This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✳️ از اصفهان ضریح برایت بیاورم
سنگ نگين اگر بتراشم برای تو
بايد كه از جگر بتراشم برای تو
طوف سرت به شيوۀ حجاج جايز است
پس واجب است سر بتراشم برای تو
اكنون كه در ملائكه كَس فُطرُست نشد
من حاضرم كه پر بتراشم برای تو
باشد كه من به سوی تو آزاد رو كنم
از چوب سرو در بتراشم برای تو
از اصفهان ضريح برايت بياورم
يك گنبد از گوهر بتراشم برای تو
صد فرش دستباف برايت بگسترم
گلهای سرخ و تر بتراشم برای تو
بر مرقد تو لالۀ عباسی آورم
فانوسی از قمر بتراشم برای تو
از والدين، خادم درگه بسازمت
قربانی از پسر بتراشم برای تو
چون محتشم كه شعر برای حسين گفت
من شعر بر حجر بتراشم برای تو
#محمد_سهرابی
#امام_حسن_مجتبی «ع»
@Ab_o_Atash
سنگ نگين اگر بتراشم برای تو
بايد كه از جگر بتراشم برای تو
طوف سرت به شيوۀ حجاج جايز است
پس واجب است سر بتراشم برای تو
اكنون كه در ملائكه كَس فُطرُست نشد
من حاضرم كه پر بتراشم برای تو
باشد كه من به سوی تو آزاد رو كنم
از چوب سرو در بتراشم برای تو
از اصفهان ضريح برايت بياورم
يك گنبد از گوهر بتراشم برای تو
صد فرش دستباف برايت بگسترم
گلهای سرخ و تر بتراشم برای تو
بر مرقد تو لالۀ عباسی آورم
فانوسی از قمر بتراشم برای تو
از والدين، خادم درگه بسازمت
قربانی از پسر بتراشم برای تو
چون محتشم كه شعر برای حسين گفت
من شعر بر حجر بتراشم برای تو
#محمد_سهرابی
#امام_حسن_مجتبی «ع»
@Ab_o_Atash
✳️ ما به آثار تشریحی یعنی فلسفه، علوم و ریاضیات که به دنیای واقعی که در آن زندگی میکنیم شکل بخشیدهاند بسیار مدیونیم؛ اما اگر نتوان گاهگاهی از این دنیا گریز زد، نمیتوان در آن زندگی کرد. منظور این نیست که ادبیات تخیلی الزاماً همیشه گریزگاه زندگی حقیقیاند، اگر مفهومی عادی از این واژه داشته باشیم، ادبیات تخیلی، بیارزش و سزاوار تحقیر میشود. اگر لازم شود که از واقعیت بگریزیم، باید به واقعتی بزرگتر و یا ژرفتر روی آوریم که همان واقعیت زندگی درونی و واقعیت آن نگرش منحصر به فردی است که ما از جهان داریم. کشف این واقعیت سبب خوشحالی میشود، این تجربه تأثیری بسیار خوشایند بر بعضی از زوایای وجودمان دارد که در حالت عادی به آن زوایا دسترسی نداریم. به هر صورت، قواعد خواندن اثری بزرگ از آثار ادبی، باید هدفشان این باشد که خواننده را به چنین تجربه کامل و عمیقی برسانند، این قواعد باید تمام چیزهایی را که مانع احساسات عمیق میشوند برطرف کنند.
این تفاوت اصلی بین آثار تشریحی و تخیلی به تفاوت دیگری نیز منتهی میشود. این دو نوع اثر به دلیل اهداف کاملاً متفاوتی که دارند الزاماً از دو زبان متفاوت استفاده میکنند. نویسنده آثار تخیلی میکوشد حتیالامکان از مبهمترین واژهها استفاده کند تا از توان و تأثر ذاتی معانی متعدد آنها سود ببرد. همچنان که نویسندگان کتابهای تشریحی از کلماتی که دارای معانی معینی هستند به عنوان واحد ساختار کتاب استفاده میکنند، نویسندگان آثار ادبی نیز استعاره را واحد کار خود میدانند. دانته در مورد کتاب کمدی الهی میگوید: گرچه این کتاب از نظر معنی به هم پیوسته است ولی باید آن را به شکلی خواند که گویی دارای مطالب مجزایی است. گفته وی عموماً در مورد داستان و شعر نیز مصداق دارد. کمال مطلوب در مورد مطالب تشریحی آن است که کاملاً صریح و دور از ابهام باشند. هر نکته قابل طرح و مربوط به موضوع، حتیالامکان باید صریح و روشن بیان شود، در آثار تخیلی، برعکس، همانقدر که مطالب صریح نویسنده مهم است، مطالب ضمنی و تلویحی وی نیز دارای اهمیت است. کثرت استعارهها سبب میشود که تقریباً بیشتر مضامین، مبهم بمانند تا اینکه با کلمات بیان شوند، یک شعر یا داستان در مجموع مطلبی را ارائه میدهد که هیچیک از واژههای آن، آن را بیان نمیدارد و یا نمیتواند بیان کند.
از این واقعیت، یک نباید دیگر منتج میشود: در آثار تخیلی نباید به دنبال پیدا کردن واژههای آن، اظهار نظرها و استدلالها باشید. این تدابیر عقلانی است و تدابیر شاعرانه از اینها جداست.
#مارتیمر_جی_آدلر
#چارلز_لینکن_ون_دورن
#چگونه_کتاب_بخوانیم
#محمد_صراف_تهرانی
(چاپ اول، نشر بهنشر، ۱۳۹۵)
صفحات ۲۵۸ و ۲۵۹.
@Ab_o_Atash
این تفاوت اصلی بین آثار تشریحی و تخیلی به تفاوت دیگری نیز منتهی میشود. این دو نوع اثر به دلیل اهداف کاملاً متفاوتی که دارند الزاماً از دو زبان متفاوت استفاده میکنند. نویسنده آثار تخیلی میکوشد حتیالامکان از مبهمترین واژهها استفاده کند تا از توان و تأثر ذاتی معانی متعدد آنها سود ببرد. همچنان که نویسندگان کتابهای تشریحی از کلماتی که دارای معانی معینی هستند به عنوان واحد ساختار کتاب استفاده میکنند، نویسندگان آثار ادبی نیز استعاره را واحد کار خود میدانند. دانته در مورد کتاب کمدی الهی میگوید: گرچه این کتاب از نظر معنی به هم پیوسته است ولی باید آن را به شکلی خواند که گویی دارای مطالب مجزایی است. گفته وی عموماً در مورد داستان و شعر نیز مصداق دارد. کمال مطلوب در مورد مطالب تشریحی آن است که کاملاً صریح و دور از ابهام باشند. هر نکته قابل طرح و مربوط به موضوع، حتیالامکان باید صریح و روشن بیان شود، در آثار تخیلی، برعکس، همانقدر که مطالب صریح نویسنده مهم است، مطالب ضمنی و تلویحی وی نیز دارای اهمیت است. کثرت استعارهها سبب میشود که تقریباً بیشتر مضامین، مبهم بمانند تا اینکه با کلمات بیان شوند، یک شعر یا داستان در مجموع مطلبی را ارائه میدهد که هیچیک از واژههای آن، آن را بیان نمیدارد و یا نمیتواند بیان کند.
از این واقعیت، یک نباید دیگر منتج میشود: در آثار تخیلی نباید به دنبال پیدا کردن واژههای آن، اظهار نظرها و استدلالها باشید. این تدابیر عقلانی است و تدابیر شاعرانه از اینها جداست.
#مارتیمر_جی_آدلر
#چارلز_لینکن_ون_دورن
#چگونه_کتاب_بخوانیم
#محمد_صراف_تهرانی
(چاپ اول، نشر بهنشر، ۱۳۹۵)
صفحات ۲۵۸ و ۲۵۹.
@Ab_o_Atash
✳️ مدرسۀ مطلوب
محیط آموزشی بیرون خانه، از جهاتی در رشد و شخصیت کودکان مؤثر است. آنچه در مهد کودکها و دبستانها و مدارس لازم است:
شرایط مقدماتی مناسب بودن این محیط: حد فشارهای وارد به کودک جهت فراگیری مطالبی بیخاصیت و ناسودمند تا آنجا نباشد که کودک خرد و درهم کوفته شود و بیزار از هرگونه اندیشه آفرینش و ابداع؛ حد زیانبخشی مطالب درسی نیز آنقدر نباشد که کودکان و نوجوانان را گرفتار یکسانی همگانی، اداریاندیشی، ثروت پرستی، خشونت و قلدری، کوتهبینی، روحیه مادی، بیاعتنایی به مسائل عاطفی و معنوی، بیزاری از همدردی و همراهی، ترسان از جهاد. مبارزه در راه حق و حقیقت بودن؛ تمایل به کاهلی، بیکارگی، بیایمانی، شهوتپرستی، بیاعتقادی به مسائل اخلاقی، خیالبافی، فسادگرایی، بیتوجهی به آرمانهای ملی و انسانی کند و از اندیشیدن به مسائل بنیادی باز دارد.
#نادر_ابراهیمی
#لوازم_نویسندگی
انتشارات فرهنگان
صفحه ۳۴.
@Ab_o_Atash
محیط آموزشی بیرون خانه، از جهاتی در رشد و شخصیت کودکان مؤثر است. آنچه در مهد کودکها و دبستانها و مدارس لازم است:
شرایط مقدماتی مناسب بودن این محیط: حد فشارهای وارد به کودک جهت فراگیری مطالبی بیخاصیت و ناسودمند تا آنجا نباشد که کودک خرد و درهم کوفته شود و بیزار از هرگونه اندیشه آفرینش و ابداع؛ حد زیانبخشی مطالب درسی نیز آنقدر نباشد که کودکان و نوجوانان را گرفتار یکسانی همگانی، اداریاندیشی، ثروت پرستی، خشونت و قلدری، کوتهبینی، روحیه مادی، بیاعتنایی به مسائل عاطفی و معنوی، بیزاری از همدردی و همراهی، ترسان از جهاد. مبارزه در راه حق و حقیقت بودن؛ تمایل به کاهلی، بیکارگی، بیایمانی، شهوتپرستی، بیاعتقادی به مسائل اخلاقی، خیالبافی، فسادگرایی، بیتوجهی به آرمانهای ملی و انسانی کند و از اندیشیدن به مسائل بنیادی باز دارد.
#نادر_ابراهیمی
#لوازم_نویسندگی
انتشارات فرهنگان
صفحه ۳۴.
@Ab_o_Atash
✳️ سؤالی که این دو مَلَک در قبر میپرسند، از این بدن ظاهری و زبان گوشتی نیست که بتوان دروغ گفت؛ ظاهر یک شکل باشد، باطن طور دیگر. بلکه همانطور که گفتیم، دیگر با این بدن ظاهری تا قیامت کاری نیست. در برزخ و قبر از باطن و جانمان میپرسند که دیگر دروغ معنا ندارد.
آنجا میپرسند: «مَن رَبُّک وَ اِلهٌک؟»؛ آن که در دنیا رب و مربی تو بود، آن که مقصد و مقصود تو بود کیست؟ کسی که در دنیا تربیتش با هوای نفس بوده، با حرفها و فریبهای شیطان بوده میگوید: «شیطان». آن که در دنیا مقصد و مقصود و همّ و غمش شکمش بوده، میگوید: «بطنی». آن که در دنیا مقصد و مقصود و همّ و غمش مالش بود میگوید: «مالی». آن که در دنیا مقصد و مقصود و همّ و غمش خدا بوده و حقاً آنچه از دستورات الهی میتوانسته عمل میکرده و با خدا زندگی کرده، میگوید: «الله ربّی». در سؤال از امام دینی هم همینطور.
#مسعود_عالی
#احتضار_و_عالم_قبر
#سرنوشت_انسان جلد ۲
سلسله مباحث برنامه #سمت_خدا
(چاپ چهاردهم، نشر عطش، ۱۳۹۶)
صفحه ۱۹۲.
@Ab_o_Atash
آنجا میپرسند: «مَن رَبُّک وَ اِلهٌک؟»؛ آن که در دنیا رب و مربی تو بود، آن که مقصد و مقصود تو بود کیست؟ کسی که در دنیا تربیتش با هوای نفس بوده، با حرفها و فریبهای شیطان بوده میگوید: «شیطان». آن که در دنیا مقصد و مقصود و همّ و غمش شکمش بوده، میگوید: «بطنی». آن که در دنیا مقصد و مقصود و همّ و غمش مالش بود میگوید: «مالی». آن که در دنیا مقصد و مقصود و همّ و غمش خدا بوده و حقاً آنچه از دستورات الهی میتوانسته عمل میکرده و با خدا زندگی کرده، میگوید: «الله ربّی». در سؤال از امام دینی هم همینطور.
#مسعود_عالی
#احتضار_و_عالم_قبر
#سرنوشت_انسان جلد ۲
سلسله مباحث برنامه #سمت_خدا
(چاپ چهاردهم، نشر عطش، ۱۳۹۶)
صفحه ۱۹۲.
@Ab_o_Atash
✳️ حق سبحانه تعالی، به یکی از پیامبرانش وحی کرد: اگر سر آن داری که فردا در بهشت به دیدارم آیی، در دنیا غریب، تنها و اندوهگین باش.
و نیز چون پرندهٔ تنهایی که بر دشتی خشک و خالی پرواز میکند و از درختان پربار همی خورد و شب که میرسد، در لانهاش بیتوته میکند و چیزی جز انس به من و احساس تنهایی با دیگران ندارد.
#بهاءالدین_محمد_عاملی
#شیخ_بهایی
#کشکول
#بهمن_رازانی
نشر پارمیس
صفحه ۲۱.
@Ab_o_Atash
و نیز چون پرندهٔ تنهایی که بر دشتی خشک و خالی پرواز میکند و از درختان پربار همی خورد و شب که میرسد، در لانهاش بیتوته میکند و چیزی جز انس به من و احساس تنهایی با دیگران ندارد.
#بهاءالدین_محمد_عاملی
#شیخ_بهایی
#کشکول
#بهمن_رازانی
نشر پارمیس
صفحه ۲۱.
@Ab_o_Atash
✳️ این پرسش مهمتر است
«اگر از شما بپرسم «از زندگی چه میخواهید؟» و شما جواب بدهید «میخواهم خوشبخت باشم و خانوادهٔ خوبی داشته باشم و یک شغل عالی»، جواب شما آنقدر کلیشهای و پیشپاافتاده است که در واقع هیچ معنایی ندارد. همهٔ آدمها از چیزی که حس خوبی میدهد لذت میبرند. همه یک زندگی مرفه و با فراغِ بال میخواهند، اینکه عاشق بشوند و رابطهٔ زناشویی معرکهای داشته باشند. خوشتیپ و محبوب و پولدار باشند. آنقدر مورد احترام و جذاب باشند که وقتی وارد اتاقی میشوند آدمها مثل رود نیل شکافته شوند.
معلوم است، همه این را میخواهند. خواستنش آسان است.
اما پرسش مهمتر، پرسشی که کمتر کسی در زندگی به آن توجه میکند، این است که «چه رنجی را در زندگی میخواهید؟ مایلید در زندگی با چه چیزی دستوپنجه نرم کنید؟» زیرا به نظر میرسد این عاملی مهم و تعیینکنندهتر است برای اینکه زندگی ما در نهایت چه چیزی از کار درآید...
آنچه موفقیت شما را تعیین میکند این پرسش نیست که «میخواهید از چه چیزی لذت ببرید؟» بلکه پرسش درست این است که «می خواهید چه رنجی را تحمل کنید؟» راه شادکامی راهی پر از خراب کردن و سرافکندگی و شرمساری است.
باید چیزی را انتخاب کنید. نمیتوانید یک زندگی بدون رنج داشته باشید. نمیشود دائماً همه چیز گل و بلبل باشد. پرسشِ لذت، آسان است، و تقریباً پاسخ همهٔ ما یکسان است.
پرسش مهمتر، پرسش رنج است. دوست دارید چه رنجی را تحمل کنید؟ این پرسشهای سخت هستند که ارزشمندند و شما را به جایی میرسانند.»
#مارک_منسون
#هنر_ظریف_بیخیالی
#رشید_جعفرپور
ویراسته بابک عباسی
نشر کرگدن، چاپ چهارم، ۱۳۹۸)
صفحه ۳۵.
@Ab_o_Atash
«اگر از شما بپرسم «از زندگی چه میخواهید؟» و شما جواب بدهید «میخواهم خوشبخت باشم و خانوادهٔ خوبی داشته باشم و یک شغل عالی»، جواب شما آنقدر کلیشهای و پیشپاافتاده است که در واقع هیچ معنایی ندارد. همهٔ آدمها از چیزی که حس خوبی میدهد لذت میبرند. همه یک زندگی مرفه و با فراغِ بال میخواهند، اینکه عاشق بشوند و رابطهٔ زناشویی معرکهای داشته باشند. خوشتیپ و محبوب و پولدار باشند. آنقدر مورد احترام و جذاب باشند که وقتی وارد اتاقی میشوند آدمها مثل رود نیل شکافته شوند.
معلوم است، همه این را میخواهند. خواستنش آسان است.
اما پرسش مهمتر، پرسشی که کمتر کسی در زندگی به آن توجه میکند، این است که «چه رنجی را در زندگی میخواهید؟ مایلید در زندگی با چه چیزی دستوپنجه نرم کنید؟» زیرا به نظر میرسد این عاملی مهم و تعیینکنندهتر است برای اینکه زندگی ما در نهایت چه چیزی از کار درآید...
آنچه موفقیت شما را تعیین میکند این پرسش نیست که «میخواهید از چه چیزی لذت ببرید؟» بلکه پرسش درست این است که «می خواهید چه رنجی را تحمل کنید؟» راه شادکامی راهی پر از خراب کردن و سرافکندگی و شرمساری است.
باید چیزی را انتخاب کنید. نمیتوانید یک زندگی بدون رنج داشته باشید. نمیشود دائماً همه چیز گل و بلبل باشد. پرسشِ لذت، آسان است، و تقریباً پاسخ همهٔ ما یکسان است.
پرسش مهمتر، پرسش رنج است. دوست دارید چه رنجی را تحمل کنید؟ این پرسشهای سخت هستند که ارزشمندند و شما را به جایی میرسانند.»
#مارک_منسون
#هنر_ظریف_بیخیالی
#رشید_جعفرپور
ویراسته بابک عباسی
نشر کرگدن، چاپ چهارم، ۱۳۹۸)
صفحه ۳۵.
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳ قیصر این شعر را «به دوستان هنرمند» تقدیم کرده است:
این حنجره، این باغِ صدا را نفروشید!
این پنجره، این خاطرهها را نفروشید!
در شهر شما باری اگر عشق فروشی است
هم غیرتِ آبادیِ ما را نفروشید!
تنها، به خدا، دلخوشی ما به دل ماست
صندوقچه راز خدا را نفروشید!
سرمایه دل نیست بجز اشک و بجز آه
پس دستکم این آب و هوا را نفروشید!
در دست خدا آینهای جز دل ما نیست
آیینه شمایید؛ شما را نفروشید!
در پیله پروانه بجز کرم نلولد
پروانه پروازِ رها را نفروشید!
یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم
این هروله سعی و صفا را نفروشید!
دور از نظر ماست اگر منزل این راه
این منظره دورنما را نفروشید
#قیصر_امین_پور
#دستور_زبان_عشق
(چاپ دوم: تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۸۶)
صفحات ۶۷ و ۶۸.
@Ab_o_Atash
این حنجره، این باغِ صدا را نفروشید!
این پنجره، این خاطرهها را نفروشید!
در شهر شما باری اگر عشق فروشی است
هم غیرتِ آبادیِ ما را نفروشید!
تنها، به خدا، دلخوشی ما به دل ماست
صندوقچه راز خدا را نفروشید!
سرمایه دل نیست بجز اشک و بجز آه
پس دستکم این آب و هوا را نفروشید!
در دست خدا آینهای جز دل ما نیست
آیینه شمایید؛ شما را نفروشید!
در پیله پروانه بجز کرم نلولد
پروانه پروازِ رها را نفروشید!
یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم
این هروله سعی و صفا را نفروشید!
دور از نظر ماست اگر منزل این راه
این منظره دورنما را نفروشید
#قیصر_امین_پور
#دستور_زبان_عشق
(چاپ دوم: تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۸۶)
صفحات ۶۷ و ۶۸.
@Ab_o_Atash
✳️ این عکسها را نگه دارید؛ روز قیامت به درد ما میخورد!
ساعت پنج و ده دقیقه بود که حاج محمد اسماعیل رضایی در حالی که یک قرآن با جلد سبز به سینه خود چسبانده بود از در اتاق وارد شد، موهای سرش ژولیده و رنگ صورتش کمرنگ بود. بهتزده به اطرافیان نگاه کرد و در همان صندلی که طیب برای تشریفات مقدماتی نشسته بود قرار گرفت و گفت: طیب دیروز تا حالا چند بار به مامورین محافظ من گفته بود که به حاج اسماعیل بگویید به اتاق من بیاید با او کار دارم او میخواهد از من رضایت بگیرد. من به اتاق او نرفتم ولی در دلم از او راضی هستم و او را میبخشم.
حاج اسماعیل پس از گفتن این جملات وصیتنامهاش را از جیب درآورد و گفت: چون خیلی از اموال مردم نزد من است، بدهیها و پولهایی را که طلبکارم روی کاغذ نوشتهام...خواهش میکنم که اینجا روی کاغذ بنویسید تا حقی از کسی ضایع نشود.
حاجی اسماعیل وقتی این حرفها را میزد، روحیهاش با موقعی که وارد اتاق شد فرق کرده بود و روحیهاش خوب شده بود و همانطور که وصیتنامهاش را که در سه نسخه بود به نماینده دادستان ارتش میداد، گفت: آنقدر خوشحالم که تیرباران میشوم در این دنیا ماندنش غیر از معصیت چیز دیگری عاید انسان نمیشود...
حاج اسماعیل گفت: ۴۲۰ هزار تومان از حاجی علی نوری گرفتم ۲۰۰ هزار تومان چکٍ بدون تاریخ به او دادهام و ۲۲۰ هزار تومان آن را از من مدرک ندارد.
۱۲۰ هزار تومان حاجی مجدالدین مدنی به من داده که یک چک بدون تاریخ به او دادهام و این پول بابت زمینی است که با آقایان حسین قاسمیه، حاجی علی برقی شریک میباشیم.
۳۵ هزار تومان از آقای حسین قاسمیه و ۱۵ هزار تومان هم چک دادهام که ایشان برای من دو سفته امضا کرده است که پولش را طلب دارد.
۱۲ هزار تومان به آقای مهندس رضایی پول قالی و یک سفته ایشان طلبکار هستند و آنچه که آقای حسین قاسمیه در مدتی که من در زندان بودهام به همشیرهام داده است اطلاعی ندارم آن مبلغ(یعنی هر چه بگوید) درست است به او بپردازید، چون او آدم درستی است.
با حاجی علی برقی در ساختمان میدان شوش ساختمان داریم که دو سهم از شش سهم آن متعلق به من است و بابت وجه تتمه ساختمان هرچه او خودش گفت، درست است، از من طلبکار است.
نصف منزل خیابان بهار که سندش به نام اینجانب است و ۷ هزار تومان بابت کرایهاش که طلبکارم و سندش در منزل است با نصف آن منزل که سه دانگ باشد متعلق به حاجی مجدالدین مدنی است و یک تلفن هم در خیابان ویلا متعلق به ایشان است که سندش به نام من است.
✅ اتومبیلم را بفروشید
به خانواده ام بگویید که اتومبیلم را بفروشند پولش را سه قسمت کنند. یک قسمت آن را به والدهام بدهند، یک قسمت از آن را به دایی خودم که برادر خواهرم است و احمد ایلخانی نام دارد بدهند. یک قسمت دیگر که باقی میماند به محمدعلی ارشدی که دایی دیگرم است بدهند چون وضعش ناجور است.
✅ طلبهای من
حاج اسماعیل سپس گفت: طلبهای مرا بنویسید! اول به یکی از شرکتها در حدود ۶۳۰ هزار تومان مساعده دادهام که هرچه از این مبلغ وصول شود، سه قسمت کنید... دو قسمت آن متعلق به حاجی علی نوری و یک قسمتش متعلق به خود من است.
✅ چند لحظه قبل از فرمان آتش...!
چند لحظه قبل از فرمان آتش، وقتی طیب و حاج اسماعیل را به تیرهای چوبی بسته بودند، این گفتوگو بین آنها رد و بدل شد: حاج اسماعیل (خطاب به عکاسها) این عکسها را نگه دارید روز قیامت به درد ما میخورد!
(در این هنگام طیب به قهقهه خندید)
حاج اسماعیل (خطاب به طیب): چرا میخندی؟ مگه دروغ میگم؟
طیب (باز هم با خنده): خیلی خب! تیربارونت میکنن...مردن که دیگه اینهمه حرف زدن نداره...!
حاج اسماعیل: آخه ما داریم میمیریم! تو هم همینطور.
طیب (با خنده): حالا ساکت شو، بذار کارشونو بکنن.
#روزنامه_کیهان
یازدهم آبان ۱۳۴۲
صفحات اول و ۱۰ تا ۱۲.
@Ab_o_Atash
ساعت پنج و ده دقیقه بود که حاج محمد اسماعیل رضایی در حالی که یک قرآن با جلد سبز به سینه خود چسبانده بود از در اتاق وارد شد، موهای سرش ژولیده و رنگ صورتش کمرنگ بود. بهتزده به اطرافیان نگاه کرد و در همان صندلی که طیب برای تشریفات مقدماتی نشسته بود قرار گرفت و گفت: طیب دیروز تا حالا چند بار به مامورین محافظ من گفته بود که به حاج اسماعیل بگویید به اتاق من بیاید با او کار دارم او میخواهد از من رضایت بگیرد. من به اتاق او نرفتم ولی در دلم از او راضی هستم و او را میبخشم.
حاج اسماعیل پس از گفتن این جملات وصیتنامهاش را از جیب درآورد و گفت: چون خیلی از اموال مردم نزد من است، بدهیها و پولهایی را که طلبکارم روی کاغذ نوشتهام...خواهش میکنم که اینجا روی کاغذ بنویسید تا حقی از کسی ضایع نشود.
حاجی اسماعیل وقتی این حرفها را میزد، روحیهاش با موقعی که وارد اتاق شد فرق کرده بود و روحیهاش خوب شده بود و همانطور که وصیتنامهاش را که در سه نسخه بود به نماینده دادستان ارتش میداد، گفت: آنقدر خوشحالم که تیرباران میشوم در این دنیا ماندنش غیر از معصیت چیز دیگری عاید انسان نمیشود...
حاج اسماعیل گفت: ۴۲۰ هزار تومان از حاجی علی نوری گرفتم ۲۰۰ هزار تومان چکٍ بدون تاریخ به او دادهام و ۲۲۰ هزار تومان آن را از من مدرک ندارد.
۱۲۰ هزار تومان حاجی مجدالدین مدنی به من داده که یک چک بدون تاریخ به او دادهام و این پول بابت زمینی است که با آقایان حسین قاسمیه، حاجی علی برقی شریک میباشیم.
۳۵ هزار تومان از آقای حسین قاسمیه و ۱۵ هزار تومان هم چک دادهام که ایشان برای من دو سفته امضا کرده است که پولش را طلب دارد.
۱۲ هزار تومان به آقای مهندس رضایی پول قالی و یک سفته ایشان طلبکار هستند و آنچه که آقای حسین قاسمیه در مدتی که من در زندان بودهام به همشیرهام داده است اطلاعی ندارم آن مبلغ(یعنی هر چه بگوید) درست است به او بپردازید، چون او آدم درستی است.
با حاجی علی برقی در ساختمان میدان شوش ساختمان داریم که دو سهم از شش سهم آن متعلق به من است و بابت وجه تتمه ساختمان هرچه او خودش گفت، درست است، از من طلبکار است.
نصف منزل خیابان بهار که سندش به نام اینجانب است و ۷ هزار تومان بابت کرایهاش که طلبکارم و سندش در منزل است با نصف آن منزل که سه دانگ باشد متعلق به حاجی مجدالدین مدنی است و یک تلفن هم در خیابان ویلا متعلق به ایشان است که سندش به نام من است.
✅ اتومبیلم را بفروشید
به خانواده ام بگویید که اتومبیلم را بفروشند پولش را سه قسمت کنند. یک قسمت آن را به والدهام بدهند، یک قسمت از آن را به دایی خودم که برادر خواهرم است و احمد ایلخانی نام دارد بدهند. یک قسمت دیگر که باقی میماند به محمدعلی ارشدی که دایی دیگرم است بدهند چون وضعش ناجور است.
✅ طلبهای من
حاج اسماعیل سپس گفت: طلبهای مرا بنویسید! اول به یکی از شرکتها در حدود ۶۳۰ هزار تومان مساعده دادهام که هرچه از این مبلغ وصول شود، سه قسمت کنید... دو قسمت آن متعلق به حاجی علی نوری و یک قسمتش متعلق به خود من است.
✅ چند لحظه قبل از فرمان آتش...!
چند لحظه قبل از فرمان آتش، وقتی طیب و حاج اسماعیل را به تیرهای چوبی بسته بودند، این گفتوگو بین آنها رد و بدل شد: حاج اسماعیل (خطاب به عکاسها) این عکسها را نگه دارید روز قیامت به درد ما میخورد!
(در این هنگام طیب به قهقهه خندید)
حاج اسماعیل (خطاب به طیب): چرا میخندی؟ مگه دروغ میگم؟
طیب (باز هم با خنده): خیلی خب! تیربارونت میکنن...مردن که دیگه اینهمه حرف زدن نداره...!
حاج اسماعیل: آخه ما داریم میمیریم! تو هم همینطور.
طیب (با خنده): حالا ساکت شو، بذار کارشونو بکنن.
#روزنامه_کیهان
یازدهم آبان ۱۳۴۲
صفحات اول و ۱۰ تا ۱۲.
@Ab_o_Atash
✳ دیگر، گفتند [علت دستور ائمه] چیز دیگری است. امام حسین بیتقصیر در کربلا به دست یکعده مردم تجاوزکار کشته شد، پس این تأثرآور است، باید متأثر بود. من هم قبول دارم امام حسین بیتقصیر کشته شد. من هم قبول دارم امام حسین به دست یکعده مردم ظالم متجاوز کشته شد. اما همین؟ یک آدم بیتقصیر به دست یکعده مردم متجاوز کشته شد؟ روزی هزار نفر آدم بیتقصیر به دست آدمهای با تقصیر کشته میشوند. روزی هزار نفر آدم در دنیا بهاصطلاح نفله میشوند. تأثرآور هم هست، اما آیا این نفله شدنها ارزش دارد که قرنهای زیاد، ده قرن، بیست قرن، سی قرن ادامه پیدا کند؟ دائماً ما بنشینیم و اظهار تأثر کنیم که حیف! حسین بن على نفله شد! خونش هدر رفت! بیتقصیر کشته شد! به دست یکعده افراد متجاوز کشته شد!
حسین بن علی بیتقصیر کشته شد، به دست افراد متجاوز کشته شد، اما چه کسی گفته حسین بن على نفله شده است؟ چه کسی گفته خون حسین بن علی هدر رفت؟ اگر در دنیا انسانی شما پیدا کنید که نگذاشت یک قطره خونش هدر برود حسین بن علی است. اگر کسی در دنیا پیدا کنید که نگذاشت شخصیتش یک ذره هدر برود، حسین بن علی است! مردی که برای قطره قطره خون خودش آنچنان ارزش قائل شد که اگر ثروتهای دنیا را که برای او مصرف میشود تا دامنه قیامت حساب کنیم، بشر برای هر قطره خونش میلیاردها میلیارد تومان پول خرج کرده است؛ آدمی که کشته شدنش سبب شد که نام او پایه کاخ ستمکاران را، یک قرن، دو قرن، سه قرن، ده قرن، بیست قرن بلرزاند، این آدم نفله شد؟! هدر رفت؟! ما حالا غصه بخوریم که حسین بن على نفله شد؟! تو نفله شدی بیچارۀ نادان! من و تو نفله هستیم، من و تو عمرمان هدر رفت، حسین بن على نفله شد؟! که ما بیاییم غصۀ نفله شدن او را بخوریم؟! غصه برای خودت بخور! تو به حسین بن على توهین میکنی که میگویی نفله شد، حسین بن علی کسی است که به او گفتند: «إنّ لکَ فِی الجَنَّةِ دَرَجةً مُغْشَاةً بِنورٍ فَلسْتَ تَنالُها اِلا بِالشَّهادةِ». پس وقتی حسین بن علی آرزوی شهادت میکرد آرزوی نفله شدن را می کرد که بعد من و شما بیاییم اظهار تأثر کنیم که نفله شد، هدر رفت؟!
خیر، آنها که آمدند توصیه کردند که باید عزای حسین بن علی زنده بماند، چون او یک مکتب بهوجود آورد، میخواستند مکتبش زنده بماند، برای اینکه در دنیا شما هرگز یک مکتب عملی که نمونه مکتب حسین بن علی باشد پیدا نمیکنید. اگر شما نمونهای مانند نمونه حسین بن علی پیدا کردید آنوقت بگویید چرا ما هر سال باید یاد حسین بن علی را تجدید کنیم؟ آنچه که در حسین بن علی در این حادثه عاشورا و در آن ابتلا و مصیبت پیدا شد از توحید، از جلوه ایمان، از جلوه خداشناسی، از ایمان کامل به جهان دیگر، از رضا، از تسلیم، از صبر، از استقامت، از مردانگی، از طمأنينۀ نفس، از ثبات، از عزت نفس، از کرامت نفس، از آزادیخواهی و آزادیطلبی، از اینکه در فکر انسانها باشد، اگر شما نمونهای در دنیا پیدا کردید، آنوقت بگویید چرا ما نام حسین بن علی را زنده کنیم. بدیل و مثل ندارد.
#مرتضی_مطهری
#حماسه_حسینی (سخنرانیها)
(چاپ چهاردهم، انتشارات صدرا، ۱۳۶۸)
جلد اول، صفحات ۷۹ تا ۸۰.
@Ab_o_Atash
حسین بن علی بیتقصیر کشته شد، به دست افراد متجاوز کشته شد، اما چه کسی گفته حسین بن على نفله شده است؟ چه کسی گفته خون حسین بن علی هدر رفت؟ اگر در دنیا انسانی شما پیدا کنید که نگذاشت یک قطره خونش هدر برود حسین بن علی است. اگر کسی در دنیا پیدا کنید که نگذاشت شخصیتش یک ذره هدر برود، حسین بن علی است! مردی که برای قطره قطره خون خودش آنچنان ارزش قائل شد که اگر ثروتهای دنیا را که برای او مصرف میشود تا دامنه قیامت حساب کنیم، بشر برای هر قطره خونش میلیاردها میلیارد تومان پول خرج کرده است؛ آدمی که کشته شدنش سبب شد که نام او پایه کاخ ستمکاران را، یک قرن، دو قرن، سه قرن، ده قرن، بیست قرن بلرزاند، این آدم نفله شد؟! هدر رفت؟! ما حالا غصه بخوریم که حسین بن على نفله شد؟! تو نفله شدی بیچارۀ نادان! من و تو نفله هستیم، من و تو عمرمان هدر رفت، حسین بن على نفله شد؟! که ما بیاییم غصۀ نفله شدن او را بخوریم؟! غصه برای خودت بخور! تو به حسین بن على توهین میکنی که میگویی نفله شد، حسین بن علی کسی است که به او گفتند: «إنّ لکَ فِی الجَنَّةِ دَرَجةً مُغْشَاةً بِنورٍ فَلسْتَ تَنالُها اِلا بِالشَّهادةِ». پس وقتی حسین بن علی آرزوی شهادت میکرد آرزوی نفله شدن را می کرد که بعد من و شما بیاییم اظهار تأثر کنیم که نفله شد، هدر رفت؟!
خیر، آنها که آمدند توصیه کردند که باید عزای حسین بن علی زنده بماند، چون او یک مکتب بهوجود آورد، میخواستند مکتبش زنده بماند، برای اینکه در دنیا شما هرگز یک مکتب عملی که نمونه مکتب حسین بن علی باشد پیدا نمیکنید. اگر شما نمونهای مانند نمونه حسین بن علی پیدا کردید آنوقت بگویید چرا ما هر سال باید یاد حسین بن علی را تجدید کنیم؟ آنچه که در حسین بن علی در این حادثه عاشورا و در آن ابتلا و مصیبت پیدا شد از توحید، از جلوه ایمان، از جلوه خداشناسی، از ایمان کامل به جهان دیگر، از رضا، از تسلیم، از صبر، از استقامت، از مردانگی، از طمأنينۀ نفس، از ثبات، از عزت نفس، از کرامت نفس، از آزادیخواهی و آزادیطلبی، از اینکه در فکر انسانها باشد، اگر شما نمونهای در دنیا پیدا کردید، آنوقت بگویید چرا ما نام حسین بن علی را زنده کنیم. بدیل و مثل ندارد.
#مرتضی_مطهری
#حماسه_حسینی (سخنرانیها)
(چاپ چهاردهم، انتشارات صدرا، ۱۳۶۸)
جلد اول، صفحات ۷۹ تا ۸۰.
@Ab_o_Atash
✳ استعدادزدگی
علم اگر درخدمت ستمدیدگان نباشد، ناگزیر آلت فعل سرمایهداران و ستمگران و جهانخواران و نظامیگران متجاوز است... همانگونه که گفتیم، هنوز هم سادهلوحان جاهل، ظاهربینان خودباخته، اختگان سیاسی از کار افتاده، طبقات و قشرهای مرفه ستمگرا، شبه دانشمندان مزدبگیر و شبه هنرمندان تنگنظرِ خودیگانهبین، کارمندان وضعیت پذیرفتۀ قید امیدزدۀ فسیلشده، دزدان و رشوهخوارانی که راه سعادت را نه در تلاش بل در خلاف یافتهاند، از آن [استعداد] به عنوان یک مقوله جدی و یقینی سخن میگویند و در گستردن حس نااُمید عمومی و فراهم آوردن شرایط تسلیم و رضا در برابر طبیعت غدار، با تکیه بر این تعریف استعداد(یک شایستگی مادرزادی فرهنگی خاص جهت انجام یک عمل خاص)، دانسته و ندانسته به خدمتگزاری استعمار و استثمار مشغولند، و همینها هستند که از گروههای عظیم مستضعف جوامع مختلف میخواهند که با باور اصیل «شایستگی خاص مادرزادی» و با توجه به این اصل، پا را از محدودۀ امربری فرهنگی و سیاسی بیرون نگذارند و نظام حیات را با بیشترخواهیهایی که متناسب با استعدادهایشان نیست، آشفته نکنند.
استعداد به معنای یک عامل فرا اراده، عاملی است ضد انقلاب، ضد تحول، ضد آزادی، ضد آسایش، و ضد رشد معنوی انسان.
#نادر_ابراهیمی
#آموزش_نویسندگی
انتشارات فرهنگان
صفحات ۲۶ و ۲۷.
@Ab_o_Atash
علم اگر درخدمت ستمدیدگان نباشد، ناگزیر آلت فعل سرمایهداران و ستمگران و جهانخواران و نظامیگران متجاوز است... همانگونه که گفتیم، هنوز هم سادهلوحان جاهل، ظاهربینان خودباخته، اختگان سیاسی از کار افتاده، طبقات و قشرهای مرفه ستمگرا، شبه دانشمندان مزدبگیر و شبه هنرمندان تنگنظرِ خودیگانهبین، کارمندان وضعیت پذیرفتۀ قید امیدزدۀ فسیلشده، دزدان و رشوهخوارانی که راه سعادت را نه در تلاش بل در خلاف یافتهاند، از آن [استعداد] به عنوان یک مقوله جدی و یقینی سخن میگویند و در گستردن حس نااُمید عمومی و فراهم آوردن شرایط تسلیم و رضا در برابر طبیعت غدار، با تکیه بر این تعریف استعداد(یک شایستگی مادرزادی فرهنگی خاص جهت انجام یک عمل خاص)، دانسته و ندانسته به خدمتگزاری استعمار و استثمار مشغولند، و همینها هستند که از گروههای عظیم مستضعف جوامع مختلف میخواهند که با باور اصیل «شایستگی خاص مادرزادی» و با توجه به این اصل، پا را از محدودۀ امربری فرهنگی و سیاسی بیرون نگذارند و نظام حیات را با بیشترخواهیهایی که متناسب با استعدادهایشان نیست، آشفته نکنند.
استعداد به معنای یک عامل فرا اراده، عاملی است ضد انقلاب، ضد تحول، ضد آزادی، ضد آسایش، و ضد رشد معنوی انسان.
#نادر_ابراهیمی
#آموزش_نویسندگی
انتشارات فرهنگان
صفحات ۲۶ و ۲۷.
@Ab_o_Atash
✳️ از امام باقر «ع» چنین نقل شده است که وقتی از ایشان پرسیدند: فرج شما اهل بیت چه زمانی است؟ حضرت زمانه را به سه دوره تقسیم کردند: دورهٔ گرگ، دورهٔ میش، دورهٔ ترازو.
دورهٔ گرگ، دوره ظلم و چپاول و گرگصفتی است که حق اهل بیت «ع» غصب میشود. دورهٔ میش دورهای است که مردم آرامترند، اثر ظلم را پذیرفته و با آن خو کردهاند، تکان نمیخورند و علیه ظلم فریادی و تلاشی نمیکنند.
دورهٔ سوم دورهٔ ترازوست. در آندوره مردم عدالتخواه و عدالتطلب شدهاند و دیگر از انظلام و ظلم پذیری خارج شدهاند. اینجا که مردم این روحیه را پیدا کردند، ظهور رخ میدهد.
باید حرکتی بکنیم و به سوی او رویم و برای ظهور او اهلیت پیدا کنیم.
#مسعود_عالی
#برزخ_و_نفخه_صور
#سرنوشت_انسان جلد ۲
سلسله مباحث برنامه #سمت_خدا
(چاپ یازدهم، نشر عطش، ۱۳۹۶)
صفحات ۲۱۲ و ۲۱۳.
@Ab_o_Atash
دورهٔ گرگ، دوره ظلم و چپاول و گرگصفتی است که حق اهل بیت «ع» غصب میشود. دورهٔ میش دورهای است که مردم آرامترند، اثر ظلم را پذیرفته و با آن خو کردهاند، تکان نمیخورند و علیه ظلم فریادی و تلاشی نمیکنند.
دورهٔ سوم دورهٔ ترازوست. در آندوره مردم عدالتخواه و عدالتطلب شدهاند و دیگر از انظلام و ظلم پذیری خارج شدهاند. اینجا که مردم این روحیه را پیدا کردند، ظهور رخ میدهد.
باید حرکتی بکنیم و به سوی او رویم و برای ظهور او اهلیت پیدا کنیم.
#مسعود_عالی
#برزخ_و_نفخه_صور
#سرنوشت_انسان جلد ۲
سلسله مباحث برنامه #سمت_خدا
(چاپ یازدهم، نشر عطش، ۱۳۹۶)
صفحات ۲۱۲ و ۲۱۳.
@Ab_o_Atash
✳️ دلیلِ خوشهٔ انگور عسکری
حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند
دوتا کریم در عالم برای ما باشند
حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند
کبوتران همه راهی سامرا باشند
دلیل خوشهٔ انگور عسکری این است
که تاکها ننشینند؛ روی پا باشند
حسن شدی که میان مُضیف چشمانت
تمام شهر به عشق شما گدا باشند
حسن شدی که به هنگام بردن نامت
بقیعآمدهها یاد مجتبی باشند
حسن شدی که شبیه بقیع، اینجا هم
همیشه گنبد و گلدسته سر جدا باشند
حسن شدی که شبیه بقیع ،خُدامت
به دور قبر تو ذراتِ در هوا باشند
حسن شدی که غریبی غریبتر باشد
که زائران تو در بین کوچهها باشند
حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد
که خادمان تو در شهر کربلا باشند
#مهدی_رحیمی «زمستان»
@Ab_o_Atash
حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند
دوتا کریم در عالم برای ما باشند
حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند
کبوتران همه راهی سامرا باشند
دلیل خوشهٔ انگور عسکری این است
که تاکها ننشینند؛ روی پا باشند
حسن شدی که میان مُضیف چشمانت
تمام شهر به عشق شما گدا باشند
حسن شدی که به هنگام بردن نامت
بقیعآمدهها یاد مجتبی باشند
حسن شدی که شبیه بقیع، اینجا هم
همیشه گنبد و گلدسته سر جدا باشند
حسن شدی که شبیه بقیع ،خُدامت
به دور قبر تو ذراتِ در هوا باشند
حسن شدی که غریبی غریبتر باشد
که زائران تو در بین کوچهها باشند
حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد
که خادمان تو در شهر کربلا باشند
#مهدی_رحیمی «زمستان»
@Ab_o_Atash
✳️ امام حسن عسکری «علیهالسلام»:
أعْرَفُ النّاسِ بِحُقُوقِ إخْوانِهِ، وَأشَدُّهُمْ قَضاءً لَها، أعْظَمُهُمْ عِنْدَاللهِ شَأناً.
هرکس بیشتر از همه حقوق برادران ایمانی خود را بشناسد و رعایت کند و تلاش بیشتری در رفع مشکلات و نیازمندیهای آنها داشته باشد، در پیشگاه خداوند عظمت بیشتر و جایگاه بهتری خواهد داشت.
احتجاج طبرسی، جلد ۲، صفحۀ ۵۱۷، حدیث شمارۀ ۳۴۰.
#نشریه_حرم
شماره ۶۶۵.
صفحه ۳.
@Ab_o_Atash
أعْرَفُ النّاسِ بِحُقُوقِ إخْوانِهِ، وَأشَدُّهُمْ قَضاءً لَها، أعْظَمُهُمْ عِنْدَاللهِ شَأناً.
هرکس بیشتر از همه حقوق برادران ایمانی خود را بشناسد و رعایت کند و تلاش بیشتری در رفع مشکلات و نیازمندیهای آنها داشته باشد، در پیشگاه خداوند عظمت بیشتر و جایگاه بهتری خواهد داشت.
احتجاج طبرسی، جلد ۲، صفحۀ ۵۱۷، حدیث شمارۀ ۳۴۰.
#نشریه_حرم
شماره ۶۶۵.
صفحه ۳.
@Ab_o_Atash
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
بنان
🎧 دیدار یار
شعر از: #حافظ_شیرازی
خواننده: #غلامحسین_بنان
آهنگساز: #علینقی_وزیری
پیانو: #جواد_معروفی
دستگاه همایون
برشی از برنامه گلهای تازه شماره ۲۵۲
@Ab_o_Atash
شعر از: #حافظ_شیرازی
خواننده: #غلامحسین_بنان
آهنگساز: #علینقی_وزیری
پیانو: #جواد_معروفی
دستگاه همایون
برشی از برنامه گلهای تازه شماره ۲۵۲
@Ab_o_Atash
✳️ دیدار یار
دانی که چیست دولت؟ دیدارِ یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستانِ جانی مشکل توان بریدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دلِ تنگ
وآنجا به نیکنامی پیراهنی دریدن
گَه چون نسیم با گل، راز نهفته گفتن
گَه سِرّ عشقبازی از بلبلان شنیدن
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار!
کآخر ملول گردی از دست و لب گَزیدن
فرصت شمار صحبت، کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
گویی برفت حافظ از یادِ شاهیحیی
یا رب! به یادش آور درویش پروریدن
#حافظ_شیرازی
@Ab_o_Atash
دانی که چیست دولت؟ دیدارِ یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستانِ جانی مشکل توان بریدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دلِ تنگ
وآنجا به نیکنامی پیراهنی دریدن
گَه چون نسیم با گل، راز نهفته گفتن
گَه سِرّ عشقبازی از بلبلان شنیدن
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار!
کآخر ملول گردی از دست و لب گَزیدن
فرصت شمار صحبت، کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
گویی برفت حافظ از یادِ شاهیحیی
یا رب! به یادش آور درویش پروریدن
#حافظ_شیرازی
@Ab_o_Atash
✳ از سر راه خدا کنار بروید!
اگر براستی میخواهیم که خیر و صلاحمان پیش آید، باید مقاومت را کنار بگذاریم و متوازن و متعادل و آرام باشیم. باید به یاد نگاه داریم که خدا بخشاینده است و ما ستاننده. باید به یاد داشته باشیم که خدا چارهساز و وسیلهساز است و خود بهتر میداند که از چه راه هدایایش را به ما برساند. آنگاه در مییابیم که «درست دعا کردن» خود هنری است. باید مشتاقانه خود و خواسته خود را به دست خدا بسپریم تا هرگونه که خود میخواهد و از هر راهی صلاح میداند آرزویمان را برآورد. به محض اینکه مراد دل را با آن «خرد لایتناهی» در میان میگذارید، او راه انجام را میداند. منتها باید از سر راه او کنار بروید تا بتواند کار کند. اما اگر برای او تکلیف تعیین کنید که چه بکند و چه نکند، آنگاه راه چاره الهی را مسدود میکنید. تازه بعد هم میگویید: «نمیدانم چرا دعاهایم هیچگاه برآورده نمیشود.» ما باید شیوه «آرزوی صمیمانه» را که همان «دعای خالصانه» است بیاموزیم. وقتی از ته دل میگوییم: «اگر خواستهام خواست خدا باشد که بیتردید انجام میپذیرد، اگر نه همسنگ و معادل آن را به من خواهد داد.» از هر گونه اضطراب رها میشویم. مبادا هرگز چیزی را به زور از خدا بخواهید. تنها خواهان آن چیزی باشید که او میخواهد.
این را نیز بدانیم که چون به قدرت خدا پیوستیم دیگر هیچ چیز نمیتواند ما را شکست بدهد. «راههای خدا ماهرانهاند و شیوههای او مطمئن» کارهای خداوند بزرگ و شگفت است. «کار او جلال و کبریایی است.»
#فلورانس_اسکاول_شین
#چهار_اثر_از_فلورانس_اسکاول_شین
#گیتی_خوشدل
(چاپ شصتم، نشر پیکان، ۱۳۸۶)
صفحه ۳۳۹.
@Ab_o_Atash
اگر براستی میخواهیم که خیر و صلاحمان پیش آید، باید مقاومت را کنار بگذاریم و متوازن و متعادل و آرام باشیم. باید به یاد نگاه داریم که خدا بخشاینده است و ما ستاننده. باید به یاد داشته باشیم که خدا چارهساز و وسیلهساز است و خود بهتر میداند که از چه راه هدایایش را به ما برساند. آنگاه در مییابیم که «درست دعا کردن» خود هنری است. باید مشتاقانه خود و خواسته خود را به دست خدا بسپریم تا هرگونه که خود میخواهد و از هر راهی صلاح میداند آرزویمان را برآورد. به محض اینکه مراد دل را با آن «خرد لایتناهی» در میان میگذارید، او راه انجام را میداند. منتها باید از سر راه او کنار بروید تا بتواند کار کند. اما اگر برای او تکلیف تعیین کنید که چه بکند و چه نکند، آنگاه راه چاره الهی را مسدود میکنید. تازه بعد هم میگویید: «نمیدانم چرا دعاهایم هیچگاه برآورده نمیشود.» ما باید شیوه «آرزوی صمیمانه» را که همان «دعای خالصانه» است بیاموزیم. وقتی از ته دل میگوییم: «اگر خواستهام خواست خدا باشد که بیتردید انجام میپذیرد، اگر نه همسنگ و معادل آن را به من خواهد داد.» از هر گونه اضطراب رها میشویم. مبادا هرگز چیزی را به زور از خدا بخواهید. تنها خواهان آن چیزی باشید که او میخواهد.
این را نیز بدانیم که چون به قدرت خدا پیوستیم دیگر هیچ چیز نمیتواند ما را شکست بدهد. «راههای خدا ماهرانهاند و شیوههای او مطمئن» کارهای خداوند بزرگ و شگفت است. «کار او جلال و کبریایی است.»
#فلورانس_اسکاول_شین
#چهار_اثر_از_فلورانس_اسکاول_شین
#گیتی_خوشدل
(چاپ شصتم، نشر پیکان، ۱۳۸۶)
صفحه ۳۳۹.
@Ab_o_Atash
✳ علم برای انسان حکم شاخ را دارد برای حیوان
امروز وقتی میگویند جامعۀ پیشرفته و تکاملیافته، چه چیزی به نظر میرسد؟ آیا جامعهای که به حقیقت نزدیکتر میشود؟ یا ایمان یافته است؟ یا به حکمت و عدالت بیشتر رسیده است؟ و یا به محبت بیشتر رسیده است؟ نه، بلکه جامعهای که بیشتر برخوردار است، به صنعت بیشتر رسیده است و علمی که صنعت را برایش بهوجود میآورد. و صنعت هم زندگی را برای انسان مرتب کرده و او را در جهان برخوردارتر کرده است. برخورداری هم از حدود برخورداریهای حیوانی و گیاهی بیشتر تلقی نمیشود و آن را به همین اندازه میدانند که رشد و سلامت بدن انسان را که همان امر مشترک انسان و گیاه است تأمین کند. تغذیه انسان درست باشد که امر مشترک ما و گیاه است. تولید مثل انسان درست باشد که مشترک ما و گیاه است. تقاضای شهوانی بشر تأمین باشد که مشترک بین انسان و حیوان است. و به برخورداریای بالاتر از این قائل نیستند. پس کمال انسانی ماورای کمال نباتی و حیوانی وجود ندارد. علم هم برای انسان حکم شاخ را دارد برای حیوان، یعنی وسیلهای است برای تنازع با طبیعت یا تنازع با انسانهای دیگر.
#مرتضی_مطهری
#هدف_زندگی
(چاپ پانزدهم، انتشارات صدرا، ۱۳۹۱)
صفحه ۸۸.
@Ab_o_Atash
امروز وقتی میگویند جامعۀ پیشرفته و تکاملیافته، چه چیزی به نظر میرسد؟ آیا جامعهای که به حقیقت نزدیکتر میشود؟ یا ایمان یافته است؟ یا به حکمت و عدالت بیشتر رسیده است؟ و یا به محبت بیشتر رسیده است؟ نه، بلکه جامعهای که بیشتر برخوردار است، به صنعت بیشتر رسیده است و علمی که صنعت را برایش بهوجود میآورد. و صنعت هم زندگی را برای انسان مرتب کرده و او را در جهان برخوردارتر کرده است. برخورداری هم از حدود برخورداریهای حیوانی و گیاهی بیشتر تلقی نمیشود و آن را به همین اندازه میدانند که رشد و سلامت بدن انسان را که همان امر مشترک انسان و گیاه است تأمین کند. تغذیه انسان درست باشد که امر مشترک ما و گیاه است. تولید مثل انسان درست باشد که مشترک ما و گیاه است. تقاضای شهوانی بشر تأمین باشد که مشترک بین انسان و حیوان است. و به برخورداریای بالاتر از این قائل نیستند. پس کمال انسانی ماورای کمال نباتی و حیوانی وجود ندارد. علم هم برای انسان حکم شاخ را دارد برای حیوان، یعنی وسیلهای است برای تنازع با طبیعت یا تنازع با انسانهای دیگر.
#مرتضی_مطهری
#هدف_زندگی
(چاپ پانزدهم، انتشارات صدرا، ۱۳۹۱)
صفحه ۸۸.
@Ab_o_Atash
✳ ۲۹ مى ۱۹۶۰
تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاء
اى خداى بزرگ! اى ايدهآل غايى من! اى نهايت آرزوهاى بشرى!
میپرستم، سپاس میگويم، ستايش میكنم كه فقط تو، آرى فقط تو اى خداى بزرگ شايسته سپاس و ستايشى، محبوب بشرى، فقط تويى، گمشدۀ من تويى. ولى افسوس كه اغلب تظاهرات فريبنده و زودگذر دنيا را بهجاى تو میپرستم؛ به آنها عشق میورزم و تو را فراموش میكنم! اگرچه نمیتوانم آن را هم فراموشى بنامم. چون يك زيبايى يا يک تظاهر فريبنده نيز جلوه توست و مسحور تجليات تو شدن نيز عشق به ذات توست.
من هرگاه مفتون هرچيز شدهام، در اعماق دل خود، به تو عشق ورزيدهام، بنابراين اى خداى بزرگ، تو از اين نظر مرا سرزنش مكن. فقط ظرفيت و شايستگى عطا كن تا هر چه بيشتر به تو نزديک شوم و در راه درازى كه بهسوى بوستان بیانتها و ابدى تو دارم، اين سبزهها و خزههاى ناچيز نظر مرا جلب نكند و از راه اصلى باز ندارند.
در دنيا، به چيزهاى كوچكى خوشحال میشوم كه ارزشى ندارند و از چيزهايى رنج میبرم كه بیاساسند. اين خوشحالیها و ناراحتیها دليل كمظرفيتى من است.
هنوز گرفتار زندان غم و اندوهم. هنوز اسير خوشى و لذتم... كمندِ درازِ آمال و آرزو، بال و پرم را بسته، اسير و گرفتارم كرده و با آزادى، آرى آزادىِ واقعى خيلى فاصله دارم.
ولى اى خداى بزرگ! در همين مرحلهاى كه هستم احساس میكنم كه تو مانند راهبرى خردمند مرا پند و اندرز میدهى، آيات مقدس خود را به من مینمايى و مرا عبرت میدهى! چهبسا كه در موضوعى ترس و وحشت داشتم و تو مرا كمک كردى. چيزهايى محال و ممتنع را جنبه امكان دادى و چه بسا مواقع كه به چيزى ايمان و اطمينان داشتم ولى تو آن را از من گرفتى و دچار غم و اندوهم كردى و به من نمودى كه اراده و مشيت هر چيز به دست توست. فعاليت میكنيم، پايين و بالا میرويم ولى ذلّت و عزّت فقط به دست توست.
#مصطفی_چمران
#خدا_بود_و_دیگر_هیچ_نبود
(چاپ سی ام، نشر سازمان و چاپ و انتشارات، ۱۳۹۲)
صفحات ۲۳ و ۲۴.
@Ab_o_Atash
تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاء
اى خداى بزرگ! اى ايدهآل غايى من! اى نهايت آرزوهاى بشرى!
میپرستم، سپاس میگويم، ستايش میكنم كه فقط تو، آرى فقط تو اى خداى بزرگ شايسته سپاس و ستايشى، محبوب بشرى، فقط تويى، گمشدۀ من تويى. ولى افسوس كه اغلب تظاهرات فريبنده و زودگذر دنيا را بهجاى تو میپرستم؛ به آنها عشق میورزم و تو را فراموش میكنم! اگرچه نمیتوانم آن را هم فراموشى بنامم. چون يك زيبايى يا يک تظاهر فريبنده نيز جلوه توست و مسحور تجليات تو شدن نيز عشق به ذات توست.
من هرگاه مفتون هرچيز شدهام، در اعماق دل خود، به تو عشق ورزيدهام، بنابراين اى خداى بزرگ، تو از اين نظر مرا سرزنش مكن. فقط ظرفيت و شايستگى عطا كن تا هر چه بيشتر به تو نزديک شوم و در راه درازى كه بهسوى بوستان بیانتها و ابدى تو دارم، اين سبزهها و خزههاى ناچيز نظر مرا جلب نكند و از راه اصلى باز ندارند.
در دنيا، به چيزهاى كوچكى خوشحال میشوم كه ارزشى ندارند و از چيزهايى رنج میبرم كه بیاساسند. اين خوشحالیها و ناراحتیها دليل كمظرفيتى من است.
هنوز گرفتار زندان غم و اندوهم. هنوز اسير خوشى و لذتم... كمندِ درازِ آمال و آرزو، بال و پرم را بسته، اسير و گرفتارم كرده و با آزادى، آرى آزادىِ واقعى خيلى فاصله دارم.
ولى اى خداى بزرگ! در همين مرحلهاى كه هستم احساس میكنم كه تو مانند راهبرى خردمند مرا پند و اندرز میدهى، آيات مقدس خود را به من مینمايى و مرا عبرت میدهى! چهبسا كه در موضوعى ترس و وحشت داشتم و تو مرا كمک كردى. چيزهايى محال و ممتنع را جنبه امكان دادى و چه بسا مواقع كه به چيزى ايمان و اطمينان داشتم ولى تو آن را از من گرفتى و دچار غم و اندوهم كردى و به من نمودى كه اراده و مشيت هر چيز به دست توست. فعاليت میكنيم، پايين و بالا میرويم ولى ذلّت و عزّت فقط به دست توست.
#مصطفی_چمران
#خدا_بود_و_دیگر_هیچ_نبود
(چاپ سی ام، نشر سازمان و چاپ و انتشارات، ۱۳۹۲)
صفحات ۲۳ و ۲۴.
@Ab_o_Atash
✳ دویدن به دنبال شکاری که وجود ندارد!
سعادت به نام آن کسی است که زندگی را بدون دردهای روحی و جسمی شدید میگذراند، نه آنکه شادیهای پرشور و لذتهای بزرگ نصیبش شده است. اگر کسی بخواهد جز بر این مبنا سعادت زندگی فردی را بسنجد، معیار غلطی را برگزیده است، زیرا لذتها سلبیاند و سلبی میمانند: این تصور که لذت، موجب سعادت میگردد، جنونی است که حسرت برای مجازات خویش بهوجود میآورد. امّا رنج برخلاف لذت، به طور مثبت احساس میشود و از این رو فقدان آن معیار سعادت زندگی است. اگر در وضعیتی که رنج در آن وجود ندارد دلتنگی و بیحوصلگی نیز نباشد، آنگاه سعادت این جهان بهطور عمده حاصل شده است، زیرا باقی همه وهم است. از این نتیجه میگیریم که هرگز نباید لذت را به بهای رنج یا حتی به بهای امکان رنج خرید، وگرنه چیزی سلبی و در نتیجه موهوم را با چیزی مثبت و واقعی مبادله کردهایم. برعکس، اگر به منظور گریز از رنج از لذتها بگذریم، سود بردهایم. در هر دو مورد فرقی نمیکند که رنج پس از لذت بیاید یا بر آن تقدم داشته باشد. براستی بزرگترین خطا این است که بهجای آنکه بکوشیم در حد امکان فارغ از رنج باشیم، بخواهیم این مصیبتخانه را به عشرتکده تبدیل کنیم و لذت و شادی را هدف قرار دهیم، چنان که بسیاری از مردمان چنین میکنند. آنکسی که بدبینانه به این جهان چون دوزخ مینگرد و فقط در فکر آن است که در این دوزخ مأمنی دور از آتش برای خویشتن بیابد بمراتب کمتر در اشتباه است. ابلهان در پی لذتهای زندگی، خود را مغبون مییابند و خردمند از بلایا میگریزد، امّا اگر هم در این کار توفیقی نداشته باشد، دیگر تقصیر از سرنوشت است، نه از حماقت او. امّا اگر موفق شود، مغبون نیست، زیرا بلایایی که از برخورد با آنها پرهیز کرده است به درجهٔ اعلا واقعی هستند. حتی اگر مثلاً بیش از حد از مصیبتها دوری گرفته و بیهوده از لذتها چشمپوشی کرده باشد، باز هم واقعاً چیزی از است نداده است، زیرا لذتها همه موهومند و غمخواری برای از دست دادن موهومات، حقیرانه و حتی خندهآور است. نشناختن این حقیقت، که منشأ آن خوشبینی است، سرچشمهٔ بسیاری از شوربختیهاست. زیرا هنگامی که فارغ از رنجیم، آرزوهای بیقرار، توهم خوشبختی را که در واقعیت وجود ندارد، در ذهن ما منعکس میکنند و ما را بر میانگیزند تا به دنبال آن برویم. از این راه، رنج را که واقعی بودن آن انکارناپذیر است، به سوی خود میکشانیم. سپس در اندوه وضعیت بدون رنج گذشته، چون بهشتی که از روی سهلانگاری از دست دادهایم، شکوه میکنیم و بیهوده آرزو میکنیم ای کاش میتوانستیم آنچه را که رخ داده است از میان برداریم.
به نظر میرسد که روحی پلید، مدام ما را از وضعیت بیرنجی، که درجهٔ اعلای سعادت واقعی است، با تصاویر اغوا کنندهٔ آرزوها بیرون میکشد.
جوانان، ناسنجیده میپندارند که جهان برای لذت بردن و جایگاه سعادت مثبت است و فقط کسانی از آن بینصیب میمانند که قادر به چیره شدن بر جهان نیستند. زمانها و اشعار، همچنین نیرنگی که جهان پیوسته و همهجا در کار آن است و بزودی به آن خواهم پرداخت، این گمان را در جوانان تقویت میکند. از این پس زندگی آنان آگاهانه یا ناآگاهانه برای دست یافتن به سعادتی شکل میگیرد که از لذتهای مثبت تشکیل شده است و بناچار باید با مخاطراتی که به آن تن دادهاند، به مبارزه برخیزند. امّا دویدن به دنبال شکاری که وجود خارجی ندارد معمولاً موجب مصیبتی میگردد که کاملاً واقعی است.
#آرتور_شوپنهاور
#در_باب_حکمت_زندگی
#محمد_مبشری
(چاپ پنجم ، نشر نیلوفر، ۱۳۹۳)
صفحه ۱۴۸ و ۱۴۹.
@Ab_o_Atash
سعادت به نام آن کسی است که زندگی را بدون دردهای روحی و جسمی شدید میگذراند، نه آنکه شادیهای پرشور و لذتهای بزرگ نصیبش شده است. اگر کسی بخواهد جز بر این مبنا سعادت زندگی فردی را بسنجد، معیار غلطی را برگزیده است، زیرا لذتها سلبیاند و سلبی میمانند: این تصور که لذت، موجب سعادت میگردد، جنونی است که حسرت برای مجازات خویش بهوجود میآورد. امّا رنج برخلاف لذت، به طور مثبت احساس میشود و از این رو فقدان آن معیار سعادت زندگی است. اگر در وضعیتی که رنج در آن وجود ندارد دلتنگی و بیحوصلگی نیز نباشد، آنگاه سعادت این جهان بهطور عمده حاصل شده است، زیرا باقی همه وهم است. از این نتیجه میگیریم که هرگز نباید لذت را به بهای رنج یا حتی به بهای امکان رنج خرید، وگرنه چیزی سلبی و در نتیجه موهوم را با چیزی مثبت و واقعی مبادله کردهایم. برعکس، اگر به منظور گریز از رنج از لذتها بگذریم، سود بردهایم. در هر دو مورد فرقی نمیکند که رنج پس از لذت بیاید یا بر آن تقدم داشته باشد. براستی بزرگترین خطا این است که بهجای آنکه بکوشیم در حد امکان فارغ از رنج باشیم، بخواهیم این مصیبتخانه را به عشرتکده تبدیل کنیم و لذت و شادی را هدف قرار دهیم، چنان که بسیاری از مردمان چنین میکنند. آنکسی که بدبینانه به این جهان چون دوزخ مینگرد و فقط در فکر آن است که در این دوزخ مأمنی دور از آتش برای خویشتن بیابد بمراتب کمتر در اشتباه است. ابلهان در پی لذتهای زندگی، خود را مغبون مییابند و خردمند از بلایا میگریزد، امّا اگر هم در این کار توفیقی نداشته باشد، دیگر تقصیر از سرنوشت است، نه از حماقت او. امّا اگر موفق شود، مغبون نیست، زیرا بلایایی که از برخورد با آنها پرهیز کرده است به درجهٔ اعلا واقعی هستند. حتی اگر مثلاً بیش از حد از مصیبتها دوری گرفته و بیهوده از لذتها چشمپوشی کرده باشد، باز هم واقعاً چیزی از است نداده است، زیرا لذتها همه موهومند و غمخواری برای از دست دادن موهومات، حقیرانه و حتی خندهآور است. نشناختن این حقیقت، که منشأ آن خوشبینی است، سرچشمهٔ بسیاری از شوربختیهاست. زیرا هنگامی که فارغ از رنجیم، آرزوهای بیقرار، توهم خوشبختی را که در واقعیت وجود ندارد، در ذهن ما منعکس میکنند و ما را بر میانگیزند تا به دنبال آن برویم. از این راه، رنج را که واقعی بودن آن انکارناپذیر است، به سوی خود میکشانیم. سپس در اندوه وضعیت بدون رنج گذشته، چون بهشتی که از روی سهلانگاری از دست دادهایم، شکوه میکنیم و بیهوده آرزو میکنیم ای کاش میتوانستیم آنچه را که رخ داده است از میان برداریم.
به نظر میرسد که روحی پلید، مدام ما را از وضعیت بیرنجی، که درجهٔ اعلای سعادت واقعی است، با تصاویر اغوا کنندهٔ آرزوها بیرون میکشد.
جوانان، ناسنجیده میپندارند که جهان برای لذت بردن و جایگاه سعادت مثبت است و فقط کسانی از آن بینصیب میمانند که قادر به چیره شدن بر جهان نیستند. زمانها و اشعار، همچنین نیرنگی که جهان پیوسته و همهجا در کار آن است و بزودی به آن خواهم پرداخت، این گمان را در جوانان تقویت میکند. از این پس زندگی آنان آگاهانه یا ناآگاهانه برای دست یافتن به سعادتی شکل میگیرد که از لذتهای مثبت تشکیل شده است و بناچار باید با مخاطراتی که به آن تن دادهاند، به مبارزه برخیزند. امّا دویدن به دنبال شکاری که وجود خارجی ندارد معمولاً موجب مصیبتی میگردد که کاملاً واقعی است.
#آرتور_شوپنهاور
#در_باب_حکمت_زندگی
#محمد_مبشری
(چاپ پنجم ، نشر نیلوفر، ۱۳۹۳)
صفحه ۱۴۸ و ۱۴۹.
@Ab_o_Atash