✳ خانم مالاروپ میگوید: «زناشویی ساینده عشق و تنفر است. بنابراین بهتر است که زناشویی را با اندکی تنفر آغاز کنیم. زیرا مسلم است وقتی که دو نفر با یکدیگر بدون اینکه شناخت جنسی از یکدیگر داشته باشند ازدواج میکنند و یا آنکه در اثر یک عشق رمانتیک با هم زناشویی میکنند هر یک تصور میکنند که دیگری از عالیترین صفات و کاملترین نعمات الهی برخوردار است و تصور میکنند که زناشویی موهبتی میمون و مبارک است بالاخص این تصور در زن بیشتر است. مشروط بر آنکه آن زن چشم و گوش بسته و پاک باشد. بنابراین قادر نیست گرسنگی جنسی را از سازگاری تشخیص دهد، بدین معنی که نمیداند آنچه او را به طرف شوهرش میکشاند میل شدید جنسی است یا سازگاری و توافق روحی بین آن دو.
#برتراند_راسل
#زناشویی_و_اخلاق
#مهدی_افشار
(چاپ دوم، نشر کاویان،۱۳۶۲)
صفحه ۹۰.
@Ab_o_Atash
#برتراند_راسل
#زناشویی_و_اخلاق
#مهدی_افشار
(چاپ دوم، نشر کاویان،۱۳۶۲)
صفحه ۹۰.
@Ab_o_Atash
✳ حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگزننشسته بود نشانیدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که: «سنگ زنید!» هیچ کس دست به سنگ نمیکرد و همه زار میگریستند، خاصه نشاپوریان. پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند و مَرد، خود مُرده بود.
#ابوالفضل_بیهقی
#تاریخ_بیهقی
ذکر بر دار کردن حسنک وزیر
@Ab_o_Atash
#ابوالفضل_بیهقی
#تاریخ_بیهقی
ذکر بر دار کردن حسنک وزیر
@Ab_o_Atash
✳️ زانو زدم و خیره شدم در نورِ شمع. برای خودم، از خودم و در خودم میترسیدم. سعی کردم برای خدا، از خدا و در خدا بترسم. سعی کردم و ترسیدم.
#رضا_امیرخانی
#من_او
(چاپ دوازدهم، نشر سوره مهر، ۱۳۸۵)
صفحه ۱۳۷.
@Ab_o_Atash
#رضا_امیرخانی
#من_او
(چاپ دوازدهم، نشر سوره مهر، ۱۳۸۵)
صفحه ۱۳۷.
@Ab_o_Atash
✳️ به زن حولهپوش نگاه کرد و پرسید: «یوهان هرمان کیه؟»
زن به کنارش، به جایی نزدیک زانوان دخترک، نگریست.
لیزل معذرت خواست: «ببخشید. نمیبایست همچین چیزایی بپرسم...» گذاشت تا جمله به مرگ طبیعی خود بمیرد.
صورت زن تغییری نکرد. ولی به هر شکلی بود توانست حرف بزند: «حالا دیگه، اون در این دنیا هیچی نیست.» توضیح داد «اون...»
گفت: «گذشته از هر چیز دیگری، از سرما یخ زد و جان داد.» لحظهای با دستانش بازی کرد و دوباره گفت: «از سرما یخ زد و مُرد، مطمئنم.»
همسر شهردار یکی از اعضای قبیلهٔ جهانی بود. شما قبلاً هم از این آدمها دیدهاید، اطمینان دارم. در داستانهایتان، شعرهایتان، در فیلمهایی که دوست دارید تماشا کنید. آنها همهجا هستند، چرا اینجا نباشند؟ چرا روی یک تپهٔ خوشترکیب، در یک شهر کوچک آلمان نباشند؟ مثل بقیه جاها، مکان خوبی برای رنج کشیدن است.
قضیه اینجاست که الیسا هرمان تصمیم گرفته بود رنج کشیدن را به نوعی پیروزی شخصی تبدیل کند. وقتی رنج از رفتن سر باز زد، الیسا تسلیمش شد، در آغوشش کشید.
میتوانست خودش را با تیر بزند، بر سر و رو ناخن کشیده و یا روشهای دیگر ناقص و معیوب کردن خود را به کار بگیرد، ولی چیزی را برگزید که احتمالاً احساس میکرد ملایمترین راه است. تصمیم گرفت رنج و عذاب همان آب و هوا را تحمل کند. تا آن حد که لیزل میدانست، احتمالاً حتی آرزو میکرد روزهای تابستان هم سرد و خیس باشند و تا جایی که به این آرزو مربوط میشد، جای درستی زندگی میکرد.
#مارکوس_زوساک
#کتاب_دزد
#وفا_نوبختفر
(چاپ اول، نشر شور، ۱۳۹۰)
صفحه ۱۳۹.
@Ab_o_Atash
زن به کنارش، به جایی نزدیک زانوان دخترک، نگریست.
لیزل معذرت خواست: «ببخشید. نمیبایست همچین چیزایی بپرسم...» گذاشت تا جمله به مرگ طبیعی خود بمیرد.
صورت زن تغییری نکرد. ولی به هر شکلی بود توانست حرف بزند: «حالا دیگه، اون در این دنیا هیچی نیست.» توضیح داد «اون...»
گفت: «گذشته از هر چیز دیگری، از سرما یخ زد و جان داد.» لحظهای با دستانش بازی کرد و دوباره گفت: «از سرما یخ زد و مُرد، مطمئنم.»
همسر شهردار یکی از اعضای قبیلهٔ جهانی بود. شما قبلاً هم از این آدمها دیدهاید، اطمینان دارم. در داستانهایتان، شعرهایتان، در فیلمهایی که دوست دارید تماشا کنید. آنها همهجا هستند، چرا اینجا نباشند؟ چرا روی یک تپهٔ خوشترکیب، در یک شهر کوچک آلمان نباشند؟ مثل بقیه جاها، مکان خوبی برای رنج کشیدن است.
قضیه اینجاست که الیسا هرمان تصمیم گرفته بود رنج کشیدن را به نوعی پیروزی شخصی تبدیل کند. وقتی رنج از رفتن سر باز زد، الیسا تسلیمش شد، در آغوشش کشید.
میتوانست خودش را با تیر بزند، بر سر و رو ناخن کشیده و یا روشهای دیگر ناقص و معیوب کردن خود را به کار بگیرد، ولی چیزی را برگزید که احتمالاً احساس میکرد ملایمترین راه است. تصمیم گرفت رنج و عذاب همان آب و هوا را تحمل کند. تا آن حد که لیزل میدانست، احتمالاً حتی آرزو میکرد روزهای تابستان هم سرد و خیس باشند و تا جایی که به این آرزو مربوط میشد، جای درستی زندگی میکرد.
#مارکوس_زوساک
#کتاب_دزد
#وفا_نوبختفر
(چاپ اول، نشر شور، ۱۳۹۰)
صفحه ۱۳۹.
@Ab_o_Atash
✳️ خدایان با فرزانگی دریافته بودند که کارِ بیهودهٔ بیپایان، هولناکترین مجازاتهاست: خدایان سیزیف را محکوم کردند به بالا بردن بیوقفهٔ یک سنگ تا بالای کوه که از آنجا سنگ با وزن خویش به پایین میافتد. آنها بدرستی به این نتیجه رسیده بودند که مجازاتی ترسناکتر از کار بیهوده و نومیدانه وجود ندارد.
#لارس_اسوندسن
#کار
#فرزانه_سالمی
(چاپ دوم، نشر گمان، ۱۳۹۳)
صفحه ۵۸.
@Ab_o_Atash
#لارس_اسوندسن
#کار
#فرزانه_سالمی
(چاپ دوم، نشر گمان، ۱۳۹۳)
صفحه ۵۸.
@Ab_o_Atash
✳️ یکی از نکات عجیب و قابل توجه این است که هرگاه «تکبر» نسبت به ولی خدا در دل کسی به وجود بیابد، «تنفر» هم به دنبال آن خواهد بود. تنفر بیدلیل و شدیدی که بسادگی کار را به دشمنی نیز میرساند. یعنی بدون اینکه ولیّ خدا ذرهای جفا به متکبّرین کرده باشد، با موجی از نفرت در آنان مواجه میشود.
#علیرضا_پناهیان
#رهایی_از_تکبر_پنهان
(چاپ هفتم، انتشارات بیان معنوی، ۱۳۹۵)
صفحه ۱۲۵.
@Ab_o_Atash
#علیرضا_پناهیان
#رهایی_از_تکبر_پنهان
(چاپ هفتم، انتشارات بیان معنوی، ۱۳۹۵)
صفحه ۱۲۵.
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳ قیصر این شعر را «به دوستان هنرمند» تقدیم کرده است:
این حنجره، این باغِ صدا را نفروشید!
این پنجره، این خاطرهها را نفروشید!
در شهر شما باری اگر عشق فروشی است
هم غیرتِ آبادیِ ما را نفروشید!
تنها، به خدا، دلخوشی ما به دل ماست
صندوقچه راز خدا را نفروشید!
سرمایه دل نیست بجز اشک و بجز آه
پس دستکم این آب و هوا را نفروشید!
در دست خدا آینهای جز دل ما نیست
آیینه شمایید؛ شما را نفروشید!
در پیله پروانه بجز کرم نلولد
پروانه پروازِ رها را نفروشید!
یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم
این هروله سعی و صفا را نفروشید!
دور از نظر ماست اگر منزل این راه
این منظره دورنما را نفروشید
#قیصر_امین_پور
#دستور_زبان_عشق
(چاپ دوم: تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۸۶)
صفحات ۶۷ و ۶۸.
@Ab_o_Atash
این حنجره، این باغِ صدا را نفروشید!
این پنجره، این خاطرهها را نفروشید!
در شهر شما باری اگر عشق فروشی است
هم غیرتِ آبادیِ ما را نفروشید!
تنها، به خدا، دلخوشی ما به دل ماست
صندوقچه راز خدا را نفروشید!
سرمایه دل نیست بجز اشک و بجز آه
پس دستکم این آب و هوا را نفروشید!
در دست خدا آینهای جز دل ما نیست
آیینه شمایید؛ شما را نفروشید!
در پیله پروانه بجز کرم نلولد
پروانه پروازِ رها را نفروشید!
یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم
این هروله سعی و صفا را نفروشید!
دور از نظر ماست اگر منزل این راه
این منظره دورنما را نفروشید
#قیصر_امین_پور
#دستور_زبان_عشق
(چاپ دوم: تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۸۶)
صفحات ۶۷ و ۶۸.
@Ab_o_Atash
✳️ موقع بیرون آمدن دستم را مشت کرده بودم و به دارالتأدیبها و خانههای امن و زندانها فکر میکردم: از طریق همین مجازاتهاست که جنایتکارها راهی برای گپ زدن پیدا میکنند. مشکل قانون این است که دائم دنبال راهی است تا جنایتکارهای خطرناک را با هم آشنا کند و همه را مستقیم به یک شبکه متصل کند.
#استیو_تولز
#جزء_از_كل
#پیمان_خاکسار
صفحه ۱۲۸.
@Ab_o_Atash
#استیو_تولز
#جزء_از_كل
#پیمان_خاکسار
صفحه ۱۲۸.
@Ab_o_Atash
✳️ عقوبتهای دنیایی نمازنخواندن
پیامبر فرمودند: هر کس از مردان و زنان به نماز بیاعتنا باشند، خداوند او را به پانزده عقوبت مبتلا میکند که شش عقوبت آن در دنیا، سه عقوبت هنگام مرگ، سه عقوبت در قبر و سه عقوبت در قیامت دامنگیر انسان میشود.
اما آن شش در عقوبت در دنیا:
۱) بیبرکتی در عمر که نه فایده و خاصیتی برای خود دارد، نه به درد دیگران میخورد.
۲) بیبرکتی در رزق.
۳) محو شدن سیمای صالحین و نورانیت از چهرهاش.
۴) بینتیجه ماندن اعمالش.
۵) قبول نشدن دعایش.
۶) شامل نشدن دعای صالحین در حقش.
#مسعود_عالی
#احتضار_و_عالم_قبر
#سرنوشت_انسان جلد ۱
سلسله مباحث برنامه #سمت_خدا
(چاپ چهاردهم، نشر عطش، ۱۳۹۶)
صفحه ۲۱۲.
@Ab_o_Atash
پیامبر فرمودند: هر کس از مردان و زنان به نماز بیاعتنا باشند، خداوند او را به پانزده عقوبت مبتلا میکند که شش عقوبت آن در دنیا، سه عقوبت هنگام مرگ، سه عقوبت در قبر و سه عقوبت در قیامت دامنگیر انسان میشود.
اما آن شش در عقوبت در دنیا:
۱) بیبرکتی در عمر که نه فایده و خاصیتی برای خود دارد، نه به درد دیگران میخورد.
۲) بیبرکتی در رزق.
۳) محو شدن سیمای صالحین و نورانیت از چهرهاش.
۴) بینتیجه ماندن اعمالش.
۵) قبول نشدن دعایش.
۶) شامل نشدن دعای صالحین در حقش.
#مسعود_عالی
#احتضار_و_عالم_قبر
#سرنوشت_انسان جلد ۱
سلسله مباحث برنامه #سمت_خدا
(چاپ چهاردهم، نشر عطش، ۱۳۹۶)
صفحه ۲۱۲.
@Ab_o_Atash
✳️ بهمن مشتمشت خاک برمیداشت و میریخت روی سرش. داد میزد: «هر چی خاکه بریزین رو سر من. خاک نریزین رو بچهم. بریزین رو سر من. خدایا منو از رو زمین بردار.
احساس بدی داشتم. حس میکردم هیچ چیزی از این به بعد نمیتواند مرا خوشحال کند. هیچ احساسی هم به بهمن نداشتم. حتی دلم برایش نمیسوخت. بهمنی که همیشه در اوج مشکلات مرا آرام میکرد و مثل معلم، درس خوب و بد زندگی را یادم میداد و ستون خانهام بود برایم بیگانه شده بود. آنستون دیگر از وسط شکسته بود. نصف شده بود. خرد شده بود.
#بهناز_ضرابی_زاده
#ساجی
خاطرات #نسرین_باقرزاده
همسر شهید #بهمن_باقری
(چاپ اول، تهران: نشر سورهٔ مهر، ۱۳۹۸)
صفحات ۲۴۶ و ۲۴۷.
@Ab_o_Atash
احساس بدی داشتم. حس میکردم هیچ چیزی از این به بعد نمیتواند مرا خوشحال کند. هیچ احساسی هم به بهمن نداشتم. حتی دلم برایش نمیسوخت. بهمنی که همیشه در اوج مشکلات مرا آرام میکرد و مثل معلم، درس خوب و بد زندگی را یادم میداد و ستون خانهام بود برایم بیگانه شده بود. آنستون دیگر از وسط شکسته بود. نصف شده بود. خرد شده بود.
#بهناز_ضرابی_زاده
#ساجی
خاطرات #نسرین_باقرزاده
همسر شهید #بهمن_باقری
(چاپ اول، تهران: نشر سورهٔ مهر، ۱۳۹۸)
صفحات ۲۴۶ و ۲۴۷.
@Ab_o_Atash
✳️ ذوق نظر
انجم به گریبان ریخت، این دیدۀ تر ما را
بیرون ز سپهر انداخت، این ذوقِ نظر ما را
هر چند زمین ساییم، برتر ز ثریاییم
دانی که نمیزیبد عمری چو شرر ما را؟
شام و سحر عالم، از گردش ما خیزد
دانی که نمیسازد این شام و سحر ما را؟
این شیشۀ گردون را، کز باده تهی کردیم
همکاسه مشو ساقی! مینای دگر ما را!
شایان جنون ما، پهنای دو گیتی نیست؛
زینراه گذر ما را، زانراه گذر ما را
#محمد_اقبال_لاهوری
@Ab_o_Atash
انجم به گریبان ریخت، این دیدۀ تر ما را
بیرون ز سپهر انداخت، این ذوقِ نظر ما را
هر چند زمین ساییم، برتر ز ثریاییم
دانی که نمیزیبد عمری چو شرر ما را؟
شام و سحر عالم، از گردش ما خیزد
دانی که نمیسازد این شام و سحر ما را؟
این شیشۀ گردون را، کز باده تهی کردیم
همکاسه مشو ساقی! مینای دگر ما را!
شایان جنون ما، پهنای دو گیتی نیست؛
زینراه گذر ما را، زانراه گذر ما را
#محمد_اقبال_لاهوری
@Ab_o_Atash
4_6003615593993865020.mp4
2.5 MB
🎧 انجم به گریبان
شعر از: #محمد_اقبال_لاهوری
خواننده: #جهانگیر_زمانی
آهنگساز: #محمد_میرزمانی
دستگاه: همایون
@Ab_o_Atash
شعر از: #محمد_اقبال_لاهوری
خواننده: #جهانگیر_زمانی
آهنگساز: #محمد_میرزمانی
دستگاه: همایون
@Ab_o_Atash
✳️ علاوه بر حسادت، متکبر هم هستید!
بعضیها تا یک انسان خوب را میبینند و یا تا خوبی کسی را مشاهده میکنند، بهجای اینکه در قلبشان نسبت به آن انسان خوب یا آن خوبی احساس محبت و تواضع پدید بیاید، قلبشان پر از احساس زشت تکبّر میشود، به گونهای که امکان مخفی کردن این حالت زشت نیز برایشان وجود ندارد.
وقتی دیدید تا خوبی کسی را میشنوید، به دنبال خوبیهای خودتان میگردید که کم نیاورید و یا به دنبال بدیهای او میگردید که او از شما برتری پیدا نکند، بدانید غیر از مقداری حسادت، از تکبّر هم بینصیب نیستید.
#علیرضا_پناهیان
#رهایی_از_تکبر_پنهان
(چاپ هفتم، انتشارات بیان معنوی، ۱۳۹۵)
صفحه ۱۳۷.
@Ab_o_Atash
بعضیها تا یک انسان خوب را میبینند و یا تا خوبی کسی را مشاهده میکنند، بهجای اینکه در قلبشان نسبت به آن انسان خوب یا آن خوبی احساس محبت و تواضع پدید بیاید، قلبشان پر از احساس زشت تکبّر میشود، به گونهای که امکان مخفی کردن این حالت زشت نیز برایشان وجود ندارد.
وقتی دیدید تا خوبی کسی را میشنوید، به دنبال خوبیهای خودتان میگردید که کم نیاورید و یا به دنبال بدیهای او میگردید که او از شما برتری پیدا نکند، بدانید غیر از مقداری حسادت، از تکبّر هم بینصیب نیستید.
#علیرضا_پناهیان
#رهایی_از_تکبر_پنهان
(چاپ هفتم، انتشارات بیان معنوی، ۱۳۹۵)
صفحه ۱۳۷.
@Ab_o_Atash
✳️ شهید بهشتی از بزرگترین خطرها برای انقلاب میگوید
تابستان ۱۳۵۸؛ مشهد مقدس
رو آوردن به مصرف، رو آوردن به زندگى روزمره، دچار بيمارى خطرناك روزمرّگى شدن، بزرگترين خطر است براى انقلاب.
برادران و خواهران! ما تا سالها انقلابمان با تمام خصلتهاى آن، زمان، لازم دارد. دشمنان ما مىخواهند از اينطريق به ما الهام كنند كه برويد آرام گيريد، استراحت كنيد، سعادت و لذت و خوشى و شادى يكجا نصيبتان شد، ديگر چه مىخواهيد؛ میخواهند «روحيۀ انقلابى» را در جوانهاى ما و زن و مرد ما، در پير و جوان ما افسرده كنند. مىخواهند «شور انقلابى» ما را بخوابانند. بيدار باشيم، هوشيار باشيم. كدام انقلاب است در دنيا كه در صبح پيروزياش كار خودش را تمامشده يافته باشد؟ «خودآگاهى انقلابى» و شور انقلابى بايد همچنان ادامه يابد. تا كِى؟ من گفتم تا سالهاى سال؛ بگذاريد بگويم «تا بىنهايت»، بگذاريد بگويم: «جامعۀ اسلامى، جامعهاى است كه تداوم انقلاب در آن پايانِ زمانى ندارد».
#سیدمحمد_حسینی_بهشتی
#مبانی_نظری_قانون_اساسی
(چاپ دوم، تهران: بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید بهشتی، ۱۳۹۰)
صفحه ۷۲.
@Ab_o_Atash
تابستان ۱۳۵۸؛ مشهد مقدس
رو آوردن به مصرف، رو آوردن به زندگى روزمره، دچار بيمارى خطرناك روزمرّگى شدن، بزرگترين خطر است براى انقلاب.
برادران و خواهران! ما تا سالها انقلابمان با تمام خصلتهاى آن، زمان، لازم دارد. دشمنان ما مىخواهند از اينطريق به ما الهام كنند كه برويد آرام گيريد، استراحت كنيد، سعادت و لذت و خوشى و شادى يكجا نصيبتان شد، ديگر چه مىخواهيد؛ میخواهند «روحيۀ انقلابى» را در جوانهاى ما و زن و مرد ما، در پير و جوان ما افسرده كنند. مىخواهند «شور انقلابى» ما را بخوابانند. بيدار باشيم، هوشيار باشيم. كدام انقلاب است در دنيا كه در صبح پيروزياش كار خودش را تمامشده يافته باشد؟ «خودآگاهى انقلابى» و شور انقلابى بايد همچنان ادامه يابد. تا كِى؟ من گفتم تا سالهاى سال؛ بگذاريد بگويم «تا بىنهايت»، بگذاريد بگويم: «جامعۀ اسلامى، جامعهاى است كه تداوم انقلاب در آن پايانِ زمانى ندارد».
#سیدمحمد_حسینی_بهشتی
#مبانی_نظری_قانون_اساسی
(چاپ دوم، تهران: بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید بهشتی، ۱۳۹۰)
صفحه ۷۲.
@Ab_o_Atash
✳️ شب یلدا
اینجا، در این تلاقی خونها و شیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
تا آب این درخت بخشکد به ریشهها
امشب بدون جامه بخوابی بلندتر
بر روی روزنامه بخوابی بلندتر
دار و صلیب و قبر ببینی زیادتر
خواب پلنگ و ببر ببینی زیادتر
وقتی شب از همیشه شود جانگدازتر
خون شما به شیشه شود جانگدازتر
🔸
یلدا حریف اینهمه سختی شود مگر
سیبی که میخورید درختی شود مگر
مستوجب عطای بخیلان شوی شبی
منظور وعدههای وکیلان شوی شبی:
«من آمدم ترانه بیارم برایتان
آجیل و هندوانه بیارم برایتان
روزانتان همیشه به جوزا بدل شود
شبهایتان همیشه به یلدا بدل شود
آن قصر زرنگار، پس از کوه و جنگل است
سختی همیشه در صدوسیسال اول است
دیگر کلید بخت به جیب تو میشود
یعنی خوراک برّه نصیب تو میشود
ما هندوانه هر شب دی پوست میکُنیم
آن را نثار خوبترین دوست میکنیم»
🔸
کوچک زیاد بودهای، اینک بزرگ شو
این پوست را رها کن و ای برّه! گرگ شو
سال دگر به سیب زمینی بسنده کن
با هر چه نزد خویش ببینی بسنده کن
امسال اگر بریدۀ نان میخوریم ما،
سال دگر خوراک شبان میخوریم ما
فروردین ۱۳۸۵
#محمدکاظم_کاظمی
@Ab_o_Atash
اینجا، در این تلاقی خونها و شیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
شبهای بد بلندترند از همیشهها
تا آب این درخت بخشکد به ریشهها
امشب بدون جامه بخوابی بلندتر
بر روی روزنامه بخوابی بلندتر
دار و صلیب و قبر ببینی زیادتر
خواب پلنگ و ببر ببینی زیادتر
وقتی شب از همیشه شود جانگدازتر
خون شما به شیشه شود جانگدازتر
🔸
یلدا حریف اینهمه سختی شود مگر
سیبی که میخورید درختی شود مگر
مستوجب عطای بخیلان شوی شبی
منظور وعدههای وکیلان شوی شبی:
«من آمدم ترانه بیارم برایتان
آجیل و هندوانه بیارم برایتان
روزانتان همیشه به جوزا بدل شود
شبهایتان همیشه به یلدا بدل شود
آن قصر زرنگار، پس از کوه و جنگل است
سختی همیشه در صدوسیسال اول است
دیگر کلید بخت به جیب تو میشود
یعنی خوراک برّه نصیب تو میشود
ما هندوانه هر شب دی پوست میکُنیم
آن را نثار خوبترین دوست میکنیم»
🔸
کوچک زیاد بودهای، اینک بزرگ شو
این پوست را رها کن و ای برّه! گرگ شو
سال دگر به سیب زمینی بسنده کن
با هر چه نزد خویش ببینی بسنده کن
امسال اگر بریدۀ نان میخوریم ما،
سال دگر خوراک شبان میخوریم ما
فروردین ۱۳۸۵
#محمدکاظم_کاظمی
@Ab_o_Atash
✳️ شب عاشقان بیدل
شب عاشقان بیدل، چه شبی دراز باشد
تو بيا کز اول شب، در صبح باز باشد
عجب است اگر توانم که سفر کنم ز کویت
به کجا رود کبوتر که اسير باز باشد؟
ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رويت
که محب صادق آن است که پاکباز باشد
به کرشمهٔ عنايت نظری به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نياز باشد
سخنی که نيست طاقت که ز خويشتن بپوشم
به کدام دوست گويم که محل راز باشد؟
چه نماز باشد آن را که تو در خيال باشی!؟
تو صنم نمیگذاری که مرا نماز باشد
نه چنين حساب کردم چو تو دوست میگرفتم
که ثنا و حمد گوييم و جفا و ناز باشد
دگرش چو بازبينی، غم دل مگوی سعدی!
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد
قدمی که برگرفتی به وفا و عهد ياران
اگر از بلا بترسی قدم مَجاز باشد
#مصلحالدین_سعدی_شیرازی
@Ab_o_Atash
شب عاشقان بیدل، چه شبی دراز باشد
تو بيا کز اول شب، در صبح باز باشد
عجب است اگر توانم که سفر کنم ز کویت
به کجا رود کبوتر که اسير باز باشد؟
ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رويت
که محب صادق آن است که پاکباز باشد
به کرشمهٔ عنايت نظری به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نياز باشد
سخنی که نيست طاقت که ز خويشتن بپوشم
به کدام دوست گويم که محل راز باشد؟
چه نماز باشد آن را که تو در خيال باشی!؟
تو صنم نمیگذاری که مرا نماز باشد
نه چنين حساب کردم چو تو دوست میگرفتم
که ثنا و حمد گوييم و جفا و ناز باشد
دگرش چو بازبينی، غم دل مگوی سعدی!
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد
قدمی که برگرفتی به وفا و عهد ياران
اگر از بلا بترسی قدم مَجاز باشد
#مصلحالدین_سعدی_شیرازی
@Ab_o_Atash
Shabe Asheghane Bi Del-(SONG95
Hesam Eddin Seraj
🎧 شب عاشقان بیدل
شعر از: #سعدی
خواننده: #سید_حسامالدین_سراج
آهنگساز: #علی_رحیمیان
به همراه ارکستر سمفونیک
آلبوم: #نگاه_آسمانی
@Ab_o_Atash
شعر از: #سعدی
خواننده: #سید_حسامالدین_سراج
آهنگساز: #علی_رحیمیان
به همراه ارکستر سمفونیک
آلبوم: #نگاه_آسمانی
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳ شهید مطهری: اُذکروا موتاکم بالخیر حرف چرندی است
این استدلال بسیار غلط است بر این اساس که معیارهای امروز ما یک نوع معیار است و معیارهای زمان آنها معیارهای دیگری بوده، ما با معیارهای خودمان نباید آنها را محاکمه کنیم، بعلاوه آنها در زمان خودشان محاکمه شدند و کارشان تمام شده و پروندهشان بسته شده است تقریباً چنین میگوید که هر کس در زمان خودش پرونده بازی داشته است و در زمان خودش هم جامعه با مقیاسهای خود درباره او قضاوت کرده و پرونده اش را بسته است، ما دیگر حق نداریم نبش قبور کنیم و پروندههای بسته را از نو باز کنیم این حرف مخصوصاً با این استدلال که معیار ما با معیار آنها فرق میکند حرف چرندی است و همان حرفی است که در میان ما معروف است، میگوییم: اذکروا موتاکم بالخیر (همان جمله «به آرامش گذشته تعلق دارند» میگویند این جمله از معاویه است اسم این حرف را باید بگذاریم «فلسفه معاویهای» که هر جانیی بیاید در دنیا جنایت کند، همین که رفت بگوییم پروندهاش بسته شد. چرا بسته شد؟! اتفاقاً باید پرونده آنها باز باشد، یعنی افرادی که در سرنوشت آینده مؤثرند باید جامعه، پرونده آنها را باز نگهدارد، خوبان را تحسین کند و بدها را مشمول ملعنت و نفرت و قضاوت قرار دهد. البته این از لحاظ فقهی مسئله معروفی است، که درباب غیبت میگویند آیا غیبت راویان جایز است یا جایز نیست؟ میگویند جایز است و اسمش را میگذارند «جرح و تعدیل». یعنی اگر کسی راوی احادیث است که شامل راوی تاریخ هم میشود و من میدانم که این راوی آدم خوبی نبوده، فلان عیب و فلان عیب را داشته و چنانچه من سکوت کنم او را آدم صحیح و معتبر و ثقه میدانند و به حرفش اعتماد میکنند، در اینجا من حق دارم در کتابم بنویسم که این شخص آدم بدی بوده، فلان فسق را داشته، کذاب بوده، و لهذا کتب «رجال» ما پر است از جرح و تعدیلها. درباب غیبت، فقها مینویسند: «یکی از مواردی که غیبت جایز است غیبت اموات است به عنوان جرح و تعدیل». همین طور که آن جایز است این هم جایز است.
#مرتضی_مطهری
#فلسفه_تاریخ
انتشارات صدرا
جلد۱، صفحه ۲۰۵.
@Ab_o_Atash
این استدلال بسیار غلط است بر این اساس که معیارهای امروز ما یک نوع معیار است و معیارهای زمان آنها معیارهای دیگری بوده، ما با معیارهای خودمان نباید آنها را محاکمه کنیم، بعلاوه آنها در زمان خودشان محاکمه شدند و کارشان تمام شده و پروندهشان بسته شده است تقریباً چنین میگوید که هر کس در زمان خودش پرونده بازی داشته است و در زمان خودش هم جامعه با مقیاسهای خود درباره او قضاوت کرده و پرونده اش را بسته است، ما دیگر حق نداریم نبش قبور کنیم و پروندههای بسته را از نو باز کنیم این حرف مخصوصاً با این استدلال که معیار ما با معیار آنها فرق میکند حرف چرندی است و همان حرفی است که در میان ما معروف است، میگوییم: اذکروا موتاکم بالخیر (همان جمله «به آرامش گذشته تعلق دارند» میگویند این جمله از معاویه است اسم این حرف را باید بگذاریم «فلسفه معاویهای» که هر جانیی بیاید در دنیا جنایت کند، همین که رفت بگوییم پروندهاش بسته شد. چرا بسته شد؟! اتفاقاً باید پرونده آنها باز باشد، یعنی افرادی که در سرنوشت آینده مؤثرند باید جامعه، پرونده آنها را باز نگهدارد، خوبان را تحسین کند و بدها را مشمول ملعنت و نفرت و قضاوت قرار دهد. البته این از لحاظ فقهی مسئله معروفی است، که درباب غیبت میگویند آیا غیبت راویان جایز است یا جایز نیست؟ میگویند جایز است و اسمش را میگذارند «جرح و تعدیل». یعنی اگر کسی راوی احادیث است که شامل راوی تاریخ هم میشود و من میدانم که این راوی آدم خوبی نبوده، فلان عیب و فلان عیب را داشته و چنانچه من سکوت کنم او را آدم صحیح و معتبر و ثقه میدانند و به حرفش اعتماد میکنند، در اینجا من حق دارم در کتابم بنویسم که این شخص آدم بدی بوده، فلان فسق را داشته، کذاب بوده، و لهذا کتب «رجال» ما پر است از جرح و تعدیلها. درباب غیبت، فقها مینویسند: «یکی از مواردی که غیبت جایز است غیبت اموات است به عنوان جرح و تعدیل». همین طور که آن جایز است این هم جایز است.
#مرتضی_مطهری
#فلسفه_تاریخ
انتشارات صدرا
جلد۱، صفحه ۲۰۵.
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳ #هگل در جایی مینویسد که تمام حوادث و شخصیتهای بزرگ #تاریخ جهان، به اصطلاح دو بار ظهور میکنند. ولی او فراموش کرد بیفزاید که بار اول به صورت #تراژدی و بار دوم به صورت #کمدی مسخره.
#کارل_مارکس
#هجدهم_برومر_لوئیس_بناپارت
#محمد_پورهرمزان
(چاپ چهارم، برلین: انتشارات حزب توده ایران، ۱۳۸۶)
صفحه ۲۸.
@Ab_o_Atash
#کارل_مارکس
#هجدهم_برومر_لوئیس_بناپارت
#محمد_پورهرمزان
(چاپ چهارم، برلین: انتشارات حزب توده ایران، ۱۳۸۶)
صفحه ۲۸.
@Ab_o_Atash