزمان آنطور که باید مطرح شد و نه امروز مردم از آن آگاهی دارند. مثلاً در سال ۲۰۱۰، دولت فرانسه تصمیم گرفت کولیهای مقیم فرانسه را اخراج کند و آنها را، وحشتزده و درمانده، در دامن رومانی بیندازد. تصورش را بکنید اگر فرانسه جان بهدر بُردگان یهودی هولوکاست را اخراج کند و آنها را به جایی که هنوز هم ممکن است در آنجا آزار ببینند، بفرستد، چه پیش خواهد آمد؟ کشور از فرط خشم و اعتراض منفجر میشود. اما این داستانها، همینطور بدون شرح، رخ میدهد.
#نوام_چامسکی
#آندره_ولچک
#درباره_تروریسم_غرب_از_هیروشیما_تا_پهپادها
#مازیار_کاکوان
انتشارات مهراندیش
صفحات ۲۴ و ۲۵.
@Ab_o_Atash
حتی در فاجعه هولوکاست، بلایی که بر سر کولیها آمد، بدتر از مصیبتی بود که گریبانگیر یهودیان شد. اما زجر و عذابی که کولیها متحمل شدند نه آنزمان آنطور که باید مطرح شد و نه امروز مردم از آن آگاهی دارند. مثلاً در سال ۲۰۱۰، دولت فرانسه تصمیم گرفت کولیهای مقیم فرانسه را اخراج کند و آنها را، وحشتزده و درمانده، در دامن رومانی بیندازد. تصورش را بکنید اگر فرانسه جان بهدر بُردگان یهودی هولوکاست را اخراج کند و آنها را به جایی که هنوز هم ممکن است در آنجا آزار ببینند، بفرستد، چه پیش خواهد آمد؟ کشور از فرط خشم و اعتراض منفجر میشود. اما این داستانها، همینطور بدون شرح، رخ میدهد.
#نوام_چامسکی
#آندره_ولچک
#درباره_تروریسم_غرب_از_هیروشیما_تا_پهپادها
#مازیار_کاکوان
انتشارات مهراندیش
صفحات ۲۴ و ۲۵.
@Ab_o_Atash
✳️ رسم
بانو!
نمییابمت
اما کنار تو گریه مرسوم است
مگر میتوان
پهلوی تو بود
و شکسته نبود؟
#حمیدرضا_شکارسری
@Ab_o_Atash
بانو!
نمییابمت
اما کنار تو گریه مرسوم است
مگر میتوان
پهلوی تو بود
و شکسته نبود؟
#حمیدرضا_شکارسری
@Ab_o_Atash
✳️ لباس نامرتب!
بعد از نماز میخواستم حسین آقا را ببینم و دربارهٔ موقعیت منطقه و یکسری مسائل مربوط به اطلاعات و عملیات با هم صحبت کنیم. دنبالش فرستادم و داخل ستاد لشکر منتظرش ماندم. او در حالی که اورکتش را روی شانههایش انداخته بود، وارد شد. معلوم بود که از نماز میآید و فرصت اینکه سر و وضعش را مرتب کند پیدا نکرده. در حالی که به او لبخند زدم، نگاه معنیداری به او انداختم. سریع از نگاهم همه چیز را فهمید و قبل از اینکه حرفی بزنم، گفت: وقتی در همین وضعیت مقابل خدای خودم ایستادم و نماز خواندم، درست نبود در مقابل بندهٔ او به سر و وضعم برسم!
#حسین_پسر_غلامحسین
خاطراتی از شهید #محمدحسین_یوسف_الهی
راوی: سردار شهید حاج #قاسم_سلیمانی
صفحات ۷۸ و ۷۹.
@Ab_o_Atash
بعد از نماز میخواستم حسین آقا را ببینم و دربارهٔ موقعیت منطقه و یکسری مسائل مربوط به اطلاعات و عملیات با هم صحبت کنیم. دنبالش فرستادم و داخل ستاد لشکر منتظرش ماندم. او در حالی که اورکتش را روی شانههایش انداخته بود، وارد شد. معلوم بود که از نماز میآید و فرصت اینکه سر و وضعش را مرتب کند پیدا نکرده. در حالی که به او لبخند زدم، نگاه معنیداری به او انداختم. سریع از نگاهم همه چیز را فهمید و قبل از اینکه حرفی بزنم، گفت: وقتی در همین وضعیت مقابل خدای خودم ایستادم و نماز خواندم، درست نبود در مقابل بندهٔ او به سر و وضعم برسم!
#حسین_پسر_غلامحسین
خاطراتی از شهید #محمدحسین_یوسف_الهی
راوی: سردار شهید حاج #قاسم_سلیمانی
صفحات ۷۸ و ۷۹.
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳ تا من هستم نخواهم گذاشت...
من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف میکنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشتهاند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن براحتی از میان نمیرود، گر چه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الآن هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و هر حرکت به سوی آمریکای جهانخوار قناعت نمیکنند، در حالی که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادّعا هنری ندارند. امروز هیچ تأسفی نمیخوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبودهاند. انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروهها و لیبرالها میخوریم. آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول، که چرا «مرگ بر آمریکا» گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضدانقلابیون حکم خدا را جاری میکنید؟ چرا شعار نه شرقی و نه غربی دادهاید؟ چرا لانه جاسوسی را اشغال کردهایم و صدها چرای دیگر. و نکته مهم در این رابطه اینکه نباید تحت تأثیر ترحمهای بیجا و بیمورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام، به گونهای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سؤال بروند. من بعض از این موارد را نه تنها به سود کشور نمیدانم که معتقدم دشمنان از آن بهره میبرند. من به آنهایی که دستشان به رادیو تلویزیون و مطبوعات میرسد و چه بسا حرفهای دیگران را میزنند صریحاً اعلام میکنم:
⬅️ تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بیپناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غربی عدول نخواهم کرد، تا من هستم دست ایادی آمریکا و شوروی را در تمام زمینهها کوتاه میکنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند که علاوه بر دهها و صدها صحنه اعلام حضور و آمادگی خود امسال نیز در راهپیمایی ۲۲ بهمن حقیقت آمادگی کامل خویش را به جهانیان نشان دادند و واقعاً دشمنان انقلاب را شگفتزده کردند که تا کجا حاضر به فداکاریاند. من در اینجا خود را شرمنده و کوچکتر از آن میدانم که زبان به وصف و تقدیر از آنان بگشایم. خداوند پاداش عظیم اینهمه اخلاص و رشد و بندگی را خواهد داد ولی به آنان که ناآگاهانه مردم شریف و عزیز ما را متهم به رویگردانی از اصول و انقلاب و روحانیت میکنند سفارش و نصیحت میکنم که در گفتار و کلمات و نوشتهها با دقت و مطالعه عمل کنند و برداشتها و تصورات نابجای خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارند.
امام سید روحالله موسوی خمینی، صحیفه امام، منشور روحانیت، جلد ۲۱، صفحات ۲۸۵ و ۲۸۶.
#سید_روح_الله_موسوی_خمینی
#صحیفه_امام
#منشور_روحانیت
#تا_من_هستم_نخواهم_گذاشت...
@Ab_o_Atash
من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف میکنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشتهاند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن براحتی از میان نمیرود، گر چه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الآن هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و هر حرکت به سوی آمریکای جهانخوار قناعت نمیکنند، در حالی که در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادّعا هنری ندارند. امروز هیچ تأسفی نمیخوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبودهاند. انقلاب به هیچ گروهی بدهکاری ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان خود را به گروهها و لیبرالها میخوریم. آغوش کشور و انقلاب همیشه برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول، که چرا «مرگ بر آمریکا» گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضدانقلابیون حکم خدا را جاری میکنید؟ چرا شعار نه شرقی و نه غربی دادهاید؟ چرا لانه جاسوسی را اشغال کردهایم و صدها چرای دیگر. و نکته مهم در این رابطه اینکه نباید تحت تأثیر ترحمهای بیجا و بیمورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام، به گونهای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سؤال بروند. من بعض از این موارد را نه تنها به سود کشور نمیدانم که معتقدم دشمنان از آن بهره میبرند. من به آنهایی که دستشان به رادیو تلویزیون و مطبوعات میرسد و چه بسا حرفهای دیگران را میزنند صریحاً اعلام میکنم:
⬅️ تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بیپناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غربی عدول نخواهم کرد، تا من هستم دست ایادی آمریکا و شوروی را در تمام زمینهها کوتاه میکنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند که علاوه بر دهها و صدها صحنه اعلام حضور و آمادگی خود امسال نیز در راهپیمایی ۲۲ بهمن حقیقت آمادگی کامل خویش را به جهانیان نشان دادند و واقعاً دشمنان انقلاب را شگفتزده کردند که تا کجا حاضر به فداکاریاند. من در اینجا خود را شرمنده و کوچکتر از آن میدانم که زبان به وصف و تقدیر از آنان بگشایم. خداوند پاداش عظیم اینهمه اخلاص و رشد و بندگی را خواهد داد ولی به آنان که ناآگاهانه مردم شریف و عزیز ما را متهم به رویگردانی از اصول و انقلاب و روحانیت میکنند سفارش و نصیحت میکنم که در گفتار و کلمات و نوشتهها با دقت و مطالعه عمل کنند و برداشتها و تصورات نابجای خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارند.
امام سید روحالله موسوی خمینی، صحیفه امام، منشور روحانیت، جلد ۲۱، صفحات ۲۸۵ و ۲۸۶.
#سید_روح_الله_موسوی_خمینی
#صحیفه_امام
#منشور_روحانیت
#تا_من_هستم_نخواهم_گذاشت...
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳ پزهای ما این طوری است! پُز تمدن مصرفی! به شما بگویم که «تمدن مصرفی» از «وحشیگری» بدتر است! آدمی که فقط در مصرف متمدن میشود، وحشی از او متمدنتر است. چرا؟ برای اینکه وحشی، شانس متمدن شدن از طریق تولید را دارد، اما آن که مصرفکننده میشود، بی آنکه تولیدکننده باشد شانس تولیدش را بهطور طبیعی از دست میدهد.
«تجمل» یعنی چه؟ یعنی پیشرفت در مصرف، تمدن در مصرف؛ آنچه که همه ماها را در پایش قربانی میکنند تا شانس تولید را از ما بگیرند؛ هم تولید فکری و هم تولید اقتصادی و ماشینی. آری، تمام شرق قربانی تولید مصرفی است؛ به چه وسیله؟ به وسیله تقلید [از غرب]!
#علی_شریعتی
#چه_باید_کرد؟
نشر قلم
صفحات ۲۴۱ و ۲۴۳.
@Ab_o_Atash
«تجمل» یعنی چه؟ یعنی پیشرفت در مصرف، تمدن در مصرف؛ آنچه که همه ماها را در پایش قربانی میکنند تا شانس تولید را از ما بگیرند؛ هم تولید فکری و هم تولید اقتصادی و ماشینی. آری، تمام شرق قربانی تولید مصرفی است؛ به چه وسیله؟ به وسیله تقلید [از غرب]!
#علی_شریعتی
#چه_باید_کرد؟
نشر قلم
صفحات ۲۴۱ و ۲۴۳.
@Ab_o_Atash
✳️ همین دلی که پر است از شکایت و گله دارد
برای از تو شنیدن، هنوز حوصله دارد
دو چشم با همهٔ شهر بیتفاوت مستت
هزار شکر که با من سر مجادله دارد
تو نومسافری، از عشق و از فراز و فرودش
مگو به آن که در این راه، پای آبله دارد
مگو برای من از سختی صبوری و دوری
چه اعتنا دل دیوانهام به فاصله دارد؟
هزار بار برنجانیام، چه جای شکایت؟
چراکه عشق از امید و شوق شاکله دارد
#سجاد_رشیدی_پور
#حتی_به_روزگاران
انتشارات فصل پنجم
صفحه ۱۸.
@Ab_o_Atash
برای از تو شنیدن، هنوز حوصله دارد
دو چشم با همهٔ شهر بیتفاوت مستت
هزار شکر که با من سر مجادله دارد
تو نومسافری، از عشق و از فراز و فرودش
مگو به آن که در این راه، پای آبله دارد
مگو برای من از سختی صبوری و دوری
چه اعتنا دل دیوانهام به فاصله دارد؟
هزار بار برنجانیام، چه جای شکایت؟
چراکه عشق از امید و شوق شاکله دارد
#سجاد_رشیدی_پور
#حتی_به_روزگاران
انتشارات فصل پنجم
صفحه ۱۸.
@Ab_o_Atash
✳️ پس وقتی میگویند که زنان حق دارند از لوازم آرایش، مد و غیره استفاده کنند، بدون اینکه فرق بین چنین حقی با زور و فشار اجتماعی برای تن دادن به این بهرهکشی را بروشنی دریابند، زنان را مستقیم به دام تبلیغات و روال کار سرمایهداری میاندازند. زنان پیشگام، که کوشندگان پیشرو دگرگونی اجتماعی هستند، هرگز نباید، حتی ناآگاهانه، این مسابقه جاهطلبانهٔ مُد را تقویت کنند؛ وظیفه آنها رسواکردن آدمهای رذل و پستی است که از قربانی کردن زنها سود میبرند.
#ایولین_رید
#آزادی_زنان
#افشنگ_مقصودی
نشر گلآذین
صفحه ۱۵۹.
@Ab_o_Atash
#ایولین_رید
#آزادی_زنان
#افشنگ_مقصودی
نشر گلآذین
صفحه ۱۵۹.
@Ab_o_Atash
✳ رحمت آمدنت مژدۀ «اعطینا» شد
به زمین تا که رسیدی همهجا زیبا شد
هرچه گل بود شکفت و دل باران وا شد
هر فرشته به تو یک نام بهشتی میداد
آسمان دید که مجموعۀ آن «زهرا» شد
گفت آهسته که خورشید بتابد همهجا
اینچنین نام تو اعلام به یک دنیا شد
رسمشان بود عربها که به گُل پشت کنند
رحمت آمدنت مژدۀ «اعطینا» شد
یکشب آویخته شد چادرت از عرش خدا
عطر رؤیایی آن قسمت مریمها شد
عشق هنگام نمازت به تماشا آمد
«وندرین دایره، سرگشتۀ پابرجا» شد
روز میلاد شما بود و دلم خواست، غزل
عرض تبریک قشنگی بشود. آیا شد؟
#لیلا_تقوی
@Ab_o_Atash
به زمین تا که رسیدی همهجا زیبا شد
هرچه گل بود شکفت و دل باران وا شد
هر فرشته به تو یک نام بهشتی میداد
آسمان دید که مجموعۀ آن «زهرا» شد
گفت آهسته که خورشید بتابد همهجا
اینچنین نام تو اعلام به یک دنیا شد
رسمشان بود عربها که به گُل پشت کنند
رحمت آمدنت مژدۀ «اعطینا» شد
یکشب آویخته شد چادرت از عرش خدا
عطر رؤیایی آن قسمت مریمها شد
عشق هنگام نمازت به تماشا آمد
«وندرین دایره، سرگشتۀ پابرجا» شد
روز میلاد شما بود و دلم خواست، غزل
عرض تبریک قشنگی بشود. آیا شد؟
#لیلا_تقوی
@Ab_o_Atash
✳️ متانت!
سفیر انگلیس گفت:
شأن ایران همان رویهٔ متانت همیشگی است.
گفتم تا کی؟ به علت متانت باید مسئلهٔ بحرین را قبل از حل مسئلهٔ تنب و ابوموسی حل کنیم و بعد شیخهای رأسالخیمه و شارجه هم برای ما کوراوغلی بخوانند. به علت متانت باید در مسئلهٔ درآمد بیشتر از نفت خودمان هم خونسرد باشیم، بعد لیبی عایدات بیشتر به دست بیاورد و دو دستی تقدیم عبدالناصر دشمن ما بکند.
به علت متانت باید کم و بیش بعضی مخارج دفاعی ملک فیصل را هم قبول بکنیم و در حقیقت او را زیر حمایت خودمان نگه داریم و ایشان هم در موقع سهمیهبندی استخراج نفت از کمپانیهای مشترک گله بکند که چرا استخراج نفت ایران را بالابردهاید، ما هم به رو نیاوریم!
#اسدالله_علم
#یادداشتهای_امیراسدالله_علم
انتشارات معین
جلد ۲، صفحه ۳۱.
@Ab_o_Atash
سفیر انگلیس گفت:
شأن ایران همان رویهٔ متانت همیشگی است.
گفتم تا کی؟ به علت متانت باید مسئلهٔ بحرین را قبل از حل مسئلهٔ تنب و ابوموسی حل کنیم و بعد شیخهای رأسالخیمه و شارجه هم برای ما کوراوغلی بخوانند. به علت متانت باید در مسئلهٔ درآمد بیشتر از نفت خودمان هم خونسرد باشیم، بعد لیبی عایدات بیشتر به دست بیاورد و دو دستی تقدیم عبدالناصر دشمن ما بکند.
به علت متانت باید کم و بیش بعضی مخارج دفاعی ملک فیصل را هم قبول بکنیم و در حقیقت او را زیر حمایت خودمان نگه داریم و ایشان هم در موقع سهمیهبندی استخراج نفت از کمپانیهای مشترک گله بکند که چرا استخراج نفت ایران را بالابردهاید، ما هم به رو نیاوریم!
#اسدالله_علم
#یادداشتهای_امیراسدالله_علم
انتشارات معین
جلد ۲، صفحه ۳۱.
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳️ برکات تغییر در برنامه روزمره
نوروز موجب تغییر جریان عمومی زندگی روزمره است. بههمریختگیِ نظم زندگی، مهمترین خطری است که این تغییر دارد. اما این تغییر فرصتی برای بررسی زندگی و تأمل در وضع خود است. البته این فرصت بیشتر برای کسانی است که تاکنون توفیق آغاز برنامهٔ تربیتی برای خود نداشتهاند.
این افراد از فرصت تغییر جریان عمومی زندگی و فاصله از عاداتی که داشتند، میتوانند آنقدر بهرهمند شوند که بیدار شوند و حرکت خود را به سمت حیات حقیقی آغاز کنند. چنانکه در شرح حال بزرگان نیز میبینیم که آنکه آغاز سیر سلوکی ایشان بوده ناگهان حاصل «یقظه» میشده است.
این یقظه هم معمول چنین بوده که این بزرگان سیر عادی زندگی خود را داشتهاند و در یك موقعیت خاص، توجهی به واقعیت زندگی خود مییافتند و همین توجه که خروج از جریان عادات زندگی بوده، نقطه تحول و آغاز سیر تربیتی این بزرگان شده است.
اما حتی کسانی که در مراتب مختلف تربیتی در حال رشد هستند، باز هم میتوانند از این فرصت بهره ببرند و جریان زندگی و سیر تربیتی خود را مورد تأمل و ارزیابی قرار دهند تا با نگاهی کلان، همه نواقص ظریف و البته اساسی که در جریان روزمره زندگی، ممکن است به چشم نیاید را بازشناسند و فکری به حال آنها کنند. ما میتوانیم به مناسبت تغییری که نوروز در جریان عادی زندگی ما ایجاد میکند، فرصت را غنیمت بشماریم و عادات ناشایست خود را بشناسیم و ریشهیابی کنیم.
همچنین ظرفیتهای خود را برای رفع آلودگیها و تسریع در سیر خود پیدا کنیم. همچنین این فاصله از جریان عمومی زندگی، این فرصت را به ما میدهد که دریابیم کدامها ذاتی وجود ما هستند، کدام حاشیه و کدام امور و مسائلی عاریتی.
بدین ترتیب نوروز، فرصتی است برای شناخت اصل و حقیقت خود از فرع و مجاز.
#محمدتقی_فیاضبخش
#مراقبات_عید_نوروز
صفحات ۲۵ و ۲۶.
@Ab_o_Atash
نوروز موجب تغییر جریان عمومی زندگی روزمره است. بههمریختگیِ نظم زندگی، مهمترین خطری است که این تغییر دارد. اما این تغییر فرصتی برای بررسی زندگی و تأمل در وضع خود است. البته این فرصت بیشتر برای کسانی است که تاکنون توفیق آغاز برنامهٔ تربیتی برای خود نداشتهاند.
این افراد از فرصت تغییر جریان عمومی زندگی و فاصله از عاداتی که داشتند، میتوانند آنقدر بهرهمند شوند که بیدار شوند و حرکت خود را به سمت حیات حقیقی آغاز کنند. چنانکه در شرح حال بزرگان نیز میبینیم که آنکه آغاز سیر سلوکی ایشان بوده ناگهان حاصل «یقظه» میشده است.
این یقظه هم معمول چنین بوده که این بزرگان سیر عادی زندگی خود را داشتهاند و در یك موقعیت خاص، توجهی به واقعیت زندگی خود مییافتند و همین توجه که خروج از جریان عادات زندگی بوده، نقطه تحول و آغاز سیر تربیتی این بزرگان شده است.
اما حتی کسانی که در مراتب مختلف تربیتی در حال رشد هستند، باز هم میتوانند از این فرصت بهره ببرند و جریان زندگی و سیر تربیتی خود را مورد تأمل و ارزیابی قرار دهند تا با نگاهی کلان، همه نواقص ظریف و البته اساسی که در جریان روزمره زندگی، ممکن است به چشم نیاید را بازشناسند و فکری به حال آنها کنند. ما میتوانیم به مناسبت تغییری که نوروز در جریان عادی زندگی ما ایجاد میکند، فرصت را غنیمت بشماریم و عادات ناشایست خود را بشناسیم و ریشهیابی کنیم.
همچنین ظرفیتهای خود را برای رفع آلودگیها و تسریع در سیر خود پیدا کنیم. همچنین این فاصله از جریان عمومی زندگی، این فرصت را به ما میدهد که دریابیم کدامها ذاتی وجود ما هستند، کدام حاشیه و کدام امور و مسائلی عاریتی.
بدین ترتیب نوروز، فرصتی است برای شناخت اصل و حقیقت خود از فرع و مجاز.
#محمدتقی_فیاضبخش
#مراقبات_عید_نوروز
صفحات ۲۵ و ۲۶.
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳️ تابستان سال ۱۳۸۶ بود. در مسجد امینالدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشا بودم. حالت عجیبی داشتم. تمام نمازگزاران از علما و بزرگان بودند. من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ایستاده بودم.
بعد از نماز مغرب، وقتی به اطراف خود نگاه کردم، با کمال تعجب دیدم اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته! درست مثل اینکه مسجد، جزیرهای در میان دریاست!
امام جماعت، پیرمردی نورانی با عمامهای سفید بود. از جا برخاست و رو به سمت جمعیت شروع به صحبت کرد. از پیرمردی که در کنارم بود پرسیدم: امام جماعت را میشناسی؟ جواب داد: حاج شیخ #محمدحسین_زاهد هستند. استادِ حاج آقا #حق_شناس و حاج آقا #مجتهدی.
من که از عظمت روحی و بزرگواری #شیخ_حسین_زاهد بسیار شنیده بودم، با دقت تمام به سخنانش گوش میکردم. سکوت عجیبی بود. همه به ایشان نگاه میکردند.
ایشان ضمن بیان مطالبی در مورد عرفان و اخلاق فرمودند: دوستان! رفقا! مردم ما را بزرگان عرفان و اخلاق میدانند و ... اما رفقای عزیز! بزرگان اخلاق و عرفان عملی اینها هستند.
بعد تصویر بزرگی را در دست گرفت. از جای خود نیمخیز شدم تا بتوانم خوب ببینم. تصویر، چهره مردی با محاسن بلند را نشان میداد که بلوز قهوهای بر تنش بود. شک نداشتم که خودش است. ابراهیم بود؛ #ابراهیم_هادی!
سخنانش برای من بسیار عجیب بود. شیخ حسین زاهد استاد عرفان و اخلاق که علمای بسیاری در محضرش شاگردی کردهاند، چنین سخنی میگوید!؟ او ابراهیم را استاد اخلاق عملی معرفی میکند!؟
در همین حال با خودم گفتم: شیخ حسین زاهد که ...! او که سالها قبل از دنیا رفته!
هیجان زده از خواب پریدم. ساعت سه بامداد روز بیستم مرداد ۸۶ مطابق با بیست و هفتم رجب و مبعث حضرت رسول اکرم "ص" بود.
#سلام_بر_ابراهیم
زندگینامه و خاطرات #شهید_ابراهیم_هادی
(چاپ چهل و هشتم، تهران: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی، شهریور ۱۳۹۲)
صفحات ۹ و ۱۰.
@Ab_o_Atash
بعد از نماز مغرب، وقتی به اطراف خود نگاه کردم، با کمال تعجب دیدم اطراف محل نماز جماعت را آب فرا گرفته! درست مثل اینکه مسجد، جزیرهای در میان دریاست!
امام جماعت، پیرمردی نورانی با عمامهای سفید بود. از جا برخاست و رو به سمت جمعیت شروع به صحبت کرد. از پیرمردی که در کنارم بود پرسیدم: امام جماعت را میشناسی؟ جواب داد: حاج شیخ #محمدحسین_زاهد هستند. استادِ حاج آقا #حق_شناس و حاج آقا #مجتهدی.
من که از عظمت روحی و بزرگواری #شیخ_حسین_زاهد بسیار شنیده بودم، با دقت تمام به سخنانش گوش میکردم. سکوت عجیبی بود. همه به ایشان نگاه میکردند.
ایشان ضمن بیان مطالبی در مورد عرفان و اخلاق فرمودند: دوستان! رفقا! مردم ما را بزرگان عرفان و اخلاق میدانند و ... اما رفقای عزیز! بزرگان اخلاق و عرفان عملی اینها هستند.
بعد تصویر بزرگی را در دست گرفت. از جای خود نیمخیز شدم تا بتوانم خوب ببینم. تصویر، چهره مردی با محاسن بلند را نشان میداد که بلوز قهوهای بر تنش بود. شک نداشتم که خودش است. ابراهیم بود؛ #ابراهیم_هادی!
سخنانش برای من بسیار عجیب بود. شیخ حسین زاهد استاد عرفان و اخلاق که علمای بسیاری در محضرش شاگردی کردهاند، چنین سخنی میگوید!؟ او ابراهیم را استاد اخلاق عملی معرفی میکند!؟
در همین حال با خودم گفتم: شیخ حسین زاهد که ...! او که سالها قبل از دنیا رفته!
هیجان زده از خواب پریدم. ساعت سه بامداد روز بیستم مرداد ۸۶ مطابق با بیست و هفتم رجب و مبعث حضرت رسول اکرم "ص" بود.
#سلام_بر_ابراهیم
زندگینامه و خاطرات #شهید_ابراهیم_هادی
(چاپ چهل و هشتم، تهران: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی، شهریور ۱۳۹۲)
صفحات ۹ و ۱۰.
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳️ هر که خواهد که دین وی به سلامت بود و تن و دل وی آسوده بود؛ گو از مردمان جدا باش که این زمانهٔ وحشت است و خردمند آن است که تنهایی اختیار کند... و گفتهاند که چون خدای خواهد که بندهای را از ذلّ معصیت با عزّ طاعت آرد؛ تنهایی بر وی آسان کند و به قناعت وی را توانگر کند و به عیب تن خویش بینا کند و هر که این، او را دادند؛ خير دنیا و آخرت او را دادند.
#ابوالقاسم_القشیری
#رساله_قشیریه
#مهدی_محبتی
انتشارات هرمس
صفحه ۱۹۶.
@Ab_o_Atash
#ابوالقاسم_القشیری
#رساله_قشیریه
#مهدی_محبتی
انتشارات هرمس
صفحه ۱۹۶.
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳ پزهای ما این طوری است! پُز تمدن مصرفی! به شما بگویم که «تمدن مصرفی» از «وحشیگری» بدتر است! آدمی که فقط در مصرف متمدن میشود، وحشی از او متمدنتر است. چرا؟ برای اینکه وحشی، شانس متمدن شدن از طریق تولید را دارد، اما آن که مصرفکننده میشود، بی آنکه تولیدکننده باشد شانس تولیدش را بهطور طبیعی از دست میدهد.
«تجمل» یعنی چه؟ یعنی پیشرفت در مصرف، تمدن در مصرف؛ آنچه که همه ماها را در پایش قربانی میکنند تا شانس تولید را از ما بگیرند؛ هم تولید فکری و هم تولید اقتصادی و ماشینی. آری، تمام شرق قربانی تولید مصرفی است؛ به چه وسیله؟ به وسیله تقلید [از غرب]!
#علی_شریعتی
#چه_باید_کرد؟
نشر قلم
صفحات ۲۴۱ و ۲۴۳.
@Ab_o_Atash
«تجمل» یعنی چه؟ یعنی پیشرفت در مصرف، تمدن در مصرف؛ آنچه که همه ماها را در پایش قربانی میکنند تا شانس تولید را از ما بگیرند؛ هم تولید فکری و هم تولید اقتصادی و ماشینی. آری، تمام شرق قربانی تولید مصرفی است؛ به چه وسیله؟ به وسیله تقلید [از غرب]!
#علی_شریعتی
#چه_باید_کرد؟
نشر قلم
صفحات ۲۴۱ و ۲۴۳.
@Ab_o_Atash
✳️ وقتی کسی برای روشنفکران تره خرد نمیکند...
اینها [روشنفکران] همیشه کمی دیر متوجه میشوند و قهرمانان و دلیران خود را دیر بهجا میآورند. و برای نجات خودمان از این گرفتاری بیکسی، شعار خوبی هم داریم: «ما ملت مُردهپرستی هستیم.» واقعاً که چه حرفها! یکی نیست که بگوید که ما در میان اینهمه نابغه و شبهنابغۀ رشتۀ ادبیات، آیا یکدانه زندۀ حسابی داشتهایم که مُردهها را کنار بگذاریم و به همین یکدانه افتخار کنیم و همینجور یکنفس سنگش را به سینه بکوبیم؟ به خدا اگر داشتیم، فخر هم میکردیم، منّتش را هم میکشیدیم.
مثلاً شما میخواهید بگویید یعقوب لیث صفّار را بعد از مرگش شناختند؟ یا مولوی و حافظ را؟ یا امیرکبیر و ستارخان را؟ پس آنهمه آدم – واقعاً آدم – که دور ستارخان جمع شدند، همهشان باد هوا بودند؟ نه بابا! ما خودمان را گول میزنیم؛ چون مردم را نمیتوانیم گول بزنیم. میبینیم کسی به ما احترام نمیگذارد، کسی قدر ما قدیسان و شهیدانِ ویسکیخور را نمیداند، و کسی پی به نبوغ و قدرت عظیم خلّاقۀ ما نمیبرد، مجبور میشویم برای توجیه تنهایی و بیکسیمان این فلسفهها را ببافیم که: «بله... ما ملت، همیشه برای مُردهها فریاد کشیدهایم. چه نوابغی که در این مُلک سر گرسنه بر بالین سنگ نهادند و کسی به دردهایشان نرسید.» واقعاً که چه حرفها! اینها خیال میکنند که مردم، وقتی یک نویسنده، شاعر و نقاش (یا موسیقیدان) پیدا میکنند باید از نان مختصر شبشان بزنند و بیاورند در خانۀ نابغه و بگویند: «بخور جانم! بخور عزیزم! بخور تا چاق شوی و نابغهتر شوی. ما خیلی خیلی مدیون اشعار تو هستیم.»
#نادر_ابراهیمی
#ابن_مشغله
(چاپ دهم، تهران: انتشارات روزبهان، پاییز ۱۳۹۰)
صفحات ۹۲ و ۹۳.
@Ab_o_Atash
اینها [روشنفکران] همیشه کمی دیر متوجه میشوند و قهرمانان و دلیران خود را دیر بهجا میآورند. و برای نجات خودمان از این گرفتاری بیکسی، شعار خوبی هم داریم: «ما ملت مُردهپرستی هستیم.» واقعاً که چه حرفها! یکی نیست که بگوید که ما در میان اینهمه نابغه و شبهنابغۀ رشتۀ ادبیات، آیا یکدانه زندۀ حسابی داشتهایم که مُردهها را کنار بگذاریم و به همین یکدانه افتخار کنیم و همینجور یکنفس سنگش را به سینه بکوبیم؟ به خدا اگر داشتیم، فخر هم میکردیم، منّتش را هم میکشیدیم.
مثلاً شما میخواهید بگویید یعقوب لیث صفّار را بعد از مرگش شناختند؟ یا مولوی و حافظ را؟ یا امیرکبیر و ستارخان را؟ پس آنهمه آدم – واقعاً آدم – که دور ستارخان جمع شدند، همهشان باد هوا بودند؟ نه بابا! ما خودمان را گول میزنیم؛ چون مردم را نمیتوانیم گول بزنیم. میبینیم کسی به ما احترام نمیگذارد، کسی قدر ما قدیسان و شهیدانِ ویسکیخور را نمیداند، و کسی پی به نبوغ و قدرت عظیم خلّاقۀ ما نمیبرد، مجبور میشویم برای توجیه تنهایی و بیکسیمان این فلسفهها را ببافیم که: «بله... ما ملت، همیشه برای مُردهها فریاد کشیدهایم. چه نوابغی که در این مُلک سر گرسنه بر بالین سنگ نهادند و کسی به دردهایشان نرسید.» واقعاً که چه حرفها! اینها خیال میکنند که مردم، وقتی یک نویسنده، شاعر و نقاش (یا موسیقیدان) پیدا میکنند باید از نان مختصر شبشان بزنند و بیاورند در خانۀ نابغه و بگویند: «بخور جانم! بخور عزیزم! بخور تا چاق شوی و نابغهتر شوی. ما خیلی خیلی مدیون اشعار تو هستیم.»
#نادر_ابراهیمی
#ابن_مشغله
(چاپ دهم، تهران: انتشارات روزبهان، پاییز ۱۳۹۰)
صفحات ۹۲ و ۹۳.
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳ به اهل دوزخ میگویم دوستت دارم!
إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ.
خدايا! اگر مرا بر جرمم بگيرى، من نيز تو را به عفوت بگيرم، و اگر به گناهانم بنگرى، جز به آمرزشت ننگرم، و اگر مرا وارد دوزخ كنى، به اهل آن خبر میدهم كه تو را دوست دارم.
#علی_بن_ابیطالب «علیهالسلام»
#مناجات_شعبانیه
#مفاتیح_الجنان
#حسین_انصاریان
@Ab_o_Atash
إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ.
خدايا! اگر مرا بر جرمم بگيرى، من نيز تو را به عفوت بگيرم، و اگر به گناهانم بنگرى، جز به آمرزشت ننگرم، و اگر مرا وارد دوزخ كنى، به اهل آن خبر میدهم كه تو را دوست دارم.
#علی_بن_ابیطالب «علیهالسلام»
#مناجات_شعبانیه
#مفاتیح_الجنان
#حسین_انصاریان
@Ab_o_Atash